در باره ناکامی محتوم اکبر گنجی
ما برای اکبر گنجی دل می سوزانیم. برای او شعر می نویسیم. بسیجگری می کنیم. می خواهیم از زندان آزاد شود. می خواهیم سلامت خود را بازیابد. ما به اکبر گنجی زیاد فکر می کنیم. اما به او گوش نمی کنیم. حرفهای او در ما تاثیری که او می خواهد ندارد. ما در بازی مرگ او تماشاگریم. ما می خواهیم او پیروز شود. اما نمی خواهیم خود وارد بازی شویم.
همه چیز حاکی از آن است که اکبر تنهاست. منظورم شکایت رمانتیک از تنهایی او نیست. توصیف است. او تنهاست چون در راهی قدم بر می دارد که گرچه حس همدردی ما را بشدت جلب می کند اما عقل و اقدام ما را نمی تواند بر انگیزد. او از ما یا بسیار عقب افتاده است که حرفش شنیدن ندارد یا بسیار جلو رفته است که ما توان رسیدن به او نداریم.
گنجی حرفهای درستی می زند اما فراموش کرده است که حرف درست زدن برای اقدام سیاسی کافی نیست. باید حرف درست را با جمع زد. وگرنه مثل رمانی می شود که نویسنده در تنهایی می نویسد و هر کس در تنهایی هم آن را خواهد خواند. سیاست ورزی رمان نوشتن نیست. رهبری اجتماعی نمی تواند بالاتر و تندتر و زودتر از توان اجتماعی حرکت کند. مهم نیست که چقدر حرفهایش مهم اند. مهم است که چقدر حرفهایش هضم می شود و ترجمه به عمل می شود.
گنجی نشان داده است که از الگویی شبیه الگوی آیت الله خمینی پیروی می کند. همان حرفها و همان نوع استدلالها و همان شعار اصلی همان قاطعیت و یکدندگی. اما اگر این شباهت را اصل بگیریم موقعیت او بیشتر شبیه آیت الله خمینی در سال ۴۲ است تا ۵۷. تفاوت ۱۵ ساله ای که مردم در آن دوره توانستند به پای آقای خمینی برسند و حرف او حرف آنها هم بشود. گرچه من همین اتفاق را در باره همدلی با گنجی در دیدرس نمی بینم.
قرآن می گوید لعلک باخع نفسک به پیامبر. هدایت با خودکشی ممکن نمی شود. هدایت با نامه های تند و صریح و افشاگر به دست نمی آید. رابطه فهمیدن و اقدام کردن هرگز در همه جا و همه احوال مستقیم نیست. بعلاوه حرفهای گنجی را بسیاری می دانند اگر نگوییم همه. این “بسیاری” کسانی اند که دست در کار سیاست و رسانه و نوشتن و اقدام اند. همه آنها که به گنجی نامه نوشته اند همه آنها که برای گنجی به دیگران نامه نوشته اند از این “بسیاری” اند اما از راه گنجی نمی روند.
گنجی می خواهد انتحار کند تا به ما چیزی را بگوید که از پیش می دانسته ایم؟ ممکن است البته که او توانسته باشد برخی خطوط قرمز را که همه در پنهان در می نوردند آشکار درنوردد و سطح مباحث را بالاتر آورد و روشن تر کند. اما این چیزی است که به جان او بیارزد؟
گنجی چیزی را می خواهد که “وقت”ش نرسیده است. باغ سیب با سرخ شدن یک سیب نمی رسد. با سرخ شدن همه سیب ها می رسد. او درخت آتش است و سیب هاش در حال سوختن. او درختی بالغ تر است و زودرس تر. اما او باغ نیست.
همه می خواهند گنجی بیرون بیاید از آن زندان و سرحال شود تا بتوانند با او بحث کنند و به چالش در او و آرایش بیاویزند. اما او می خواهد راه درازی را یک شبه برود. این در دنیای فرد ممکن است اما در دنیای جمع ناممکن.
گنجی از نسلی است که زیاده به ارزش کلمه بها می دهند. اما می بینیم که کلمات او از آتشگاه جان بیرون نیامده می افسرند. کلمات او بازتابی ندارد. اگر داشت بر می انگیخت بسیج می کرد قدرت بود. او اشتباه می کند که در قدرت سیاسی با قدرت کلمه می آویزد. او همه حجاب ها را فروریخته است اما هنوز حجاب اکبر بر جاست.
جهان امروز و نسل امروز ایران جهان و نسل انقلاب نیست. هیچ انقلابی دیگر اتفاق نخواهد افتاد. راه حل مشکلی که او از آن سخن می گوید جای دیگری است که هنوز باید کشف اش کرد. انقلاب نه بلکه همان اقدام جمعی و هدفمند که او می خواهد قوانینی دارد که کلمه تنها بخشی از آن است. کلمات او با همه قدرتی که در آن هست سوگمندانه نمی تواند جای خالی همه لوازم یک حرکت و اقدام اجتماعی را پر کند. این آرزویی محال است.
شاید گنجی همه اینها را می داند. شاید رندانه می خواهد کاری کند که تاریخ ساعت خود را جلو بکشد. اما نیروی فرد از این هنر بی بهره است هر قدر که آن فرد بزرگ باشد و ایثارگر.
روندی که روزی بابی ساندز آغاز کرد ۲۴ سال طول کشید تا از پیچ و خم درازی عبور کند و به ۲۸ جولای ۲۰۰۵ برسد. بابی ساندز می توانست تنها نماد باشد. او حتی بختیارتر از گنجی بود چه هم عصر او هنوز عصر انقلاب بود و هم دهها هزار نفر به حمایت از او دست به تظاهرات زدند و به نوعی اقدام سیاسی گراییدند. اما حتی این هم به او کمک نکرد. گنجی به آن حداقلی که می خواسته رسیده است. حداکثر آنچه می خواهد فراتر از نیروی فردی اوست. من صمیمانه آرزو می کنم و دست به دعا بر می دارم که گنجی تا هنوز دیر نشده از انقلاب تک نفره خود دست بردارد. هیچکس او را ملامت نخواهد کرد که به میان ما برگشته است. با جمع باید بود و با جمع نبود. کن مع الناس ولا تکن مع الناس. این راهی نیست که او بتواند تنها برود. حتی اگر درست می رود خطا با جمع بهتر است از رفتن به راه درست بدون جمع.
او آخرین فردی از میان ماست که تجربه تمام و کمال دوره ای را از سر می گذراند تا به خود و همه
ما نشان دهد که دیگر آن دوره به سر آمده است و آن راه بن بست است. این کشف این شهود به اندازه کافی بزرگ است. اما به ترک سر نمی ارزد.
پس نوشت:
شمعی به یاد گنجی روشن می کنم
با نظر شما کاملن موافقم. در واقع اگر قبلن در مورد روش گنجی اظهار نظری نکردم، برای این بود که می ترسیدم به ضررش باشد. ولی در شرایط فعلی که از طرفی وضعیت جسمانی مناسبی ندارد، و از طرفی بیشترین چیزی که می شد با این روش کسب کرد، کسب کرده (یعنی حتا خرگوشان خواب آلودی مثل خاتمی را از وضعیت خود آگاه، و روباهان مکاری مانند خامنه ای را رسوا کرده) می توان بدون واهمه از او خواست، که از فرصت های موجود برای رسیدن به پایانی موفقیت آمیز استفاده کند.
اکنون ادامه کار کسانی مثل مرتضوی، به معنای این است، که نهادهای اطلاعاتی مثل وزارت اطلاعات، خلاف های او را به مقامات بلندپایه گزارش نمی کنند، و مقامات بلندپایه توجهی به فضاحت های ناپوشیدنی امثال مرتضوی ندارند، و مقامات (احیانن) درستکار جمهوری اسلامی جرات یا قدرت برخورد با این رسوایی ها را ندارند. این مسائل که از طریق کارهای گنجی بردی جهانی یافته، کم دستاوردی نیست، اما ادامه اعتصاب غذا نتیجه ای بجز الحاق لکه ننگ دیگری به دامن پر از لکه حکومت ندارد.
سلام دوست عزیز اقای جامی . کار اکبر گنجی به نظر من درست هست این دوستان او هستند که دل از مقام و قدرت و پول نمی کنند . او اگر تنهاست به خاطر انحطاط بزرگی هست که عوام و خواص را در برگرفته است انها نمی توانند از رانت های زیادی که برایشان مدرک مقام و ثروت اورده است چشم بپوشند این دیگر گناه گنجی نیست .
سلام بر مهدی عزیز
چند روز پیش در جلسهی جبهه مشارکت عین همین نظر را شرح دادم. گفتم تنها خاصیت نامههای گنجی دریده شدن برخی حریمها و بالا رفتن سطح مطالبات است همچنان که نتیجه دادگاه عبدالله نوری و روزنامهی خرداد اینگونه بود. شرح دادم که مُردن گنجی و تشییع جنارهی او هیچ تحول فکری و حرکت انقلابی در میان جامعه ایجاد نخواهد کرد. تنها به ایجاد یک اسطورهی نوستالژیک میانجامد.
موضوع را خوب پروراندهای رفیق. دست مریزاد.
آقاى جامى عزیز، گنجى انسانى است که پس از پنج سال حبس و زمانى که برایش مسجل شد مى خواهند در زندان نگهش دارند از اخرین حربه خود که همان جانش است استفاده مى کند، پنج سال انسان بى گناهى در زندان بود ما چه کردیم که حال که خود با تنها ابزارش به ازادى خود بر مى خیزد اینچنین راهش را بن بست مى دانیم.
با نگاه و فلسفه ی! عملگرایتان بسوی نتیجه یا باهمگرایی این اندیشه و نقد است متوقف است. این دید بسیار عام پسند حتی در میان فلاسفه خود طرفدار دارد. نمیدانم اما الگوی ان از الگوی قرانی می اید یا از اسلام انگلیسی یا از دید صرف سیاسی حال با با پشتوانه یا بی پشتوانه فلسفی. بهر حال شاید به همین دلیل نیز گنجی تنها است. تنهایی گنجی در عمل انقدر مهم نیست که در اندیشه مهم است و این همان است اینجا رخ مینماید.
to ham nemidoni ganji dare chikar mikone….inke migi ganji dare kari mikone ke vaghtesh nareside ye harfe maskharas ..27 sal kafiye
اکبر گنجی آخرین حجتی است که خدا با این مردم تمام خواهد کرد.استدلال شما مزا به یاد صحبتهایی میاندازد که قبل از خروج امام حسین با او شد.
Aghl bazari bedido kaheli aghaz kard, eshgh dideh zan suye bazar uu bazarha.
Bazi kar ha hastand keh hazm unha baraye maghz haye pofyuz moshkel hast. to zendeh beman va “zendegi” kon..
نابرده رنج! من در چارچوب ایده و تحلیل خود از زندگی برای همه و برای اکبر گنجی دفاع می کنم ولی کمال بی انصافی می دانم که کسی خود زندگی کند و بخواهد/تمایل داشته باشد/صحیح بپندارد/تشویق کند/توجیه کند که گنجی قربانی شود.
بنده خدای عزیز،
من به ماجرای کربلا از چشم انقلاب های قرن بیستم یا به اصطلاح تحت پارادایم انقلاب نگاه نمی کنم. آنچه از کربلا برای ما متصور است زمین تا آسمان با آنچه در سال ۶۱هجری بوده فرق دارد. وظیفه و نگرش امام چیز دیگری است. اجازه بدهید در چارچوب زمان حاضر که بهتر می شناسیم تحلیل کنیم. آنچه من می گویم برپایه عقل سیاسی است که ظاهرا گنجی هم از همان پایه حرکت می کند. نقد من هم در مسیر درخواستی است که دوستان شاخص و صمیمی گنجی از او دارند برای ختم روند انتحار. فکر می کنید با قبول فرض شما این یاران گنجی هم در صف مقابل امام حسین قرار گرفته اند؟ و فکر می کنید هر جا که نقدی لازم شد بر رفتاری که نتیجه بخش نیست باید بحث امام حسین را پیش کشید؟ یعنی عقل سیاسی را تعطیل کنیم و نقل و الگوی تاریخی را بی حجتی دنبال و تقلید کنیم؟
بااجازه، قسمتی از متن وزینتان را در صفحه ی شخصی ام آورده ام.
سلام آقای جامی عزیز
مقایسه گنجی و خمینی شاید و فقط شاید به لحاظ روشی قابل قبول باشد ولی به لحاظ محتوای تقاضاها و مطالبه ها شاید بتوان گفت که نقطه مقابل همند.از نظر من گنجی فردیتی بسیار فربه تر از متن اجتماعی(حکومت سهل است)پیدا کرده است و حرکت گنجی را بسیار فردی میدانم.این فردیت فربه ، مطالبه ای فربه و پیامد و عقوبتی آگاهانه وفربه نیز دارد.
فهم حرکت گنجی بدون شناخت مبانی و مبادی شخص گنجی به نظر من به بیراهه می رود.ایده وجود سقراطی و مرگ سقراطی از سوی گنجی مرا در این برداشتم از وی تقویت میکند.این ماییم که حرکت گنجی را از منظر اجتماعی بررسی میکنیم ولی به نظر می آید که ابتدا باید از مبانی نظری و عملی گنجی شناخت داشته باشیم و سپس به این ارزیابی اجتماعی بپردازیم.
گاه ایده ای به ذهنم می رسد و آن تنزه طلبی گنجی از گذشته ای است که اکنون آن را نادرست می داند.آیا اصرار وی بر ادامه اعتصاب غذا و از پیش قبول کردن مرگ شاهدی بر این ادعا می تواند باشد…؟!
پذیرش ایثار برای جمع درمورد گنجی برایم درست به نظر نمی رسد و از همین منظر سرزنشش نمیکنم.چون حرکت وی را فردی ارزیابی میکنم(گنجی تا به حال از تنهایی یا نپیوستن دیگران شکایتی نکرده است)و هدفش نیز هدفی ارزشمند است از این رو بسی پاس اش می دارم.
البته این حرف شما باعث یک بحث می شود که زمان بر است. ولی در جواب فقط یک سوال شما می گویم مگر برادر امام حسین در صف یزید قرار گرفت که اورا نصیحت به نرفتن کرد.هر کسی خود باید تصمیم بگیرد.
با نظر شما موافقم ولی انگار دوستان آنقدر نگران جان گنجی هستند که به انتقاد از وی نمی پردازند. برای عده ای از جماعت مجازی وبلاگستان گنجی حالت اسطوره ای پیدا کرده و خیال می کنند می تواند تا ابد به این اعتصاب غذا ادامه دهد. اگر جایی انتقادی از استراتژی گنجی بشود، با پرخاش این گروه روبرو می شوی. البته پرخاش هایشان از نوع مجازی و نهایتاً بی خطر است. اینکه هر روز ادعای جدیدی می کند و مرزهای جدیدی را می شکند جای تأمل دارد. قبلاً وضعیت زندان و فقدان مرخصی و نداشتن تماس تلفنی بود، حالیه به سرنگونی رژیم رسیده. خودش می گفت که این زندانی بودن باعث شده که بیشتر رادیکال شود. ولی انگار در این آخرین لحظات عمر چنان از خود بی خود شده که تصمیم گرفته همه مرزها را بشکند و حرفی را بزند که از ابتدا در مد نظر داشت. به عقیده او خامنه ای باید برود همان گونه که شاه رفت. ولی دیدیم که بعد از رفتن شاه چه رخ داد. پس حرف حسابش سرنگونی جمهوری اسلامی است. ولی خمینی کجا و گنجی کجا.
متاسفم ازاین همه بی مهری. گنجی آشکارااز حقایقی سخن گفته که حرف دل همگان است و راه را برای ما باز کرده ولی ما با چشمانی بسته و گوشی نا شنوا غرق در اوهام خویشیم
ما به انتظار امر قطعی نشسته ایم. هر آن چه گنجی گفت ما از پیش می دانستیم. حتی این را نیز می دانیم که باید هزینه داد. می دانیم که متناسب با دژخیمی نیروی مقابل این هزینه سنگین تر نیز خواهد شد. کسی نمی تواند بر ترس ما از شکنجه و حبس خرده بگیرد. مرگ گنجی نیز جز لکه ننگی بر دامان رژیم نخواهد بود. دامان چرکین را چه باک از لکه ای دیگر! بنابراین گنجی نیز چون ما باید زنده بماند. فرجام مبارزه گنجی باید سقوط رژیم باشد وگرنه بهتر است بدان پایان دهد. ما گنجی را منجی از پیش شکست خورده ای می پنداریم که ما را با تصویری روشن تر از ناامیدی روبه رو می کند. گویی ما هنوز در نیافتیم که مبارزه جریانی مواج است که امید را در اوج و حضیض هایش می آفریند و نه اتصال ریاضی دو نقطه توسط خطی راست. آیا آنچه انتحار می خوانیم ( در مورد گنجی) همان آگاهی از قطعیت شکست نیست؟ قطعیتی که قرینه ای جز قطعیت پیروزی ندارد. همان که ما به انتظارش نشسته ایم؟ چیدن میوه های رسیده از باغ؟…ما همچنان محتاج انقلابیم. محتاج تغییر مناسبات اجتماعی، ایجاد نهادهای مدنی قانون مند تا بتوانیم مبارزه کنیم، تا برخیزیم و…این است توجیه متناقض پذیرش وضع موجود. اگر این ساختارهای اجتماعی مهیا بود که دیگر جمهوری اسلامی ای در کار نبود دوست عزیز. عمل گنجی به گونه ای نمادین فشرده ایست از تمامی آنچه دیگران می دانند و انجام نمی دهند. نمی خواهم گنجی را قهرمان جلوه دهم بلکه همانطور که گفتم گنجی تصویری است از ناتوانی و انفعال ما.
کنجی دست به یک عملیات انتحاری تدریجی ضد ولایت مطلقه زده است.که صدای انفجار ان بعدا شنیده خواهد شد انهم در سرتاسر جهان.ولی بیجاره زن وفرزندانش و مادرش اولین کسانی هستند که در این انفجار اسیب جبران ناشدنی می بینند.تا حالا فکر کردید او که اینقدر تحت کنترل است جکونه نامه هایش را به راحتی می نویسد وبه بیرون می فرستد؟این سیاست مرتضوی مزدوراست.او می خواهد کنجی همه حرفهایش را به تند ترین شکل بنویسد.دست اخر یا او را می کشد.یااو را انقدر منزوی خواهد کردویا بلایی به سرش می اورد که از مردن برایش بدتر باشد.تا عبرتی باشد برای بقیه که بدانند از او تندتر وشجاع تر که نبود که اخرش این شد.وثابت کنداین کارها فرجام خوشی نداردوهیج سودی او نبرد وشماها هم نمی برید و افکار عملی ضد ولایتی را در نطفه خاموش میکند.بنابراین حفظ جان کنجی مهمترین وظیفه است.
shoma faghat 10000 nafar be hemayat az kanji toye khiyabanhaye tehran jam konid bad bebinid cheghadar mitooneh moaser basheh. ageh ma melate chortiye, tanbal o tarsoo hastim dalil bar eshtabah boodan e rahe kanji nist.badesh ham chetor mitoonid kanji ro ba khomeini moghayeseh konid ? khomeini mobde-e nazariyeye velayate faghigh hast va gangi mokhalefe 100% aan !!!!! montaha kanji ba hooshi ke dareh mikhad az masiri ke khode regim ghabool dareh va behesh paybandeh be jange soltane faghih bereh.ganji yani naghze kamele khomeini agharche in ro ba ziraki onvan nemikoneh ! ganji ghahreman nist. ganji faghat yek ensane bozorg va azadeh hast ke ba shahamat hazineye eteghadesh ro mideh.va ba in kare khodesh mikhad raveshe mobareze ro be ma melete chorti yad bedeh. jaleb injast ke ma be jaye inkeh khodemoon ro be naghd bekeshim,darim kare ganji ro eshtebeh midoonim. behtare injoori benevisim: maha ye mosht adame tarsooeim ke hata jorat nadarim ba esme vagheimoon , hata kharej az iran, dar internet maghaleh benevisim, hata ghader nistim 10 nafar adam ro baraye ye hareket daste jami hamahang konim, hata ghader nistim yek shab too bazdashtgah bekhbim, hata…. badesh mishinim hey digaran ro naghd mikonim… behtar nist bazi vaghtha faghat sokoot konim harf nazanim… be ghole maroof yani ageh harf nazanim mardom migan taraf laleh ???? to ke darman nei, dardom cheraei? hala ke hich boo o khasiyati nadarim, hadeaghal harf nazanim, . hala ke orzeh nadarim baraye ganji kari konim, behtare sokoot konim bezaraim ganji khodesh haghesh ro begireh.
آقاى مهدى جامى عزیز، نمیدانم از فوق مدرن بودن وبسایت شما و کم سوادى بنده است یا از عقب مانده بودن سیستم مستضعفى هالو اسکن که اسم صاحبش هم که ما باشیم رویش است، به هر حال هر چه پینگ فرستادیم به نتیجهاى نرسیدیم.
به هر ترتیب چیزى در مورد این مطلب اخیرتان نوشتهام، گفتم رسم ادب این است که هم با اى میل و هم با کامنت به شما و دوستان اطلاع دهم. پاینده باشید.
من درست متوجه نشدم…آیا به نظر شما چون دوره انقلاب ها گذشته است کسی به طرفداری گنجی قیام نمی کند…به راستی فکر می کنید که در میان دهها دلیلی که برای این “عدم عکس العمل” می توان ذکر کرددلیل شما در اهمیت چندم است؟
اگر گنجی در زندانی در سوییس امروز برای یک خواست خلاف قانون اعتصاب غذا کرده بود و کسی به حمایت از او بر نخاسته بود، فرضیه شما تا حدی مقبول بود ولی در ایران امروز مسئله چیز دیگریست.
گنجی نتوانست..بیشش از همه به این علت که طرفدارانش اهل پرداخت هزینه های سنگین برای دموکراسی نیستند…طرفدارانش باورمندان ایدئولوزیک نیستند و آرمان هایی چون دموکراسی و حقوق بشر برایشان ارزش ایثار و جانفشانی ندارد.این آدمها اگر در یک کشتی باشند که بنا باشد همه بمیرند مگر آنکه یک نفر جانفشانی کند و برای نجات بقیه حاضر به از از جان گذشتگی باشد…قطعا هیچکس پیشقدم نخواهد شد تا همه با هم بمیرند. متاسفانه مخالفینش باورمندان ایدئولوژیکی هستند که به خاطر عقیده شان حاضرند کشته شوند…
در نبرد بین روشنفکران عافیت طلب و جاهلین شهادت طلب، سلطه با گروه دوم است
آه ای سردار
بی لشکر و سپاه
آی آرش زمانه
بی تیر و بی کمان
ای تندر عاصی به جان شب
ای غریو رعد در گوش خفتگان
نیمه شبان است و همه بیدار
با یاد و دل نگران تو
اما ز بستر برون شدن
بر بام و کوی و برزن
به فریاد برشدن
هیهات ماجرای دیگری ست
اکبر گنجی بخشی از این رژیم است چرا او میتواند در حالیکه امکان تماس با بیرون را ندارد نامه های ۳۰ صفحه ای بنویسد بگزریم که او دارد میمیرد و نای نگاه کردن ندارد اما میتواند بنویسد؟!!! این مرد نمیمیرد همه میدانیم چون او خاتمی بعدی است چون او بود که هموطنان کرد من را کشت و این یعنی خدمت به ولایت او خامنهای را به نقد می کشد اما به که پناه می برد منتظری یعنی او این مقام ولایت را رد نمی کند بلکه تنها به شخصی که بر سر کار است معترض است هموطنان بازی نخورید
سلام وقتهاست که می خوانم و وفقط می خوانم اما …با شما در مرد اکبر گنجی موافقم اما باید خیلی دقت کنیم که این روزها گنجی تنهاست وتنها گنجیست که دارد به جای همه ما حرف می زند
دوست عزیر! میتوان چون آب در گودال خویش گندید…می توان چون صفر در تفریق و جمع و ضرب حاصلی پیوسته یکسان داشت. اما… می توان چو خورشید از تیرگی برآمد و در خون نشت و رفت. میتوان ستاره بود و یکدم در این ظلام درخشید و جست و رفت. می توان بنفشه بود و گل داد و مژده داد زمستان شکست و رفت.آری دوست من! تو چه دانی درازی شب، آنکس داند که شب نخفتست. اگر ۲روز در انفرادی ماندی و از زندگی سیر نشدی بیا از سیب و بوستان حکایتها بگو!
آقای جامى عزیز. چرا دنبال استراتژى سیاسى و نتایج کار گنجى مى گردید؟ چرا فکر مى کنید یک نفر انسان بى پناه که احساس مى کند حبس ابد شده است و تا این نظام و این ناظم هستند امکان آزادى ندارد باید در فکر اثرات بلندمدت و تاثیرات کارش بر ما باشد؟ به نظرم شما از قدم اول در تحلیل کار گنجى اشتباه مى کنید و در نتیجه تا ثریاى نتیجه گیرى تحلیلتان کج مى رود. کجاى کار گنجى از الگوى آیت الله خمینى تبعیت مى کند؟ شما اول موقعیت و استیصال گنجى را در چنگال دروغگو و عهدشکن سابقه دارى چون مرتضوى تصور کنید. آیا در چنین حالتى مجال براى طرح و استراتژى بلند مدت مى ماند؟ دو راه بیشتر براى او نگذاشته اند یا قبول مرگ سیاسى و اندیشمندانه اش به عنوان یک فعال سیاسى یا متوسل شدن به اقداماتى که درست است احتمال مرگ او را در پى دارد اما احتمال ضعیفى هم از امید در آن هست.
دوست گرامی،
اجازه دهید به طور کوتاه نظرم را در باره نقد شما بر رفتار آقای گنجی بیان کنم: نوشته شما نمونه خوبی از یک اثر به اصطلاح پست مدرن است که در آن قرار نیست در آن ویژگیهای متعالی ای چون حقیقت جویی، آرمانگرایی، آزادگی، ایثار، ظلم ستیزی ِ فارغ از مصلحت ورزی، ایستادگی و شجاعت ورزی با تمام وجود و تا آخر بازتابیده شوند.
سلام دوست عزیز. با بیش تر حرف های شما موافقم . اما به هر حال این راهی ست که او انتخاب کرده و نشان داده دست از این راه نمی کشد پس باید همه بسیج شویم و او را یاری کنیم و کمک کنیم این جان شریف و با ارزش از بین نرود که زنده ی او با اندیشه ها و آرای اش برای ما مهم تر ست از قهرمانی استوره ای که در طول تاریخ کم نداشته ایم.
جامی جان اگه نمی تونی گنجی باشی هیچ اشکالی نداره. کسی به این خاطر تو رو ملامت نمی کنه. این قدر به خودت فشار نیار که تحلیل های روشنفکرانه بنویسی و ثابت کنی که این تو نیستی که گناهکاری بلکه این گنجیه که اشتباه می کنه. نه عزیزم تو گناهی مرتکب نشدی هیچ کس از تو و امثال تو و من انتظاری نداره. برو زندگیتو بکن و خوش باش. کتاب بخون,مقاله بنویس,با دوستات بحث روشنفکری کن و وسطش یه گیلاس هم بنداز بالا.هر وقت خسته شدی یه موزیک لایت گوش بده. گوشیه تلفن رو وردار و یه حالی بکن. اره رفیق “اون دوره گذشت” الان وقت حاله! خودمونیم تو چه دوره خوبی هستیم. برای همه این کارها که گفتم چه توجیهات خوبی میشه آورد. من در به در دنبال این استدلالهای انتلکچوال می گردم. جون من یه خورده دیگه بنویس حال کنیم. هیول! عشق است!
سیبستان عزیز؛ با نظرت موافقم. من حقیقتا اگر جای گنجی بودم بی خیال همه مطالباتم می شدم. چون انقلاب تک نفره فایده ندارد. حتما تا حالا باخبر شدین که قاضی احمدی مقدس ترور شده. تحلیل من این است که کار کار … شان است و احتمالا قرار نبوده قاضی کشته شود و اشتباها تیر جایی خورده که طرف رو کشته! به حسب ظاهر ؛ در هر صورت قراره قتل بیفته به گردن طرفدارای گنجی. جریان قتل ها ؛ حتی حاضره … رو هم بکشه؟خبرهای بدی تو راهه . خدا رحم کنه.
لطفا کامنت حیوانی که به اسم کاوه یادداشت نوشته و آدرس سایت هادی خرسندی را لینک داده( در حالی که هادی خرسندی طنز نویس ؛ طرفدار گنجی است) پاک کن. ادعای قاتل بودن گنجی حرف اعضای گروه چند نفره کولی های کارگری است که کنفرانس برلین را “ساختند”.
http://rooh.irxblog.com روح بلاگر.
سلام دوست عزیز من با کلیت مقاله شما موافق هستم و خوشحالم که با این صراحت لهجه نظر خود را رد مورد روش کار گنجی نوشته اید. اما همانطور که از لحن بعضی از کمنتارها ممعلوم است هنوز در بین ایرانیان برخورد شخصی با یک نویسنده بجای برخورد با تحلیل او عمومیت زیادی دارد. نمیدانم چرا این افراد بجای نقد نوشته شما فورا به اتهام زدن میپردازند ( روشنفکری , پسا مدرنیسم و ….. ) از محتوای بعضی از این نوشته ها معلوم است که هنوز ارمانگرایی در سیاست بجای عقل سیاسی تصمیم میگیرد و هنوز هستند کسانی که احتیاج به قهرمان دارند حرکت گنجی پاسخی به این نیازهاست اگرچه لزوما پاسخ دردهای جامعه مانیست.
شاید جای ان داشت که حرکت گنجی را کمی روشنتر از دو دید فردی و اجتماعی نگاه میکردید تا منتقدین شما در میافتند اگر چه شما از لحاظ اجتماعی این حرکت را متناسب شرایط روز و راهگشای معضلات حامعه نمیدانید اما در حوره فردی این حق رابرای او قائل هستید که در مقابل بی عدالتی که در مورد او صورت گرفته میتواند شخصا راه اعتراضی خود را انتخاب کند.
پیروز باشید
گنجی هم یه پریوده میاده میره یه روز به روزه یه روز نیست . چرا گنجی یه هو جو گیر شد ؟
بهتره خودشو اذیت نکنه دیگر هیچ خمینی نخواهد آمد .