می گویند احمدی نژاد ممکن است در گروگانگیری شرم آور سفارت آمریکا دست داشته بوده باشد. سه ملاحظه:
اولا از نظر من دعوا اصلا بر سر واقعیت ماجرا نیست. آمریکایی ها دارند با احمدی نژاد لاس می زنند! یک جور سلام و احوالپرسی غیرمتعارف. دارند طرف را وزن می کنند و واکنش هاش را می سنجند تا این آدم ناشناخته را کمی محک بزنند و بشناسند. قضیه شباهت او با عکس کسی که معلوم نیست کی هست ( و این هم خود چیز عجیبی است) بهانه است. بهترین بهانه!
ثانیا جنس دعوی آمریکایی ها از همان جنس دعوی رئیس جمهور بودن آقای احمدی نژاد است. اگر این طرف می تواند از هیچ همه چیز بسازد چرا آمریکایی ها نتوانند! چیزی که عوض دارد گله ندارد. حداکثر می شود مثل خیلی از پرونده سازی هایی که قوه قضایی عزیز می کند و تا پای اعدام هم طرف را می برد بعد می گویند درست است اشتباه شده بوده است.
ثالثا واقعیت این است که پر بیراه هم نمی گویند. منتها تاریخ گروگان گیری را اشتباه کرده اند. آقای احمدی نژاد گروگان گیر هست اما گروگان های او ملت ایران اند. یا دقیقتر: انتخابات ۸۴. روش او هیچ کم از روش گروگان گیرها نداشته است.
پی نوشت:
اولا صاحب آن عکس خود را حلق آویز کرده بوده است!
ثانیا با طرح ادعاهای جدید ماجرا ادامه دارد؛ از طریق دنیای یک ایرانی
ارزشمند بود ! حتی اگر با باقی بندهای نوشتارت موافقتی نداشته باشم , نمیتونم موافقت خودم رو با بند ّ اولا ّ پنهان کنم . این نشانه ی هوشمندی سیاسی صاحب نوشتاره ! به من هم سربزن
اینجا رو دیدید؟
از سابقه درخشان و گویای پرزیدنت !!!؟؟؟
http://tinypic.com/67s7dj.jpg
جنبه دیگر این خبر مربوط به تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی آمریکا در جهت آماده سازی برای برخورد نظامی احتمالی است. یادآوری گروگان گیری سال ۵۸ که تاثیری منفی بر اذهان آمریکاییان گذاشته بود در کنار هشدارهای جدید دولت آمریکا در مورد ورود اتباع این کشور به خاک ایران و همچنین گسترده تر کردن تحریم های بین المللی در قبال ایران و افزودن به قطر پرونده جنگ علیه تروریسم, می توانند صدای آژیر خطر را به گوشمان برسانند. از سوی دیگر انتخاب احمدی نژاد و احتمال شکست مذاکرات دیپلوماتیک با اروپا و امکان ارجاع پرونده هسته ای به شورای امنیت خطر را نزدیک تر می کنند. هرچند امروزه رخدادها از تحلیل ها و پیش بینی ها پیشی می گیرند( مصداق بارز این امر را در مورد انتخابات خودمان شاهد بودیم) اما به نگاهی به تعرضات سالهای اخیر آمریکا به کشورهایی چون افغانستان و عراق در میابیم که حمله به ایران نه تنها دور از ذهن نیست که شاید برنامه ریزی نیز شده باشد. اما تکرار می کنم, متاسفانه به نظر می رسد چاره نداریم جز این که به انتظار رخدادها بنشینیم!
شهلا خانم عزیز،
لینک شما را دیدم. من به نامه های اینچنانی هرگز اعتماد نمی کنم و هزار و یک دلیل برای جعلی بودن آنها دارم. اصولا هم کار ما با ظواهر امور و نشانه هاست. کار با اسناد یا کار اطلاعاتی کار دیگری است و کار آدم های غیرحرفه ای مثل ما نیست. من در تحلیل های خود سعی می کنم واقعیت های عمومی و در دسترس را بسنجم تا اسناد پشت پرده را. در تکیه به اینجور اسناد و اعتماد به آنها نوعی تنبلی فکری می بینیم. وقتی هزار دلیل آشکار برای رسیدن به نتیجه هست تکیه بر دلایل نامطمئن و مشکوک بی معنی است.
پوریای عزیز،
با نظر تو کاملا موافقم. بازی های آمریکایی ها معمولا چند هدفی است. زمینه سازی برای هر نوع تعرض هم در این قضیه دیده می شود.