به نظرم همه چیز در ایران دارد به سمت رهبری آوار می شود. تعبیر بهتری ندارم. اما توضیح آن چیست؟ به نظر من تجربه دوره خاتمی که با فرسایش اصلاحات متکی به رئیس جمهوری همراه بود دو نتیجه روشن به همراه آورده است. یا بهتر است بگویم دو نتیجه که یکی کاملا روشن است و دیگری در حال روشن شدن. نتیجه اول بی اعتبار شدن رئیس جمهور در ساختار فعلی قدرت است که همگان از آن صحبت می کنند اما تنها اکبر گنجی آن را تئوریزه کرده و پایه بحث خود در مانیفست جمهوریخواهی و استدلال اش در تحریم انتخابات قرار داده است. نتیجه دوم متوجه شدن نخبگان و صاحبنظران و منتقدان به کانون اصلی قدرت یعنی رهبری و برای اولین بار رو-در-رو ایستادن با آن. این وضعیت نتایجی دارد که اوضاع در ایران را به شکلی غیرمنتظره تغییر خواهد داد.
جانشینی بی اقتدار برای رهبری مقتدر
من مشکل رهبری آیت الله خامنه ای را در همان مشکلی می بینم که امروز در میان نامزدهای ریاست جمهوری دیده می شود: فقدان کاریزما. آقای خامنه ای که پس از رهبر کاریزماتیک و بی مانندی همچون آیت الله خمینی بر جایگاه او تکیه زد از همان آغاز در سایه وی قرار گرفت و هرگز نتوانست در قد و قواره او ظاهر شود. احتمالا هر کس دیگری هم به جای آقای خامنه ای بود همین مشکل را تجربه می کرد اما شاید راه حل ها را طور دیگری بر می گزید.
امروز پس از سالها برای نخستین بار تمام یک خطابه آقای خامنه ای را گوش کردم که خطاب با مجلسیان سخن می گفت ظاهرا به مناسبت سالگرد تشکیل مجلس شورای اسلامی. برای ناظری که سالها از تبلیغات سنگین رسانه های دولتی ایران گرداگرد رهبر دور بوده است، فارغ از آن حجاب، آقای خامنه ای بیشتر از یک واعظ معمولی جلوه نمی کرد. در بیان او که پس از سالها مصدر کار بودن باید پختگی و درایت و کیاست و نوعی کاریزمای ریاست دیده شود هیچ نیود مگر واعظی که برای کسانی که در روضه شرکت کرده اند درس های اخلاقی بگوید. بسیاری از توصیه های اخلاقی و اداری او به مجلسیان به نظرم پیش پا افتاده بود (مثلا می گفت اگر با حرف کسی در مجلس مخالف اید وقت بگیرید و حرفتان را در وقت معین شده بزنید و جار و جنجال نکنید – نکته ای بدیهی و بسیار فروتر از حد تذکر بالاترین مقام کشور به جماعتی که علی القاعده باید سیاستمرد باشند). در کلام اش قدرت و گرمایی هم نبود و به نظر نمی آمد که تاثیر فوق العاده ای هم بر مخاطبان اش می گذارد.
روش های جبران عدم اقتدار
این نمونه را گفتم تا بگویم که مشکل رهبری او در ایران از آغاز تا امروز همین بوده است. اگر امروز این است ۱۶ سال پیش بدتر هم بوده است. در واقع مساله کاریزما یک مساله شخصیتی است. اگر کسی فاقد بود واجد نمی شود. نمونه روشن آن رهبری ایران است. اما فقدان کاریزما عدم اعتمادی ایجاد می کند که در شیوه رهبری آقای خامنه ای با گرایش به اقتدار ظاهری و تشریفات سنگین و حافظان و حاجبان و مراقبان بسیار و حشم و کشم جبران می شود و البته تکیه فوق العاده بر نیروهای امنیتی. در واقع نداشتن کاریزما خیلی فاجعه ای هم نیست چنانکه آقای بوش هم از کاریزما بی بهره است. اما مشکل این است که در جامعه نیمه سنتی – نیمه مدرن ایران، بر خلاف آمریکا، کاریزما بخشی حیاتی از رهبری سیاسی است. در یک نگاه سریع می توان دید که همه رهبران و شخصیت های محبوب ایران در این ۲۵ ساله همه دارای سطوحی از کاریزما بوده اند. فقدان کاریزما با این بستر اجتماعی کاریزما-پسند است که فاجعه تلقی می شود.
رهبر ایران در طول ۱۶ سال اقتدار سیاسی خود به دلیل نداشتن اقتدار واقعی چه از نظر جایگاه فقهی – که در همان آغاز آیت الله منتظری آن را علنا اعلام کرد و هزینه اش را هم پرداخت- و چه از نظر شخصیت فردی و سیاسی به همان راه حل سنتی گرایید: کار با مردان خرد برای انجام کارهای بزرگ. برای من جای تعجب نیست که مجلس هفتم و یا کسانی مانند رئیس اسبق مجلس ناطق نوری یا امنیتی هایی مثل سعید امامی یا اشخاصی مثل قاضی مرتضوی برای آقای خامنه ای مطلوب تلقی می شوند. زیرا او با وجود چنین کسانی است که می تواند احساس اقتدار کند. روش آقای خامنه ای به ایجاد حلقه ای پیرامون او انجامیده است که در آن کیش شخصیت رهبر و اطاعت محض ویژگی اصلی است.
عدم اقتدار، عدم اعتماد، دولت سایه
یک مشکل دیگر رهبری عدم اعتماد به کسانی است که خارج از حلقه مطیعان قرار دارند (که این خود فسادهای بسیار تولید کرده است). سالهاست که می گویند که رهبر ایران علاقه مند است به جای نوعی نظارت عالیه که هدف از طراحی ولایت فقیه است، در امور اجرایی واقعا دخالت داشته باشد و برای همین است که رئیس جمهور مداوما در برابر او تخفیف داده شده تا به حد یک سرباز ولایت فقیه (آنچه ناطق نوری زمانی با افتخار گفته بود) و تدارکاتچی (که خاتمی از آن شکایت دارد) تنزل یابد. شاید چنین علاقه ای وجود داشته باشد اما من مشکل را در همان مساله اصلی می بینم: عدم اعتماد به دیگران ناشی از فقدان اعتماد-به-نفسی-که-حاصل-کاریزما-ست.
حاصل این وضعیت در ایران عملا به یک سیستم دولت در دولت انجامیده است. یا همان که به آن دولت سایه در کنار دولت آشکار می گویند. یا همان که از آن به نهادهای موازی یاد می کنند. هر کدام باشد کاشف از یک واقعیت است: دولت آقای خامنه ای با دولت رئیس جمهور متفاوت است و در مسیر حرکت دولت قانونی اخلال می کند.
یک راه حل ساده همانی است که از زمان کاندیدا کردن ناطق نوری مطرح بود: به تایید مردم رساندن رئی
س جمهوری که در واقع امر مجری فرامین رهبر باشد نه مجری برنامه ای که مردم می خواهند. اما گره کار همین جاست. مردم رای خود را دارند و آن را در همان مسیری که رهبری امید دارد خرج نمی کنند. رای مردم در هشت سال گذشته این معضل را برای رهبر پیچیده تر کرده است اما او را از دخالت در امور با ایجاد دولت سایه خود بازنداشته است.
خط قرمزهایی که دیگر کار نمی کند
اینها را که بر کمتر کسی پوشیده است گفتم تا این را بگویم: با روندی که می بینیم، خطاب ها به آقای خامنه ای روز به روز آشکارتر و انتقادها واضح تر و صریح تر می شود. رهبر ایران نمی تواند در جامعه ای جوان که تحصیلکردگان بسیار دارد و گروههای پرتکاپوی هوشمند و مدرن، همواره در زیر نقاب دولت سایه اش باقی بماند. مسیر انتقادها بدرستی به این جهت می رود که کسی را هدف قرار دهد که قدرت را اعمال می کند. نمی توان قدرت را خواست اما انتقاد را نخواست. این بازی روز به روز آشکارتر می شود و دیگر در سایه نخواهد ماند. هیچ خط قرمز گذاشتن و مقدس بازی درآوردنی گرداگرد رهبری نمی تواند مسیر انتقادها را عوض کند و آن را متوجه دیگران سازد. کسی که تمام قدرت را می خواهد تمام انتقادها را دیر یا زود متوجه خود خواهد ساخت. پوسته کاریزما-سازی رادیوتلویزیونی، که فقط عوام را می تواند تحت تاثیر قرار دهد، برای رهبری که سلطنت می کند اما حکومت نمی کند شاید محافظ خوبی باشد، اما برای کسی که خود را صاحب اصلی قدرت می داند و فعال ما یشا، کار-سازی نخواهد کرد. مردم زبان می گشایند و کسی را که مسئول واقعی نابسامانی زندگی آنهاست پیدا می کنند و هدف قرار می دهند. آن که مسئول است باید پاسخگو باشد. و این وضع را در صحنه سیاسی ایران بشدت تغییر خواهد داد.
در وب:
آیت الله خمینی به همه مسئولان درجه اول اعتماد داشت، گفتگوی نوه او با شرق
خاطره یکی از همراهان آیت الله خمینی در عراق این بود که زمانی که مسئولین عراقی به او می گویند باید از عراق بروند او به سمت آیت الله خمینی می رود و به جای گفتن این خبر چیزی به او می گوید که او لبخند بزند برای اینکه مسئولین عراقی ناراحتی او را نبینند. منظورم این است که حتی کسی را هم که به قول شما دارای کاریزماست، کاریزمادار کرده اند. هر کسی که با دقت به خاطرات این آقایان و دیگران بنگرد، متوجه می شود که رهبری را در ایران (هر کسی که می خواهد باشد) یاران درجه یک او خلق می کنند.
در قدیم بعضی مادربزرگ ها دیگ به سر می گذاشتند و چادری هم بر آن می انداختند، و به اسم دیو بچه بی ادب را می ترساندند. رهبری هم چیزی مثل آن دیو است یعنی ملعبه ای برای رسیدن به اهداف. سخنان بعضی اصلاح طلبان هم (که حتی نامزدهای مجلسشان را نتوانستن تایید صلاحیت کنند) در مورد تغییر رهبری، تنها می توان شوخی به حساب آورد.
مشکل ما رهبر نیست. آیا با حذف رهبری مشکلات حل می شود؟ مطمئن باشید به محض حذف او چیز فراقانونی و غیرپاسخگوی دیگری (مثل شورای رهبری، مجمع تشخیص مصلحت و …) جای او را می گیرد. مشکل ما این طرز فکر است، که ریاست عاملی الهی بر نیروهای اداره کننده کشور خیر را حاکم و شر را نابود می کند.
معتقدان به این نظریه چند اشتباه دارند، یکی از این اشتباهات این است که خیر و شر و درست و اشتباه را نسبی نمی دانند یعنی فکر می کنند که عالم الهی هیچ اشتباهی نمی کند هیچ شری مرتکب نمی شود (و دلیل سرپوش گذاشتن بر بسیاری از اشتباهات آنان همین مسئله است) و عالم غیرالهی به هیچ چیز پایبند نیست. شاید دلیل این اشتباه آموزه عرفانی فناء فی الله یا آموزه باستانی فره ایزدی باشد.
خاطره یکی از همراهان رهبر فقید در عراق این بود که زمانی که مسئولین عراقی به او می گویند باید از عراق بروند او به سمت رهبر فقید می رود و به جای گفتن این خبر چیزی به او می گوید که او لبخند بزند برای اینکه مسئولین عراقی ناراحتی او را نبینند. منظورم این است که حتی کسی را هم که به قول شما دارای کاریزماست، کاریزمادار کرده اند. هر کسی که با دقت به خاطرات این آقایان و دیگران بنگرد، متوجه می شود که رهبری را در ایران (هر کسی که می خواهد باشد) یاران درجه یک او خلق می کنند.
در قدیم بعضی مادربزرگ ها دیگ به سر می گذاشتند و چادری هم بر آن می انداختند، و به اسم دیو بچه بی ادب را می ترساندند. رهبری هم چیزی مثل آن دیو است یعنی ملعبه ای برای رسیدن به اهداف. سخنان بعضی اصلاح طلبان هم (که حتی نامزدهای مجلسشان را نتوانستن تایید صلاحیت کنند) در مورد تغییر رهبری، تنها می توان شوخی به حساب آورد.
مشکل ما رهبر نیست. آیا با حذف رهبری مشکلات حل می شود؟ مطمئن باشید به محض حذف او چیز فراقانونی و غیرپاسخگوی دیگری (مثل شورای رهبری، مجمع تشخیص مصلحت و …) جای او را می گیرد. مشکل ما این طرز فکر است، که ریاست عاملی الهی بر نیروهای اداره کننده کشور خیر را حاکم و شر را نابود می کند.
معتقدان به این نظریه چند اشتباه دارند، یکی از این اشتباهات این است که خیر و شر و درست و اشتباه را نسبی نمی دانند یعنی فکر می کنند که عالم الهی هیچ اشتباهی نمی کند هیچ شری مرتکب نمی شود (و دلیل سرپوش گذاشتن بر بسیاری از اشتباهات آنان همین مسئله است) و عالم غیرالهی به هیچ چیز پایبند نیست. شاید دلیل این اشتباه آموزه عرفانی فناء فی الله یا آموزه باستانی فره ایزدی باشد.
بحث جدی ای است.کاش می شد بیشتر درباره اش بنوسید…
آیت الله خمینی معلم چون معلم کلاس بود و آقای خامنه ای چون مبصر کلاسی است که می خواهد جای خالی معلم را پر کند…نمی تواند و خود بهتر از همه بر آن واقف است.
آیت الله خامنه ای همه قانون طی “مدارج برای کسب اعتبار اجتماعی” را با آیت الله شدن یک شبه خود از بین برد به شکلی که بعدابه جوانان بیست ساله بسیجی با تحصیلات سیکل و زیر دیپلم نشان های افسری اعطا کرد…به خانواده های شهدا و رزمندگان با نمرات بسیار نازل رشته های پزشکی و مهندسی در کنکور اعطا کرد…بر تمام ادارات و دوایر دولتی و غیر دولتی افرادی را گمارد که مدارج ترقی را طی نکرده بودند یا کمتر از سایرین طی کرده بودند…اینچنین شد که ارتقای یک شبه خود را به مقام مرجعیت در بین هزاران ارتقای ناموجه دیگر پنهان کرد.
ضمناسپاسگزار می شوم اگر مطلب مرا تحت عنوان خاتمی در بوته نقد بخوانید
از همین جمله است نامه اقای قابل به رهبری البته این نامه ها فقط انگونه که خود ادعا می کنند جهت انتفاع مومن نیست.اما به نظرم مهم ترین عامل در متوجه کردن عامه به دوگانه اختیار-مسئولیت بوده است.تا پیش از سیل نامه های سرگشاده کمتر کسی می توانست مرزی میان خوب و بد حاکمیت ترسیم کند.امروز اما روایت دیگری ست.به همین دلیل است که تصور می کنم کسانی که ازاین دست نامه ها نوشتند جایگاهی درخور در سیر جمهوریت این بوم دارند.
در آخر یک سخن با مهدی خان:نمی دانم نیک اهنگ چه دیده بود اما کجای شما محافظه کار ست؟
شاید بدبینانه به نظر برسد، ولی من فکر می کنم حاصل نهایی انتقادهای فعلی از رهبر، بگیر بگیرهای بعد از انتخابات و پرونده سازی هایی با جرایم بسیار سنگین خواهد بود.
وباز بر این گمانم که برای جلوگیری از پیشرفت انتقادات و به تبع آن ضعیف تر شدن جایگاه ولایت، تغییرات جدی با حمایت نیروهای نظامی و انتظامی در این حوزه رخ خواهد داد. البته امیدوارم آنچه می اندیشم واقعا رخ ندهد.
http://www.dizbad2002.persianblog.com/
یک نکته را همیشه در نظر بگیرید آقای جامی عزیز: فضایی اینترنت فارسیزبان که شما در آن تنفس میکنید با فضای رسانهای و تبلیغاتی درون ایران بسیار متفاوت است. اگر همین یک نکته را در نظر بگیرید، از انتشار نامهای سرگشاده در سایتی که در ایران فیلتر است یا از انتشار سخنرانیهای تند و آتشین اصلاحطلبان در روزنامههایی که در ایران پنجاه هزار تیراژ بیشتر ندارند نمیتوانید به این سرعت نتیجهگیری کنید که چیزها دارد بر سر رهبر آوار میشود.
مثلا بررسی کنید ببینید صحبتهای کنگرهی مشارکت بعد از ماجرای حکم حکومتی را چند درصد جمعیت در ایران متوجه شدهاند. چند نفر مانیفست دوم اکبر گنجی و آن مقدمهی رهبرکوب را خواندهاند؟
لطفا متن نامه سرگشاده آقای دکتر شعله سعدی به خامنه ای را در سایت خود قرار دهید.
خمینی حجت حق در زمین بود ولی دین ختم المرسلین بود خمینی رفت فرزندش علی هست خدا را شکر بر امت ولی هست
برای طول عمر با برکتش همیشه دعا می کنم….