ظاهرا دیگر کسی از مقامات از ماندن گنجی در زندان دفاع نمی کند. اما می گویند اگر او را آزاد کردیم این سنت بدی می شود که ممکن است بقیه زندانیان نیز از آن برای فشار وارد کردن به مقامات استفاده کنند. در میان همه دروغهایی که در باره گنجی و مسائل پیرامون او مطرح می شود ظاهرا این نکته از وجاهتی برخوردار است. اما در واقع در آن مغالطه ای وجود دارد از جنس همان دروغ هایی که هر روز برای به هم ریختن افکار عمومی به جامعه پمپاژ می شود تا از شکل گیری قضاوتی عمومی و واحد جلوگیری کند.
فرض اصلی در این گزاره “اگر این پس آنگاه آن” این است که دو سوی گزاره معادل اند. به زبان دیگر، ادعای به هم خوردن نظم زندان با آزاد کردن گنجی مفروضاتی دارد که هیچیک تایید شدنی نیست. من به دو نکته اشاره می کنم:
الف- گنجی چون در زندان است با بقیه زندانیان یکی است.
هر زندانی با زندانی دیگر متفاوت است: هر زندانی پرونده خود را دارد و جرائم خود را. کسی که آدم کشته است یا قاچاق هروئین کرده است یا چک بی محل کشیده است یا شوهرش را با همدستی معشوق اش به قتل رسانده است یا در تصادف جاده ای سرنشینان اتوموبیلی را به دره پرتاب کرده است یا با فریب دختران روسپیخانه راه انداخته است یا بمبگذار بوده است و مانند آن هرگز با کسی که کتاب نوشته است و سخنرانی کرده است و عقاید خاصی داشته است یا به مذهب معینی دلبسته است یکی نیست. گنجی تبهکار نیست.
ب- گنجی اعتصاب غذا می کند پس هر زندانی دیگری هم می تواند اعتصاب غذا کند.
اعتصاب غذا در همه جای دنیا یک روش اعتراضی است برای احقاق حقی پامال شده. در تمام مثالهای بالا هر کسی دارای یک جرم تعریف شده است بجز نویسنده و صاحب عقیده. روانشناسی کسی که واقعا جرمی مرتکب شده با روانشناسی کسی که خود را مجرم نمی داند از اساس فرق دارد. اصلا مهم نیست که مقامات گنجی را مجرم بدانند. مهم این است که گنجی هم خود را مجرم بداند یا دست کم افکار عمومی او را مجرم بداند و گرنه اصولا زندان کار لغوی می شود. چرا کسی را به زندان می فرستند؟ یا باید حقی از عموم پامال شده باشد و یا حقی از شخصی به عنوان شاکی خصوصی پامال شده باشد. گنجی به خاطر کدامیک در زندان است؟
روش آدمکش ها با روش آدمساز ها فرق می کند. برخورد زندانبان هم با آنها متفاوت است. همانطور که در عمل هم می بینیم که زندان جمهوری به آدمکش ها تا رده های پایین تر مجرمان مزایایی اعطا می کند که همان را از گنجی دریغ کرده است. اگر مقامات می خواهند وانمود کنند که گنجی ممکن است به نمونه ای برای زندانیان تبدیل شود نخست باید نشان دهند که تا به امروز با گنجی و دیگران یکسان برخورد کرده اند. اگر نکرده اند پس دلیلی ندارد که گنجی نمونه دیگرانی شود که بدون اعتصاب غذا از مزایایی که لازم دارند برخوردار می شوند.
آدمکش ها و تبهکاران اصولا از راه گنجی نمی روند. آنها راههای دیگری برای کنار آمدن با زندانبان خود دارند که امثال گنجی نمی توانند و در شان خود نمی دانند که از آن راه بروند. می بینیم که مساله اساسی برای زندانبان در هم شکستن کسانی مانند گنجی است. طبیعی است که روش مقابله با هتک حیثیت مقاومت است. اعتصاب غذا مسالمت آمیزترین روش برای این کار است. تبهکاران اگر هم از شرایط زندان به تنگ آیند معمولا دست به شورش می زنند نه اعتصاب غذا.
به این ترتیب، قصه دیگر می شود. حجم دروغهایی که در باره گنجی منتشر می شود خود نشان دهنده نگرانی هایی است که زندانبانان از روشن شدن حقیقت دارند. گنجی نه جرمی کرده است و نه از محاکمه و محکومیت منصفانه ای برخوردار بوده است و نه از مزایای یک زندانی بهره مند شده است و نه یک محکوم عادی است. روش او اختصاص به خود او دارد. چنین روشی هرگز نمی تواند فراگیر شود. اهمیت آن هم به همین منفرد بودن و استثنایی بودن است. این را مقامات زندان بهتر از همه می دانند. گنجی مقامات را آچمز کرده است. آنها خوشحال خواهند شد که از این مخمصه راهی آبرومندانه به بیرون پیدا کنند. اما گنجی راه را بر آنها بسته است. آنها او را زندان کرده اند اما حال خود به زندان او گرفتار شده اند. آنها او را زندان کرده اند تا در هم بشکنند اما خود در حال درهم شکستن اند. آنها از قدرت خود بیش از اندازه استفاده کرده اند و فکر کرده اند در پناه چاردیواری زندان هر چه کنند کسی از آن باخبر نمی شود. اما اکنون قدرت مقاومت گنجی که برایش حسابی باز نکرده بودند آنها را فرو می کوبد. زندان جمهوری ممکن است بلد باشد با تبهکاران چگونه رفتار کند اما وضعیت موجود نشان می دهد که ماشین قدرت اش در برابر مقاومت کسی که حق پامال شده خود را طلب می کند چقدر ناتوان است. به همین دلیل است که آنها هنوز سعی می کنند تا گنجی را در کنار دیگر زندانیان بنشانند و از او چهره یک مجرم تبهکار ترسیم کنند که باید دوره حبس اش را بگذراند. گره کار به دست زندانبانان باز نخواهد شد. تنها کسی می تواند این گره را باز کند که نخست این گره را فروبسته است. کسی که از وزن و اهمیت سیاسی گنجی درکی بالاتر از کارگزاران زندانبان خود دارد.
در وب:
علیزاده با تایید تلویحی اعتصاب غذای گنجی: ا
گر تسلیم شویم می توانیم زندان را اداره کنیم؟
مرتضوی حرفهای علیزاده را نقض می کند: گنجی اساسا در اعتصاب غذا نیست!
کیهان: عکس های اخیر گنجی از قبل گرفته شده بوده شاید خارج از زندان!
رئیس بیمارستان هم بعله: گنجی برای پارگی مینیسک پا به بیمارستان آورده شده اما روی پای خودش به رادیولوژی می رود (باید پرسید پس این چه جور بیمارستانی است که مریضی که برای درمان پا آنجاست اجازه دارد راه برود!)
همچنین:
ظاهرا گزارشگران ویژه سازمان ملل خبرهاشان را از مقامات قضایی و بیمارستانی ایران نمی گیرند. بنابرین نگران اند. حمایت آنها از گنجی مهمترین اتفاقی است که می توانست بیفتد. این گزارشگران ارشدترین افراد در حیطه حقوق بشر در سازمان ملل اند: لیگابو گزارشگر ویژه آزادی بیان، نواک گزارشگر ویژه در زمینه شکنجه، جیلانی نماینده ویژه دبیر کل در امور مدافعان حقوق بشر، زراگوی رئیس بررسی بازداشت های خودسرانه، و پل هانت گزارشگر ویژه در حق دستیابی به بالاترین استاندارد سلامتی جسمانی و روانی.
آقای احمد سراجی از ۷ تیر ماه که دستگیر شده اند در حال اعتصاب غذا به سر می برندو وضع جسمانی وخیمی دارند ما خواهان آزادی احمد سراجی هستیم و تا زمانی که وی را آزاد نکنند سکوت نخواهیم کرد چرا احمد سراجی باید در سلولمجرمان سابقه دار و آدم کش ها در بند است ؟ چرا هنگام بازداشت وی را از ناحیه شکم مصدوم کرده اند به طوری که وی از ناحیه فتق به شدت رنج می برد http://ahmadseraji.blogspot.com
سلام زیبا و پر معنا و مفهوم و پر مغز می نویسی خوش باشی . لینکت را در وبلاگم قرار دادم .
مطلب خوبیاست . یک سوال دارم
چند جا به جمهوری اشاره کرده اید و نه جمهوری اسلامی. حتما به این دلیل که اسلامی که از آن دم می زنند اسلام نیست. سوال این است که آیا جمهوری شان جمهوری است ؟جواب شما را می دانم که خواهید گفت نه نیست.فکر می کنم ننویسیم زندان جمهوری بهتر است . اگر بنویسیم زندان جمهوری اسلامی ،فقط اسم نطام را آورده ایم.
من تا ساعتی پیش (۱۰ شب) در بیمارستان میلاد بودم. برادر گنجی (اصغر گنجی) هنوز نتوانسته بود با اکبر ملاقات کند. تازه همسر گنجی اجازه یافته بود به ملاقاتش برود. گنجی در طبقه دوازدهم بیمارستان بستری است. او تنها بیمار بستری شده در این طبقه است. به گفته برادرِ گنجی، این طبقه پر از مأمورانِ دادستانی است. و گنجی هنوز به خانواده اش تحویل داده نشده است. او همچنان در بازداشت به سر می برد. منتها محل بازداشتش تغییر یافته است! به گفته برادر گنجی آقای مرتضوی از انتشار عکس های گنجی در اینترنت خیلی عصبانی بود. و از بعد از انتشار این عکس ها ملاقات با گنجی با مشکل بیشتری مواجه شد. این بدان معنیست که تحلیل های مبتنی بر اینکه عکس ها توسط خود موتضوی منتشر شده اند مبنای درستی ندارد.
ظاهراً قرار است از شبهای آینده جوانانِ علاقه مند به اکبر گنجی با حضور در بیمارستان و روشن کردن شمع دست به دعا برای سلامتی آقای گنجی بردارند و خواستارِ آزادیِ وی شوند. گنجی در قرنطینه است و اجازه ملاقات ندارد. همسرش امشب به زحمت توانست با وی ملاقات کند. برخی فعالان سیاسی همچون یوسف مولایی، فریبا داوودی مهاجر و برخی اعضای دفتر تحکیم و فعالان دانشجویی در بیمارستان میلاد هستند. ولی هیچیک اجازه ندارند از درب لابی و محل پذیرش جلوتر بروند. حتی برادر اکبر گنجی هم نتوانست با او ملاقات کند.
به نظر من آوردن گنجی به بیمارستان برای آن است که اگر مشکلی برای گنجی پیش بیاید، بگویند داخلِ زندان نبوده، و از فشار افکار عمومی کاسته شود. تازه اینگونه بیشتر او را تحت کنترل دارند. چون در زندان در بند عمومی زندانی های دیگر هم هستند و خیلی های دیگر…. حالا می توانند جلوی نوشته های احتمالی که گنجی می خواست در روزهای دیگر بیرون بفرستد را بگیرند. البته بعید نیست گنجی قبل از رفتنش به زندان تدارک کافی برای نامه هایی که باید منتشر کند را دیده باشد.گنجی تا وقتی که آزادانه با دوستان و خانواده اش مرتبط نباشد و از حقوق یک انسان آزاد برخوردار نباشد، تا وقتی که از اطلاعات و منزلت برخوردار نباشد، همچنان زندانی است. مخصوصاً که مرتضوی اعلام کرده گنجی بعد از عمل جراحی روی پایش دوباره باید به زندان برگردد، و در ضمن در بیمارستان هم نیروهای امنیتی و دادستانی او را احاطه کرده اند.
شما احتمالا یک همچین شخصیتی را میخواهید: بله وبلاگ زیبایی داری و خیلی زیبا مینویسی. به من هم سر بزن…
یا احتمالا حودر را میخواهید که در وبلاگستان قلدری کند و یک دستور بدهد و یک مشت … بگذریم. شما احتمالا یک چاپلوس میخواهید که همیشه برایتان ثناگو باشد آقای جامی. ادعای دموکراسی شما و ادعای روشنفکری شما و ادعای حمایت از گنجی مطمئنیم همگی که فقط برای منافع خودتان است که با این شدت و حدت انجام میشود. دموکراسی و آزادی اندیشهی شما را در پستوهای لاهور و کراچی و قندهار باید پیدا کرد… شمایی که نظریات تقریبا انتقادآمیز من را برنتابیدید و حاضر نشدید حتی پاسخ بدهید، چرا چون خیلی خودتان را مهم و خدا میپندارید که باید بندگانی دور خودتان جلب کنید، چه طور میخواهید به اصلاح جامعه بنشینید؟ مردم از شما خط میگیرند آقای جامی؟ لینک من به درک… اما دموکراسی شما در همین چند افه و ادا خلاصه میشود؟
کورش عزیز،
باورم نمی شود که بتوانی اینقدر بی پروا بنویسی و هر چه دلت می خواهد بگویی. تو هنوز نیاز به آموختن داری و بسیار فروتن تر از آن باید باشی که هستی. برای من عجیب است که اینقدر دنیایت گرد لینک دادن و گرفتن می چرخد. من دفعه پیش هم که مطلب بلندی نوشته بودی پاسخ دادم ولی از تو جواب متقابل نرسید. نوشته بودم که چرا تو را تحسین می کنم و چه ایرادهایی در کار و روش تو می بینم و تردیدهای من در باره ادعاهای تو کدام است. اگر پیدا نکردی بنویس دوباره همینجا کپی کنم. ولی باور کن پای بد مطلبی گیر داده ای! اولین چیزی که آدم در ارتباط اجتماعی باید دانسته باشد محل طرح یک مساله است. قدر خودت را بدان برادر!
به نظرم گره گشا فقط یک نفر نیست. جریان ها جدی ای از زندانی شدن گنجی حمایت می کند.
حضرات موتلفه گروه های نظامی و شبه نظامی و تمام دست اندرکاران قتل های زنجیره ای و… که هرکدام به تنهایی کم قدرتی نیستند. گره گشا به تنهایی و بدون تایید آنها قدرت تصمیم گیری ندارد.
اما در بیمارستان بستری کردن گنجی هم نگرانیم را رفع نمی کند. به خصوص که قرنطینه اش کرده اند. به نوشته خود گنجی یا عمادالدین باقی ( درست یادم نیست کدامشان ) سعیدی سیرجانی را در زندان با استعمال کپسول پتاسیم به آن دنیا فرستادند. یک طبقه خلوت آن هم در طبقه دوازدهم… شاید زیادی بدبینم.
به گمانم تناقض سخنان مرتضوی و علیزاده در باره گنجی نشان دهنده این است که هنوز نظر واحدی در باره رفع بحرانی به نام گنجی وجود ندارد.
آیا می توانید ترتیبی بدهید که این مطلب خاص که شما نوشته اید و استدلال های قوی دارد در تیراژ وسیع تری در نشریات داخلی منتشر شود؟
به مطلب شما و همینطور مطلب قبلیتان در وب گاه لینک داده شد.(البته با اجازه)
مهدی جان،در این که داستانی دارد کولاک می کند شکی نیست.۴نماینده مجلس اعتصاب گنجی را تایید می کنند و مرتضوی اسطوره بلاهت می گوید تبلیغ رسانه ای ست.
اما ذکر یک نکته خالی از لطف نمی بینم.
بیماری(پاتولوژی)های مینیسک همگی طوری نیستند که فرد را از راه رفتن بیاندازند.اصولاً در جراحی های مینیسک بسیاری اوقات اصلاً مینیسک را خارج می کنند.پارگی مینیسک اگرچه در وضعیت های تروماتیک رخ می دهد اما همیشه دردناک نیست آنقدر که اجازه راه رفتن را بگیرد.اما درست می گویی که چه بیمارستانی ست که فردی که مشکل زانو دارد،آزادنه راه می رود،به عنوان کسی که در طب ایران کار می کند و طب غربی را دیده بگویم:بیمارستان «ایرانی» ست!
آقای جامی. آن متن را کپی کنید چون ندیدم اما حالا یک نفر هم پیدا شده که فقط از شما تعریف نمیکند و تمجید نمیگوید و با نام استاد خطابتان نمیکند. باید سرکوب بشود؟ من مطالب شما را میخوانم چون در جایگاه یک هنرمند وارسته (و نه یک الهه و بت) برایتان ارزش قایلم. اما شما چه طور؟ به دلیل تفاوت سنی و فکری، اندازهی یک لوبیا چشم بلبلی حاضر شدید برای من ارزش قایل شوید؟ مثلا هزار بار این لینک را برای شما کپی کردم http://www.iran-newspaper.com/1384/840117/html/iran.htm#s449103 اما خبری حتی از جواب نشد… من برایم خیلی جای سوال است. اینهایی که توسط شما لینک و حمایت میشوند چه کوهی کندهاند که من نکندم؟ من باید چوپ ۱۵ ساله بودنم را بخورم؟ چوپ در ایران بودنم را بخورم؟ چوب شهرستانی بودنم را بخورم؟ چوب این را باید بخورم که حاضر نیستم چاپلوسی و بله قربان گویی دیگران را بکنم؟ آیا درخواست من واقعا این قدر گزاف و گران است که حتی شما را وادار نمیکند تا قد یک سلول ارزش قایل بشوید و فقط پاسخ را برایم ایمیل کنید؟ من نمیگویم جوانترین خبرنگار جهان، نخستین عضو فارسی زبان فدراسیون بینالمللی روزنامهنگاری که سالها افرادی مثل شمسالواعظین و قوچانی در آرزویش بودند… نمی گویم اینها مهمند. خیلی هم بیخودند. اما من حتما باید جوانترین تبهکار جهان، قاتل، هوچیگر و ابتذالگرا و توهین کننده باشم و شخصیت دیگران را زیر سوال ببرم تا مورد توجه قرار بگیرم؟ به خدا من نمیفهمم که چه باید میکردم. نمیگویم بالغ بر ۱۲۰۰ مقاله خیلی ارزش دارد. نمیگویم جاپ یک کتاب در سال ۱۰ سالگی خیلی ارزش دارد… اما میگویم چرا بزرگترها اینقدر مغرورند که حتی حاضر نیستند به افتخار کوچکترهایشان حتی سرشان را بخارانند؟
این هم آن پاسخی که ندیده بودی برایت با ایمیل هم می فرستم خواستی با ایمیل جواب بده:
کورش ضیابری عزیز،
من از دیدن کارها و فعالیت های تو هم خوشحال می شوم و هم نگران. خوشحالم که نسبت به همسالان خودت خیلی بزرگترانه رفتار می کنی و جلو جلو می دوی. ولی نگران ام که این جلو جلو دویدن ها تو را از کودکی کردن و نوجوانی کردن محروم می کند.
از اینکه برای خودت تبلیغ می کنی هم خوشحالم چرا که نشان می دهد اعتماد به نفس داری. ولی دوست نوجوان من تو هنوز راه زیادی داری و هیچ نباید نگران بازار و لینک و بده بستان باشی. من به بسیاری وبلاگ ها سر می زنم ولی به آنها لینک نداده ام. لینکها حوزه اختصاصی تر انتخاب آدم اند. لینکهایی هم هست که هستند مثل یک کتاب مرجع در رف کتابخانه کوچک شخصی. گاهی به آنها سر می زنی.
به هرحال اگر به تو برگردیم من راستش زیاد به این نابغه سازی های پدر و مادرهای ایرانی اعتقاد ندارم و خوش بین نیستم و دیر باورم. دوست دارم دوستان من یک هنر هم اگر دارند آن هنر را خوب خوب بدانند. اما تو ادعاهای زیادی در سایت خودت داری که من نمی دانم تا چه حد خوب خوب بر آنها مسلط هستی. ممکن است تو آدم نابغه ای باشی ولی اگر بر اساس نوشته هایت داوری کنم تو را باید نوجوان باهوشی دانست که می خواهد به هر قیمت شده زود زود بزرگ شود. اما کاش می دانستی که خود را از چه نعمتی داری محروم می کنی. تو بزودی بزرگ خواهی شد و به آدم بزرگها خواهی پیوست. عجله لازم نیست. ولی اگر عجله کردی فردا که رسیده باشی بر گذشته ای که قدرش را ندانسته ای تاسف خواهی خورد. هوش قدر چیزها را دانستن است در وقت اش.
دو ست من تو می نویسی که به عربی و ایتالیایی و انگلیسی مسلط هستی. نمی گویم نیستی ولی من چون دیر باورم فقط می توانم زمانی ادعای زباندانی را بپذیرم که از تو مثلا نامه ای به انگلیسی یا عربی دریافت کنم. می توانی آن نامه را در همین سیبستان بگذاری. من ایتالیایی نمی دانم و قضاوتی هم نمی توانم کرد. ولی این را گفته باشم که تو زبان فارسی را هم هنوز خیلی باید بیشتر از اینها بیاموزی که در نوشته هایت می بینم.
من خوشحال می شوم دوستان نوجوان و با استعداد داشته باشم. اما گفتم: دوستان من هر کدام یکی دو هنر دارند و ادعای همه چیز دانی یا نیت همه چیز دان شدن ندارند و می کوشند همان هنرهای یکی دوگانه خود را خوب خوب پرورش و گسترش دهند.
خوشحالم به من سر زدی. تو از زمانی که برای من و دوستان حلقه ملکوت پیام های مشابه گذاشتی ذهن مرا به خود مشغول کرده بودی. خوشحالم که فرصتی پیش آمد از بیم و امیدهایم به تو بگویم.
دوستار،
سیبستان
تصور زنده ماندن یا زنده نگه داشتن گنجی تقریبا بلاهت آمیز است بخصوص با نامهء اخیرش گمان میکنم حالا دیگر باید فکر ماجرای پس از مرگ او بود تعبیر خود گنجی قدرت را با قدرت باید پاسخ گفت ٬ وادادن مخالفین و اصلاح طلبان در مرگ گنجی ٬ با توجه به تغییر جناح حاکم یعنی آغاز دوران خفقان جدید که دیگر گرفتن ها و بستن ها و کشتن ها علنی خواهد شد و حلقه های زنجیره محکمتر و فرا گیرتر خواهد بود .