برای عباس معروفی
بدون شک باید گفت که وضعیت امروز در ایران مثال یک انتخابات واقعی و حتی نیمه دموکراتیک هم نیست. حکومت معمولا بسته ایران تنها در زمان های محدودی مانند انتخابات به روی عامه مردم باز می شود و آنها امکان می یابند که خود را نشان دهند و خواسته های خود را مطرح سازند. به دلیل فقدان سازو کار دموکراتیک شیوه تاثیرگذاری این خواست ها بر حکومت نه مستقیم است نه حتمی؛ اما به نحوی کند و هدایت شده و در زمان دلخواه حاکمیت یا در زمانی که دیگر آنها را مهار نتواند کرد بر رفتار و جهت گیری حاکمان تاثیر می گذارد.
مساله روشنفکران و دولت در ایران بنابرین همیشه یک گره اخلاقی دارد. آنها با حکومتی سرکوبگر روبرویند و شیوه رفتار آنان با دولت بشدت متاثر از آموزه ها و تنگناهای اخلاقی است. آنها بیشتر مواقع خود را “ناگزیر” از رفتاری می بینند که در شرایط طبیعی به آن نوع رفتار تن نمی دهند. از این رو روشنفکران در جوامعی مثل ما به روان های معذب تبدیل می شوند.
انتخابات کنونی بدرستی بزرگترین مشکل اخلاقی را برای روشنفکران ایجاد می کند. آنها با صحنه ای روبرویند که خارج از قدرت آنها شکل گرفته و آنها را در برابر یک انتخاب بسیار دشوار قرار داده است. در فضای باز شده گذرایی که به وجود آمده آنها فرصت یک انتخاب دیگر دارند. اما اگر انتخاب کنند یا اگر نکنند و کناره بگیرند در هر دو حال به نتیجه ای تن داده اند که خواست آنها نیست.
در کارزاری که شکل گرفته است بازار اتهام سخت داغ است. روشنفکران تنزه طلب و ناب گرا روشنفکران عملگراتر را متهم می کنند. آنها نیز با حمله متقابل از این انتخاب ناگزیر دفاع می کنند. من وقتی از قلم محمد قوچانی خواندم که رای ندادن را خیانت به آزادی می دانست بسیار متاثر شدم. اما انحصار تعیین خائن و خادم آزادی تنها به دست قوچانی نیست. در این کارزار حریفان مقابل هم می توانند همین برچسب را به کار برند و بگویند مثلا رای دادن خیانت است به آزادی. یا می توانند مانند فرخ نگهدار بگویند که از این بازی تهوع آور کناره می گیرند. به نظر من در هر کدام از این برچسب زنی ها یا تصمیم ها و تحلیل ها از نکته هایی غفلت شده است.
سالها پیش هواپیمایی سقوط کرده بود. در زمستانی سخت. کسانی از این سقوط جان سالم بدر برده بودند. اما تیم های نجات به هر دلیلی نتوانسته بودند تا چندین روز آنها را پیدا کنند. در میان هول مرگ و سرما و گرسنگی شدید مسافران مجبور شده بودند با اکراه شدید از گوشت تن مسافران مرده سد جوع کنند. خوردن گوشت مردگان البته کار اخلاقی نیست. اما اصول اخلاقی اصولی برای شرایط طبیعی اند. شرایط غیر طبیعی اخلاق دیگری دارد.
انتخاب موجود برای کسانی که دلی به این سو یا آن سوی انتخاب دارند مشکلی اخلاقی پدید نمی آورد. اما برای کسانی که نه دلی به این سو دارند نه تعلق خاطری به آن سو و بدتر از آن با این سو و آن سو جنگیده اند یا از آنها پرهیز دارند و با اینهمه خود را ناگزیر از انتخاب یکی از دو سو می بینند کاری به غایت دشوار است.
در چنین شرایطی کار غیر اخلاقی انتخاب کردن نیست. بلکه شتاب زده رفتن و احیانا شور و شوق نشان دادن و مشروط نکردن انتخاب است که غیراخلاقی است. بسیاری از روشنفکران ما یا مدعیان اصلاح طلبی از این بابت انتخاب شان غیراخلاقی است. کرنش کردن شماری از آنها و عکس یادگاری گرفتن و پاک کردن تاریخ سیاهکاری هاست که غیر اخلاقی است. نمی توان از همه خواست که مانند شیرین عبادی و اکبر گنجی و ناصر زرافشان باشند. اما می توان خواست و بجد هم خواست که روشنفکران چک سفید به هیچ سیاستمداری ندهند. تا سیاست در کشور ما بسته و مافیایی و نیمه استبدادی است، روشنفکر نمی تواند به روی هیچ سیاستمداری لبخند بزند. رای دادن از سر ناگزیری نه شادی و سرور دارد نه افتخار و خیال پردازی در باره نتایج آن. سایه سنگین این رای اضطراری است که می تواند جبران ناگزیری انتخاب باشد. بازی چیده شده توسط بزرگان را بازی کردن افتخاری ندارد. هول و هراس باختن هم ندارد. ما ممکن است رای مان را بدهیم اما قلب مان را که نباید ارزان بدهیم. کار اخلاقی در شرایط غیراخلاقی، “بازی حداقل” است نه حداکثر.
dear friend, each person has one chance for vote, one ballot (though nowadays some have more!!!), and no-one can order the others to vote or not to… however, what i personally hate is seeing some people, especially the “intellectuals”, writers, artists,… who cry out their decision for voting for a certain candidate…!!! this is like marketing for them… otherwise who cares if they vote or not at all!!!
plus, how many people read books regularly in iran per day/week? i mean the number of editions are so low…still!!!!
and some of those writers, …, knowing this terrible fact, shout their personal decision for voting for a certain candidate….
this is hypocrisy… if not what is it?!?
sorry that i couldn’t type persian, my keyboard is actually french!!
امروز به یقین تنها یک کلام پوشش تمامی افکارم شده!
«اکثریت مردم ایران حاضر نیستند برای رسیدن به آزادی بهایی بپردازند چه برسد که این بها, سنگین هم باشد!»
همیشه در شرایط سخت است که افکار و ذات انسانها نمایان می شود!
حضرت سیبستان اینجا نه هواپیمایی سقوط کرده، نه برفی هست و بورانی و “نه کسی قرار است که برای نجاتمان بیاید”!!!! این مثال شما حداقل در حالت آخر به یقین صادق نیست! شاید اگر ما را هم قرار بود کسانی جز خودمان فریادرس و ناجی باشند آنوقت نشستن و گوشت مردار و همنوع را با اکراه و عذاب خوردن جایز بود! اما اینکار بی نتیجه است! تنها راه نجات زدن به دل کوه و برف و سرما برای رهایی و شاید یافتن راهی و رسیدن به آبادییی است! جدا شویم از اینهمه ترس و راحتخواهی و ساده اندیشی و بایستیم و به تمامی لاشخورها بگوییم: نــــــــــــــــه!
×نوشته بابای عرفان را که خواندم لذت بردم! مدام با خود می گوییم شاید تنها راه برچیده شدن این دیکتاتوری و استبداد آمدن فاشیسم درون حکومتی به سطح است و چند سال جنگیدن و بهای سنگین پرداختن و از بین بردنشان! و گرنه این چرخه مدام ادامه دارد و بد می آید و بدتر!
من هنوز هم به انتخابات می گویم نـــــــــــــــــه! رای نمی دهم. جذام هاشمی شاید بمراتب از طاعون احمدی نژاد بدتر باشد! اما هرچه که هست هردو مهلک و کشنده است!
من گوشت مردار نمی خورم حضرت سیبستان! برای نجات واقعی خودم و دیگرانی که هنوز زنده اند و می خواهند که باشند کاری می کنم و کاری می کنیم!
oخوشحال می شوم مطلب مرا تحت عنوان من رای نمی دهم بخوانید
منظورتان از «برای عباس معروفی» که عنوان زده اید چیست؟ یعنی «در دفاع از عباس معروفی»؟ اندکی با صراحت بنویسید تا ما دیپلمه ها هم دریابیم نظرتان را.
با سپاس
سلام و درود. به مطلبتان در فانوس لینک دادم. گویا دنبالک ملکوت ایرادی دارد برای آقای معروفی نیز نتوانستم دنبالک بفرستم. پایدار باشید
مهدی عزیزم،
اکثر نوشتههات را دوست دارم، روشن و صریح حرفت را میزنی، و چون ادیب هم هستی معمولا پس از خواندن نوشتههات احساس آرامش میگیرم. ممنونم.
من فکر میکنم واضح است که ما به تعادل پس از دموکراسی نرسیدیم کما اینکه به خودش هم در نتیجه به راحتی نمی توانیم از اصطلاحات و به طور کلی مفاهیم و رفتارهای مربوط به ان استفاده کنیم.مگر جز این است که از هر شرایطی برای بهبود اوضاع و قدمی به سمت جلو بایداستفاده کنیم؟
……وضعیت کشور ما متفاوت است.اگر بپذیریم که نوع حکومت ایران دموکراسی نیست پس در نتیجه باید با احتیاط شدید ادبیات ان را درمورد مسایل مربوط به ایران بکار ببریم، مثلا این جمله که از حق رای خود برای رای ندادن استفاده کردم.
فردی که قرار است دولتمرد کشور ما در هر پستی باشد متناسب با اهمیت شغلش حتی ممکن است که بتو اند همه زند گی ما باشد….روزنامه ما، تیاتر، سینما، موسیقی، انواع مهمانی، چهره ی شهر، نوع لباس تن مان ، استین کوتاه، استین بلند،مدل مو، تنوع رستوران، اتمسفر رستوران، بمب اتم و ابرو(aaberoo) نوع مرگ و هزاران مورد دیگر.
می دانیم که شرط لازم روشنفکر بودن هم مسول بودن است.
با این اوصاف نمیتوان روشنفکر بود و بی اساس زندگی مردم رو اشتباه رقم زد و خود را در جرگه ی روشنفکران هم دانست.
گمان می کنم فقط خودخواهی های بزرگ با بینش سطحی میتوانستند معین را به احمدی نژاد یا رفسنجانی تبدیل کنند.
به قول ناظم حکمت نان خریدن مان هم سیاسی است ولحظه ای غفلت میتواند معادلات زندگیمان را دگرگون کند و نکته در اینجاست که افراد در حکومت ممکن است درگیری روزانه ی ما را از تعدد روزنامه و ازادی بیان به خواهش برای با تیغ نبریدن لب های خانم ها انتقال بدهند. ما به ارامش پس از ازادی نرسیده ایم که هرازچندی از حق رای برای ندادن رای استفاده کنیم ما اصولا قرار است که از حق رای برای یک حرکت به جلو یا لااقل جلوگیری از عقب نشینی استفاده کنیم.
آقای جامی سلام.
انتخابات تمام شد.بدیهی ها هم صاف شد. چند روزی استراحت کنید.
ممنونم.