شکست در کدام چارچوب ؟
نوشته محمد حیدری
آقای محمد قوچانی مطلبی نوشته برای وبلاگ علی معظمی که به نظرم مطلب خوبی است. و درواقع یکی از مهمترین حرفهای مکرر بخشی از اصلاح طلبان را مطرح میکند.به همین دلیل به نظرم رسید که نباید این نوشته را بی پاسخ گذاشت. مهمترین محور حرف او هم این است که ما باید بپذیریم که شکست خورده ایم:« من معتقدم بزرگترین جرات و جسارت اذعان به شکست است نه حاشا کردن واقعیت.»
اما نفهمیدم که منظور او از این پذیرش شکست چیست. من هم فکر میکنم شکست خوردیم اما ظاهرا در اینکه از چه چیز شکست خوردیم و در کدام چارچوب توافقی نیست.
قوچانی کل انتخابات را به مرحله دوم آن تقلیل داده است. من با او موافق نیستم که ما از راست تندرو در یک انتخابات رقابتی شکست خورده ایم. اتفاقا برعکس تصورم آن است که چون این جریان افراطی در یک انتخابات رقابتی توان پیروزی نداشت دست بکار تغییر در شیوه رقابت شد و با تقلب و رویه غیر قانونی فرد مورد نظر خود را از صندوقها بیرون کشید.
فراموش نکنیم که در مرحله اول به گفته صریح کروبی و هاشمی و حتی به گفته کمتر صریح خاتمی انتخاباتی آلوده برگزار شد و احمدی نژاد در چنین وضعیتی و با زور دگنک به دور دوم رفت. قوچانی اگر حتی به همین اخبار پیدا و اندک منتشر شده و نه اخبار پنهان و فراوان منتشر نشده هم توجه می کرد چنین با قاطعیت نمی گفت که در یک بازی نسبتا رقابتی باید توان «پذیرش شکست» را داشته باشیم.
تردیدی نیست که باید شجاعت پذیرش شکست را داشت. مگر در انتخابات رقابتی شورای شهر دوم کسی چون و چرا کرده است؟ همه فعالان سیاسی اصلاح طلب بدون استثنا پذیرفتند که در آن انتخابات شکست خورده اند. لیکن بعید میدانم که محمد آقای قوچانی حذف شدن علیرضا رجایی را از مجلس ششم شکست بداند و مثلا کسانی را که به آن معترض بودند شماتت کند که توان پذیرش شکست نداشته اند. آخر اینجا که دیگر شکست معنی ندارد. حریف از قوانین بازی عدول کرده است و اگر کسی به جای سرباز پیاده با چند وزیر شطرنج بازی کند خب معلوم است که حریفش شکست خواهد خورد. اما اینکه دیگرشکست در بازی شطرنج نخواهد بود. چون قوانین بازی شطرنج اجازه حضور چند وزیر را در بازی نمی دهد.
در اینجا ست که توصیف قوچانی به اینکه «اصلاح طلبان از دموکراسی شکست خوردند» نادرست به نظر میرسد.عجیب است که این سخن را تعداد زیادی از دوستان ما می گویند. گویی این هم بخشی از ژست دموکرات بودن است که در چنین موقعیتهایی بدون توجه به اینکه حریف چه تمهیداتی کرده و و در کدام چارچوب حرکت کرده و چه برسر انتخابات آمده است بپذیریم که شکست خورده ایم.
بله با قوچانی از این منظر موافقم که ما زورمان به بسیج و سپاه پاسداران نرسیده است و نباید هم می رسید. اصولا انتخابات که یک رقابت نظامی نیست تا بگوییم ما در آن شکست خوردیم. قوچانی ماجرای مرحله اول را فراموش کرده و فقط به مرحله دوم انتخابات می پردازد. در حالی که اصولا اگر آنچنان که خاتمی کروبی و هاشمی گفته اند این مرحله مخدوش باشد ( به هر دلیل) اصولا مرحله دوم آن قابل بحث نخواهد بود. اومیگوید:« یک تخلف جدی رخ داده است و آن چیزی جز «بسیج» رایدهندگان به احمدینژاد نیست. اما اولاً نفس «بسیج» رایدهندگان ایرادی ندارد و این ایراد ما بود که نتوانستیم نیروهای خود را بسیج کنیم ثانیاً دخالت «بسیج» در انتخابات امری غیرقابل اثبات است گرچه قطعاً غیرواقعی نیست ولی این ۱۷ میلیون نفر فقط بسیجی نبودند که اگر ۱۷ میلیون بسیجی داشته باشیم باید ایران را پادگان بنامیم نه جمهوری».
در اینجا باز هم محمد آقا انتخابات را به مرحله دوم تقلیل میدهد. جالب آنکه او خود تاکید میکند که اگر معین به مرحله دوم رفته بود او اکنون رئیس جمهور بود. یعنی در واقع هر که با هاشمی رقابت میکرد از آنجا که او شاخصترین سمبل حکومت بود پس رقیبش رای لازم را بدست می آورد. بنا بر این پیش از آنکه به مرحله دوم بپردازیم که تحلیل آرای بدست آمده چندان پیچیده نیست باید به تحلیل آرای مرحله اول پرداخت که چگونه احمدی نژاد بعنوان نفر دوم بالا رفت. در این مرحله است که آن سازماندهی معنی میابد.
من نمی فهمم که چرا قوچانی معنی بسیج کردن را صرفا به هماهنگی و یکسانی آرا تقلیل داده است. آیا مثلا اخبار متعدد و متواتری که از جابجایی صدها هزار شناسنامه در روزهای قبل از انتخابات بگوش میرسید کافی نیست که بدانیم در بسیج رای دهندگان عوامل غیبی هم شریک شده اند و آرایی که به صندوق ریخته شده بیش از حق واقعی هماهنگ شده گان بوده است؟ قوچانی میگوید این ادعاها قابل اثبات نیست. خب بدیهی است که قابل اثبات نباشد. آیا آن اراده قهاری که چنین کرده است تا جایی که حتی زور کروبی و هاشمی (استوانه های سابق جمهوری اسلامی) به آنها نمی رسد اجازه اثبات چنین چیزی میدهد؟
آیا اصولا چون امکان اثبات چنین چیزی وجود ندارد ما باید بپذیریم که در یک رقابت دموکراتیک شکست خورده ایم؟ با این منطق دیگر امکان هیچگونه اعتراضی به آنچه می بینیم اما اثبات نمی شود نخواهد ماند. فرضا دیگر چگونه میتوان از حقوق پایمال شده زندانیان سیاسی سخن گفت. خب آنرا هم در سیستم قضایی موجود نمی توانیم اثبات کنیم.
به هر حال فکر میکنم اتفاقا
وظیفه ما روزنامه نگارها همین است که با وجود عدم امکان اثبات خیلی از این اعمال غیر قانونی نسبت به پیگیری آنها حساس باشیم . و این نشانه دموکرات بودن ما نیست که حریف هرچه کرد و با هرعمل غیر قانونی و نادرستی که موفق شد برنامه اش را پیش ببرد ما هم به آن تن دهیم. ممکن است محمد عزیز بگوید فرضا این را هم پذیرفتیم چه میتوان کرد. عرض من این است که بگذار حداقل در تاریخ بماند که ما کودتای صورت گرفته را مشروعیت ندادیم.
سلام!
بنظر من بهتر است بگوییم:
ما در یک بازی غیردموکراتیک،پرازسوءتفاهم و ناجوانمردانه باختیم.
جدای از اینکه قواعد این بازی توسط داوری مغرض داوری میشد بلکه خطاها و جرزنی حاکم میدان نیز به زور اسلحه کتمان هم میشد.
هر چند در این معرکه خیلیها ساده دل بودند و خیال میکردند نمایش عین واقعیت است.
ما نباید خیال میکردیم که ممکن است بازیگران خود لعبت باز باشند هر چند آنها خود را آماده کرده بودند که در صورت منحرف شدن نمایشنامهشان حتی بازی را به هم بزنند.
باری میخواهند نام این را بگذارند شکست. مختارند.
چرا که مردم ما هر چند گاه بازیهای سیاسی را دوست دارند اما اهل سیایت نیستند، و این بازی را ناعادلانه میکند ودر یک بازی ناعادلانه و پر از سفسطه و مغلطه و خطا صحبت از شکست خود به نوعی سفسطه اند سفسطه است.
یکی از اشتباهات متداول در تحلیل های سیاسی، ندیده گرفتن تمام عوامل مؤثر بر یک رویداد است. (شاید از نظر زمانی زود باشد که از جوانان بهت زده بخواهیم ولی) واقعیت این است که اگر بخواهیم (بدون سند) قضاوت کنیم، حتا اگر تقلبی نمی شد، کروبی رئیس جمهور می شد. بهتر است چند نکته را اشاره وار بگویم:
۰. در ایران انتخابات برخلاف آنچه می گویند نشانه عقلانیت سیاسی نیست. یعنی دلایلی که موجب رای دادن به فلان نامزد خاص می شود در ۹۰ درصد موارد (به خصوص با نبودن مراجع عقلانی و کوبیدن مداوم رادیو تلویزیون بر طبل غوغا) غیرعقلانی و احساسی است.
۱. رای به احمدی نژاد (در خوشبینانه ترین قضاوت) حکم مشتی را داشت که نثار رادیوی خراب می کنیم، پس از اینکه از درست کردن آن ناامید می شویم.
۲. کسانی که تحریم را تبلیغ می کردند، با حضور پررنگ مردم در انتخابات شکست خوردند. پس تقصیرکار جلوه دادن آنان بی معناست.
۳. تعداد زیادی از مردم رای سفید به صندوق انداختند. تعداد رای های سفید در دور اول انتخابات برای کسانی مانند معین می توانست تعیین کننده باشد. اینکه نتوانیم کسانی را که تا پای صندوق رای رفته اند قانع کنیم که نام ما را روی رای سفید خود بنویسند، مهم است.
۴. معین دچار ضعف تبلیغاتی بود (شاید برای اینکه اصلاح طلبان توقع داشتند که دانشجویانی که قبلن از جان و دل برای خاتمی تبلیغ کرده بودند، و بعد از ۱۸ تیر دلسرد شده بودند، باز همان کارها را بکنند).
۵. معین رفتاری مردم پسند (بانشاط و …) نداشت.
۶. معین زبانی مردم فهم (ساده و …) نداشت.
۷. خواست اقشار کم درآمد انعکاسی در سخنان معین نداشت.
۸. اصلاح طلبان (نه یکی دو روز بلکه) ۸ سال مردم ساده دل را ندیده گرفته بودند.
۹. اصلاح طلبان با شعارهای ماورای بنفش و عملکرد مادون قرمز روشنفکران را دلسرد کرده بودند.
۱۰. نتیجه کثرت نماینده اصلاح طلبان قلت آرای فردی بود.
۱۱. اصلاح طلبان فعالیت سیاسی اجتماعی ضعیفی داشتند (شاید با خود می گفتند اگر مردم اصلاحات بخواهند باید ما را قبول کنند چرا که در جمهوری اسلامی به هیچ تشکل سیاسی اصلاح طلبی به غیر ما اجازه فعالیت قانونی داده نمی شود، به قول معروف کسی که گوش را می خواهد گوشواره را هم می خواهد).
۱۳. اگر اصلاح طلبان انتقادپذیر بودند، اشتباهات عدیده خود را تصحیح می کردند. حتا اکنون هم که انتخابات تمام شده هیچ تحلیل دقیقی از اشتباهات خود ارائه نمی کنند.
۱۳. اصلاح طلبان و حتا گروه های دیگر، مشکل ایران را توسعه نیافتگی می دانند اما درک درستی از توسعه یافتگی ندارند. آیا توسعه یافتگی سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به موازات هم انجام می شود یا مثلن توسعه یافتگی سیاسی نتیجه توسعه یافتگی اقتصادی است، یا بالعکس؟
۱۴. برای مردم مهم نیست نام گروهی که رفاه و آزادی می دهد چیست.
۱۵. اگر ادعاهای مشاور فرهنگی احمدی نژاد جامه عمل بپوشد جوانان به سادگی اصلاح طلبان را فراموش می کنند. اگر همین رفاه نسبی اقتصادی دوران خاتمی ادامه بیابد، دیگر هیچکدام مردم به یاد اصلاح طلبان هم نخواهند افتاد. یعنی هر گروه هوشمندی که به قدرت برسد می تواند با کمی رفاه و آزادی موقعیت خود را تثبیت کند (حیف که قدرت مداران ایرانی حتا به فکر موقعیت خودشان هم نیستند).
۱۶. چه دلیلی در دست داریم که نشان بدهد به قدرت رسیدن خاتمی (یعنی کسی که شعار مردم سالاری می داد) در ۸ سال پیش یعنی زمانی که کشورهای اروپایی سفرای خود را از ایران برده بودند و برگشت آنان را منوط به پیشرفت دموکراسی در ایران کرده بودند، در نتیجه یک انتخابات هدایت شده نبوده؟
۱۷. متقلب بودن گروهی که حاکمیت را به دست گرفته، در آینده موجب احتمالن غیرمسالمت آمیز بودن نحوه راه یافتن به حاکمیت برای گروه های دیگر خواهد شد. همگرایی فعلی گروه های خارج از حاکمیت (از گروه های به رسمیت شناخته نشده ای مثل نهضت آزادی گرفته تا گروه هایی بسیار قانونی مانند طرفداران رفسنجانی) موجب تجمع قدرت غیرحکومتی در پشت سد تمامیت خواهی می گردد.
نحوه رفتار گروه های داخل و خارج حاکمیت و تعمال آنها با هم می تواند نتایج بسیار متفاوتی به بار آورد.
در هر حال به احتمال زیاد این اصطکاک سیاسی موجب تغییرات شدید سیاسی اجتماعی خواهد شد. به همین دلیل همگرایی بیشتر گروه های خارج حاکمیت و تلاش آنها برای به دست آوردن حمایت همه اقشار مردم (از طریق مطرح کردن خواست اقشار مختلف: مثلن اختیاری کردن حجاب برای جلب خانم ها، آزادی های قومی برای جلب قومیت های مختلف، رفع موانع فرهنگی هنری برای جلب اهل فرهنگ و هنر و حتا خواست هایی بسیار اساسی تر مثل حذف نهادهایی که مستقیمن با رای مردم انتخاب نمی شوند) می تواند با تحقق بخشیدن به خواست های به حق مردم آینده بهتری را نوید بدهد.
چیزی که شاید لازم باشد در انتها بگویم این است که معین از نظر من مرد شریفی است، و عملکرد او در انتخابات نشانه ضعف خرد جمعی! هدایت کننده اوست.
spi: چرا همچنان فکر می کنیم در این ساختار رفرم شکل می گیرد . و چرا از تجربه ۸ ساله آقای خاتمی نمی آموزیم که آقایان به راحتی می توانند همه را اخته کنند و هیچکس با هیچ قدرتی نمی تواند در درون نظام باشد و بخواهد آنرا تغییر دهد. هر موضوعی که تغییر می کند حتما” می بایست ظرفیت تغییر را داشته باشد. مجموعی چنین بسته هر کسی را شکل خودش می کند و یااینکه منفعلش می کند .خوشحال هستم که حداقل آقای معین رئیس جمهور نشد زیرا اینهمه انفعال مردم را خسته و دلزده کرده است .
انتخاب آقای احمدی نژاد با توجه به احتساب تقلب و چیزهای دیگر و نظرسنجی شخصی خودم از اطرافیانم تمام کسانی که حتی امکان پرداخت ماهیانه ۱۰۰ هزار تومان اجاره خانه شان را ندارند. تمام کسانی که به بانک بدهی دارند و تمام کسانی که حتی سواد خواندن و نوشتن ابتدایی را ندارند به آقای احمدی نژاد رای دادند. این نه شعار است و نه خراب کردن فقط اطلاعاتی است که توانستم بعد از رای گیری بطور کاملا” خصوصی از مردم اطرافم بدست بیاورم . و وقتی می پرسیدم چرا ؟ آنقدر ابلهانه نگاه می کردند که خودم از سوالم تعجب کردم . حتی کسانی که اسم احمدی نژاد را نمی دانستند و می گفتند : همون شهرداره ، اومدن درخونه مام رفتیم رای دادیم . و من فکر کردم رای را حتی خانه به خانه جمع کردند .
من رای ندادم و فکر کردم این مردمان هم برای خودشان وهم برای من رئیس جمهور انتخاب کردند . تا شاید بتوانند وام بگیرند و یا شاید بتوانند اجاره خانه شان را بدهند .
راه بسیار طولانی تا دموکراسی داریم .زیرا حتی آقایان اصلاح طب و آزادیخواه ما نمی دانند که دموکراسی برای ایران می بایست دموکراسی برای ایران باشد . سعی کنیم کمی از مباحث انتزاعی فاصله بگیریم و سعی کنیم مرز روزمرگی و روشنفکری را مشخص کنیم . شاید بتوانیم کاری برای خودمان کنیم . مردم که می دانند چه می خواهند ، ظاهرا” این روشنفکران و تحلیل گرانمان هستند که باید یاد بگیرند.
خسته نباشید…
دنبال آدرس پستی شما می گردم.
سارا خانم عزیز،
برای من به این نشانی ایمیل بزنید تا آدرس را برایتان در جواب بفرستم:
mehdi.jami@gmail.com
سلام بر مهدی عزیز.
من با کلیت بحثی که خود آغازگرش بودی و اکنون با همان محوریت، به کمک نوشتهی محمد حیدری بحث را ادامه میدهی موافقم.
در جلساتی هم که این چند روز داشتهایم از قول خود شما همین مطالب را نقل کردم.
منتها یک نکته را میخواستم گوشزد کنم. بنده یا دیگرانی چون من که در ایران زندگی میکنیم و شناخته شده هستیم و به هر حال نگاههایی به سوی ماست که دست و پای ما را برای شکافتن برخی مطالب میبندد را نباید در جرگه کسانی گذاشت که یکسره انتخابات را بیعیب و نقص میبینند و به دنبال تحلیل علل شکست هستند.
فراموش نکنیم دولتی در ایران بر سر کار آمده که حاکمیت را یکپارچه کرده است. نکتهای که بسیاری از آن غفلت میکنند نحوهی یکپارچه شدن حاکمیت است. من تنها در تحلیل آخر خودم و نوشتهی وبلاگ آیندهی آبی تاکید بر این نکته را دیدم. لینک سخنان محسن زضائی در سیبستانک نیز دقیقا مؤید همین حرف است. حال در برابر دولتی ناشناخته که مشخص نیست آیا از جانب مخالفان فکری احساس امنیت میکند یا به عکس اولویت را بر حذف و محدودیت آنها قرار داده است حکم عقل این است که محتاطتر جلو رفت.
… قلم گزندهام را پیش از این به کار گرفتهام و شاهد تشویقهای خوانندگان بودهام. اما مدتی که گذشت دانستم کلمه قدرت است و … دردسر!
برای بقا هم که شده ناچاریم دست به عصا باشیم. شما که چنین محدودیتی ندارید و راحتتر قلم میزنید زوایای دیگر این موضوع را بشکافید.
پاینده و پیروز باشید.