مصطفی معین با یک بیانیه دور و دراز بازگشت و نتوانست “نه” بگوید. گفته است که به “خرد جمعی” تن داده است. خواهیم دید که این تصمیم خردمندانه ترین تصمیم ممکن بوده است یا نه. ولی پیداست که حداکثر خرد سیاسی اصلاح طلبان و قدرت ریسک اصلاح طلبان همین قدر است که در تصمیم معین و در بیانیه او جلوه گر شده است. در باره تصمیم اش حرف تازه دیگری ندارم جز همان که در یادداشت پیشین آورده ام اما بد نیست نگاهی هم به بیانیه معین بیندازیم که لابد آن هم حاصل رایزنی های بسیار و بهر تقدیر نتیجه همان “خرد جمعی” است.
در بیانیه معین چه چیز تازه ای هست؟ من سه عنصر تازه در آن می یابم: لحن تند تهاجمی علیه استصوابیون+ وعده ایجاد یک دولت از دگراندیشان و مغضوبان و برکنارماندگان+ تشکیل جبهه دموکراسی و حقوق بشر. کسانی که بیانیه معین را تنظیم کرده اند بهشتی آرمانی را وعده داده اند. در دولت فرضی معین ما شورای نگهبان را ادب شده خواهیم دید و با طرد استصواب نظام بزرگتر گزینش ها متزلزل خواهد شد؛ دولت او شاهد حضور زنان به عنوان مغضوب مهم استصوابیون و چهره هایی از ملی مذهبی ها به عنوان وزیر و معاون رئیس جمهور خواهد بود و حتما راه برای دیگر ملیون و دگراندیشان باز خواهد شد و در سراسر کشور مدیریت های میانی نیز از این رخداد میمون متاثر می شود و جمع کثیری از اهل فکر و فرهنگ و خرد مدرن وارد کار خواهند شد؛ و سرانجام ایدئولوژی استصواب (به همان شیوه ای که اکبرگنجی بتازگی در مانیفست خود توصیه می کند) سرنگون می شود و وقت آن می رسد که دموکراسی و حقوق بشر به گفتمان اصلی دولت و حاکمیت تبدیل شود و ناز بر فلک و فخر بر ستاره کند.
من می پرسم آیا سنگ سنگین علامت نزدن نیست؟ من البته می توانم مطمئن باشم که خود معین دست کم به حرفهایی که می زند اعتقاد داشته باشد و واقعا چنین مدینه فاضله ای را بخواهد که بسازد اما مرد سیاسی برای بیانیه نوشتن و وعده دادن نیست. کسانی که تنظیم این بیانیه را برعهده داشته اند به دقت خواسته اند به همه مطلوب های امروز در جامعه شهری ایران اشاره کنند و هیچ کس را ناراضی نگه ندارند و به هر کسی سهمی بدهند. البته تا همینجا هم خیلی بد نیست. به هر حال این یک سند سیاسی است و خوب است که امروز ایران به مرحله ای رسیده که نامزدی از نامزدهای ریاست جمهوری بدون این اتکا به نقد تهاجمی و اعتنا به حقوق مردم و نفی استصواب پدرسالاران نمی تواند امید به حمایت مردمی وسیع داشته باشد. اما آیا همین کافی است؟
رای دهندگان به یک نامزد ریاست جمهوری حق دارند که نخستین سوال شان در برابر برنامه ها و وعده ها و سیاست های او این باشد که برادر چگونه می خواهی این حرفها را به جامه عمل درآوری؟ در جامعه ای که سیاست فرسایشی اش در برابر اصلاح طلبی به آنجا رسید که مجلس ششم به تحصن روی آورد و مجلس هفتم با این وضع اظهر من الشمس شکل گرفت و رئیس جمهور خاتمی به تدارکاتچی بودن تنزل داده شد و دانشجویانش مقابل همین اصلاح طلبان قرار گرفتند و مردمش به کسانی که به آنها امید بسته بودند پشت کردند و دهها پرونده بی سرانجام قضایی نفس اصلاحات حکومتی را به شماره انداخته است و چندین رجل موثر سیاسی را زندانی یا خانه نشین یا مهاجر و آواره کرده است و از این دست بشمار تا ثریا، مصطفی معین با کدام پشتوانه بیانیه چاپ می کند؟
آیا این امید کاذب دادن و از همان راه رفته باز رفتن نیست؟
جناب آقای معین فراموش کرده اند که حتی اگر رئیس جمهور شوند تنفیذ حکم ایشان به دست رهبر است؟ و اگر به فرض رهبر مانند آقای خاتمی حکم ایشان را امضا کرد نمی دانند که مجلس هفتم هیچ چشم اندازی برای تصویب وزرای دگر اندیش ایشان نشان نمی دهد؟ ایشان با قدرت کدام مجلس می خواهند حق استصواب را از شورای نگهبان سلب کنند؟ آیا آن خرد جمعی که ایشان بدان متکی و مباهی اند به این نکته های ساده عملی فکر کرده و برای آن جوابی دارد؟ آیا ایشان فکر می کنند رایی که به دست آورند بیشتر از رای خاتمی معجزه می کند؟ آیا این حداکثر گرایی ایشان زمینه عملی هم دارد؟ یا صرفا ترفندی سیاسی برای حفظ آبروی مشارکت است و جمع کردن رایی که اگر چه ایشان را رئیس جمهور نمی کند دست کم متکایی می شود برای ادامه بده بستان های سیاسی درون حاکمیت؟
من به هیچ سند سیاسی که چنین واضح زمینه های رویاپردازی در خود دارد نمی توانم جز در حد تشفی خاطر صادر کنندگان آن ارجی قائل باشم. معین و معینیان فرصتی طلایی را برای بازسازی واقعیت های سیاسی از دست دادند و به همین ترتیب همراهی همه کسانی را که برای بحران مشروعیت در ایران راه حلی واقعی جستجو می کنند. تنها شکست سیاسی است که شاید چشم آنها را باز کند. اما در کشوری که شکست های پیاپی سیاستمداران چشم خرد ایشان را به واقعیت باز نمی کند حتی این آرزو هم رویا ست.
در وب:
عبور معین از دوم خرداد، علی اصغر سیدآبادی شامل مجموعه ای از مباحث وب نویسان در باره معین
من فکر نمی کنم آن چه معین در بیانیه اش آورده است ، از آرزوهای دور و درازی که خیال می کنیم با نیامدن به آن می رسیم ، رویا پردازانه تر باشد . خاتمی با شعار هایی زیبا و کلی آمد و بعد مجبور شد ، جامعه مدنی را به جامعه النبی تغییر دهد ، اما این گونه صریح و شفاف گفتن ، اگر منجر به رییس جمهور شدن معین شود ، اتمام حجت با همه است . او با همین خواسته ها و دغدغه ها آمده است و در صورت برخورداری از پشتوانه رای مردم می تواند ، دیگران را وادار به پذیرش کند . ما ناگزیر از مبارزه ایم ، مبارزه ای مدنی که همراه با ایستادگی است . سخت است ، اما آن ها باید بالاخره یک جایی کوتاه بیایند ، چنان که در رد صلاحیتش کوتاه آمدند . او شاید نتواند مثلا عزت الله سحابی را به عنوان وزیر معرفی کند ، اما آیا به عنوان مثلا معاون حقوق بشر هم نمی تواند؟
به نظر من آقای معین یکی از نمایندگان «محافظهکاری» به معنای درست کلمه در ایران است. کمی توضیح بیشتر هم نوشتهام دربارهی این ایده.
می دانید، با این فکر می کنم که معین پست های مهم کابینه اش را تا پیش از انتخابات اعلام کند و در واقع مردم به او و کابینه اش یک جا رای بدهند. آن وقت عمل مجلس هفتم در رای اعتماد ندادن، همان بازخوردی را خواهد داشت که رد صلاحیت معین می توانست ایجاد کند و جلویش را گرفتند؛ یعنی اعتراض های مدنی.
یک چیز را هم نباید فراموش کرد. پشت معین یک گروه ایستاده. گرچه گروهی است خرد و خمیر شده در این سال های اخیر اما به هر حال مقایسه شرایط معین با خاتمی بدون در نظر گرفتن این معیار اشتباه است. گذشته از این آیا مطرح کردن خواسته های مردم هرچند به شکل آرمانی در یک بیانیه شروع خوبی نیست؟ مبارزه انتخاباتی تازه شروع شده است آقای جامی عزیز. اگر مثل شما منفی باشیم که دیگر گوش نمی دهیم به برنامه های کاندیداها. باید منتظر شنیدن برنامه های معین هم باشیم. بیانیه اش به نظرم موضع گیری کلی او را نشان می دهد و قصد اعلام برنامه نداشته در بیانیه.
با سلام
من تصور می کنم که وعده ها به سادگی قابل انجام است. لازم نیست وزیر از دگر اندیشان باشد. می توان معاونین وزرا و معاونین رئیس جمهور و سفرا و استانداران را به آنها داد. این دیگر احتیاجی به تایید مجلس ندارد! مجلس که نمی تواند همه وزرا را به خاطر معاونشان بر کنار کند. تازه اگر بکند وزیر جایگزین می تواند دوباره این گونه باشد.
ورود زنان به کابینه قدم مهمی است. تمامی موارد فوق در ماه اول انجام پذیر است. و اگر معین در طول ۴ سال هیچ کار دیگری نتواند انجام دهد به نظر من همین کارها قدم خوبی به جلو است.
رفراندوم بدون دخالت نیروی خارجی ممکن نیست. حکومت هم که خودش این کار را نمیکنه. تنها راه تبدیل موقعیت هایی از این دست به شبه رفراندوم هست. در زمان خاتمی در سال ۷۶ مردم با مفاهیم کمتر آشنا بودند. حضور ملی مذهبی ها کمرنگ بود و مبارزه مجمع رو حانیون بود با راستی ها. ولی امروز معینی ها از مجمع روحانیون عبور کرده اند. حضور ملی مذهبی ها پررنگ شده و اکنون زمان وزن کشی چندین گروه هست. آیا پیروزی معین در برابر هاشمی و نمایندگان رهبری و مجمع روحانیون مبارز پیام جدیدی نخواهد داشت ؟
دوست عزیز. شاید دوری از وطن به قول طنزنویس ارجمندمان ابراهیم نبوی باعث خطای دید شمای خوشفکر و متیننویس هستید شده و موجبات عدم درک صحیح از شرایطِ کنونی کشور را فراهم نموده است. بدون قلمفرسایی سعی میکنم نکاتی را موجزانه و عاجزانه برای شما که برایم هم دوستِ نادیدهای گرامی و هم نویسندهای قابل احترام هستید یادآوری کنم.
اینطور که از نوشتهی شما پیداست شعارهای مطرح شده را در حد ناممکن و سنگی سنگین و نزدنی شماردهاید و در بیان دلایل خویش نیز اشاره به عدم توفیق آقای خاتمی نمودید. ولی هیچگاه از خود پرسیدید که ناکامیهای آقای خاتمی در مقابل اقتدارگرایان نه به خاطر مجلسِ راستگرای پنجم و شورای نگهبان یا کماختیاری رئیس جمهور که به دلیل فاصلهی پیشآمده بین اصلاحطلبانِ آن زمان و مردم، بالاخص روشنفکران، دگراندیشان و دانشجویان پیش آمد؟ مگر مجلس با شخصیتهای نظیر آقایان نوری و مهاجرانی میانهی خوبی داشت که به آنان رای اعتماد داد؟ مگر شورای نگهبان موافق پذیرش اصلاحطلبان در مجلس ششم بود که چون دورهی هفتم ناجوانمردانه ردِ صلاحیتشان نکرد؟ با این تفاصیل اگر فرض کنیم که مردم رایی در حد آقای خاتمی به جنابِ معین بدهند، رای اعتمادِ مجلس به چهرههای مخالف هم دور از ذهن نخواهد بود. در ثانی، از نوشتههای شما مطمئن هستم که معتقید در این هشت سال قدمهای بزرگ –هر چند ناکافی- در جهت اصلاحِ حکومت و مردم برداشته شده و اقتدارگرایان کنونی با هشت سال پیش تفاوتهایی هرچند اندک کردهاند. نیروی انتظامی آن زمان را با اکنون و نیروی فشار آن دوران را با حال مقایسه کنید. ساختار نیروی انتظامی دیگر به گونهای نیست که به سلاخی دانشجویان بیپناه بپردازد و سرانِ سابق گروههای فشار نیز به فعالیتهای هرچند سطحی فرهنگی روی آوردهاند و به اصطلاح متحول شدهاند. اکنون دیگر نه نامه به رهبر گناهِ کبیره است و نه انتقاد از حکومت نشانهی ارتداد و مستحقِ مرگ و شکنجه در زندانهای مخوف وزارتِ اطلاعات. استادِ فرهیختهی آزاده سعیدی سیرجانی را به خاطر بیاورید که به ددمنشانهترین روشها در زندان به پناهِ خدا برفت و حتی اپوزیسیون خارج از کشور هم در دفاع از او آنچنان که باید متحد نشد. حال او را با صاحبدلی دیگر نظیر گنجی مقایسه کنید که نه تنها به خاطر انتقادهای تندتر و تابوشکنانهتر، به مرگ در گوشهی سیاهچال محکوم نشد که از درون زندان شجاعانه مانیفست مینویسد و برای عالیجنابان خط و نشان میکشد. شورای نگهبان درسایهی اقدامات ضد و فراقانونی به پایینترین سطح مقبولیت خود حتی بین اقشارِ مذهبی رسیده است. سپاهیانِ سابق که تهدید به کودتا و تبدیل کردن ایران به افغانستان میکردند اکنون بزک کرده و ظاهراً به قوائدِ دموکراتیکِ بازی تن دادهاند. حکومتیانِ سابق که در طول هشت سال اصلاحات از سیستم اخراج شدهاند به مخالفان پیوستهاند و گفتمان جمهوریخواهی قالب شده است. اپوزیسیون هیچگاه چنین متحد و منسجم در مقابل حکومت قد علم نکرده است و گفتمانِ بین مخالفان از تخریب شخصیت و روا داشتن اتهام به دیگری، به عقلانیت و درک متقابل تغییر یافته است. ( به عنوانِ نمونه نظری بیفکنید به مکاتبهی استاد زرافشان با فرخنگهدار یا همایش جمهوریخواهان)
حال با تمامِ شرایط فوق و با درنظر گرفتن افزودنِ نیروهای اپوزیسیون و دگراندیش به دولت اصلاحی، و نیز تجربهای که اصلاحطلبان در این هشت سال مبارزهی فرسایشی گرفتهاند، چرا باید وعدههای دکتر معین را سنگِ نزدنی و امیدِ کاذب انگاشت؟ بسیاری از بیتدبیریهای گذشته در سایهی عدمِ وجودِ نیروهای متفکر و نخبه صورت پذیرفت و اکنون با تکیه بر خردِ جمعی که متاسفانه شما با کملطفی تلویحاً به سخرهاش گرفتید، میتواند تهدید را به فرصت بدل سازد، همانطور که در پاتکی که به سناریوی اقتدارگرایان در رابطه با صلاحیت معین زد نمود پیدا کرد.
در نوشتهی پیشینتان – از چندماه پیش که وبلاگتان را از طریق یادداشتِ استاد بهنود کشف کردم، مرتب نوشتههایتان را با علاقه دنبال میکنم – به درستی بر نبودِ پایگاهِ اجتماعی معین انگشت گذارده بودید. حال آیا دور از ذهن نیست که بپنداریم دکتر معین با حرکتِ خردمندانهی جدید مبنی بر شرکت دادن مغضوبانِ مطرود در ردههای کلانِ مدیریتی، به پایگاهِ اجتماعی قابلتوجهی دست پیدا کند؟ البته گمان نکنم چنانچه اکثریتِ جامعهی خاموش ما چون شما بیندیشند و همواره به تخطئهی آنان بپردازند چنین چیزی رخ دهد. آنگاه است که جامعه همچنان با دیدگاه داییجان ناپلئونیِ استبدادپرورده، هر گونه حرکتی را مردود و بفرموده یا حداکثر بیحاصل میشمارد و این چرخهی استبداد است که مرتباً تکرار خواهد شد و قربانی خواهد گرفت.
با آرزوی سلامتی برای شما و تمام دوستداران اعتلای وطنمان
سلام
مجموعه شعر جنازه مریم بنت سعید توقیف شده در نمایشگاه کتاب تهران و عاشقانه های زنی که دوستش دارم از داریوش معمار منتشر شد جهت کسب اطلاع بیشتر ساعت ۱۰ و نیم شب به بعد با این شماره تماس بگیرید ۰۶۳۱۴۴۳۹۷۷۴
احمدی نژاد: هیچ جا گفته نشده که ما انقلاب کردیم تا دموکراسی حاکم شود.
محسن رضایی: نظام به یک چهره سیاسی نظامی نیاز دارد.
توکلی: من طرفدار دولت خشم و اقتدارم. اداره کشور هم مهر لازم است و هم خشم.
آیا اگر به معین رای ندهیم فردای ۲۷ خرداد وضع بهتری خواهیم داشت ؟ با چند دقیقه وقت گذاشتن و به معین رای دادن چه چیزی را از دست می دهیم ؟ به چه دلیل رای دادن احمقانه و خوش خیالی است ولی در خانه نشستن عقلانی است ؟
بعد از اون همه گربه رقصوندن آدم نظام مراتب خاکساریش رو به حضرت آقا ثابت کرد. اصلاح طلب راستین اکبر گنجی که تو زندون هم برای اصلاحات ومردم اثرگذاره نه معین که نقش آخرین سرباز حضرت ولی فقیه رو بازی می کنه. پیشینه معین و مراتب وفاداریش به نظام واضح تر از اونی که بشه با اسم حقوق بشر و شیرین عبادی از یاد مردم برد.
برادر در انگلستان قشنگ و زیبا نشسته ای و میگوئی لنگش کن. خیلی بچگانه است اگر فکر کنیم معین و رفسنجانی و قالیباف مثل هم هستند. یا اگر فکر کنیم نظام ولایت فقیه دود میشود و به آسمان میرود اگر کمتر از ۵۰% مردم رای بدهند. مگر نظام جمهوری در آمریکا در هر ۴ سال یکبار (که کمتر از ۵۰% مردم رای میدهند)سقوط میکند؟ , و یا اصولا مگر بعد از ۲۵ سال دولت جمهوری اسلامی مجبور است هنوز مشروعیت خود را به دنیا اثبات کند؟
تنها چیزی که با رای ندادن مردم از دست میرود این شانس تاریخی مردم است که بتوانند در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند و از سقوط دولت به دست راستهای افراطی جلوگیری کنند. یادمان نرفته که تنها کسانی که از تحریم شوراهای شهر ضرر دید مردم تهران بودند!!
رادیو فردا:
م. ب: در میان فعالان سیاسی و تحلیلگران خارج از کشور نیز شماری مخالف و برخی موافق حضور آقای معین هستند. از جمله مهدی فتا پور از اتحاد جمهوریخواهان ایران.
مهدی فتاپور: بیانیه ای که آقای معین دادند نسبت به مواضعی که ایشان تا به حال گرفتند گامهایی به پیش است. مهمترین نکته ای که ایشان دربیانیه شان مطرح کردند این نظر است که ایشان یا حزب مشارکت قصد دارند مناسبات جدیدی با نیروهای اپوزیسیون برقرار بکنند و این موضوعی که مطرح کردند چنین نیروهایی می توانند در مدیریت و وزارت شرکت داشته باشند، مهم است و مثبت است و اگر این صرفا یک صحبت انتخاباتی نباشد و به عنوان یک سیاست بخواهد در آینده ادامه پیدا بکند، می تواند مناسبات جدیدی بین حزب مشارکت و سایر نیروها پدید بیاورد و بتواند منشاء اثر باشد در تحولات آتی. ولیکن در این بیانیه کلا ایشان تناقضی را که وجود دارد در سیاست حزب مشارکت، در سیاست ایشان و در شرایط کنونی جامعه باز هم بی پاسخ گذاشتند. یعنی ایشان در شرایطی وارد صحنه انتخابات شده اند که حضور ایشان با تایید آقای خامنه ای بوده و تلاش کرده اند آقای خامنه ای که این جور به نمایش بگذارند که تصمیم گیرنده اصلی ایشان هستند و سایر ارگانها باید از ایشان تبعیت بکنند. در بیانیه شان من نتوانستم ببینم که چه راهکار و چه راه حلی ارائه خواهند داد برای رفع این تناقض.
م. ب: و فرخ نگهدار تحلیلگر مسائل ایران هم چنین نظر داد:
فرخ نگهدار: من فکر می کنم که همه کسانی که مخالف وضع موجود هستند، مخالف قانون اساسی هستند، آزادی و دموکراسی می خواهند و حتی مخالف شرکت در انتخابات هستند، ارزیابیشان این خواهد بود که آقای معین اگر در پست ریاست جمهوری قرار بگیرد، امکانات و فرصتهای بیشتری برای پیشبرد اهدافی که اینها دنبال می کنند، تا مثلا ریاست جمهوری آقای رفسنجانی، آقای قالیباف یا آقای لاریجانی و دیگری خواهند داشت. از این نظر من ورود ایشان را با توجه به مطالبی که در مورد آزادیهای سیاسی در ایران مطرح می کنند، تحول مثبتی می شناسم.
من گمان می کنم که اگر آقای معین انتخاب شوند و بخواهند بدون حتی یک قدم عقب نشینی بر این خواسته ها که در بیانیه خود آورده اند پافشاری کنند و بر اجرای آنها ایستادگی کنند، درگیری شدیدی میان ایشان و نیروهای اقتدارگرا به رهبری آقای خامنه ای درخواهد گرفت که منجر به شورش و درگیری خیابانی و سرانجام انقلابی خونبار خواهد شد. این درگیری از تقابل «قدرت حقوقی» (رأی مردم و نهادهای انتخابی» با «قدرت حقیقی» (رهبری و نهادهای انتصابی) سرچشمه می گیرد. اما از سوی دیگر بر این واقعیت هم اذعان داریم که منافع کل نظام که اصلاح طلبان نیز جزوی از آن هستند، ایجاب می کند که به هر حال حکومت اسلامی باقی بماند. تداوم و بقای حکومت اسلامی برای اینان اصلی خدشه ناپذیر است و همانطور که آقای خاتمی هم بارها گفته اند و هیچ کدام از اصلاح طلبان نیز تا کنون به این سخن او اعتراض نداشته است، «حفظ نظام اوجب واجبات است». از پیکر اولیه و اصلی نظام، تنها یک تن به کل بریده است و آزادی و حقوق مردم و حقوق بشر را بر بقای نظام ترجیح می دهد. منظورم اکبر گنجی است؛ وگرنه حتی کسانی مثل آرمین و سحرخیز و نبوی و دیگران نیز بقای خود را در بقای همین نظام جمهوری اسلامی می دانند و البته منافع خود را. به این دلیل خیلی ساده در دوران ریاست جمهوری احتمالی آقای معین و معاون اولی آقای محمد رضا خاتمی، اگر کار به جایی بکشد که اصل نظام در خطر نابودی و سقوط قرار گیرد، این دوستان نیز از خواسته های خود عدول خواهند کرد و حفظ نظام را از اوجب و اجبات خود خواهند دانست. اگر هم روزی به نتیجه ای جز این برسند، با آنان همان رفتاری خواهد شد که با دیگر دگراندیشان شد.
منهم وقتی که آن تومار طول و دراز را به عنوان مانیفست سیاسی دکتر معین خواندم قدری تعجب زده شدم. به نظر می رسد که ایشان خیال دارند لقمه بزرگ تر از دهانشان را قورت بدهند. اگر خاتمی نتواست سر توقعات نه چندان غیرممکن خود به ایستد، آیا به چه سر دولت احتمالی معین خواهد آمد. از طرف دیگر با توجه به وضعیت کنونی مملکت که بیشتر مردم از وضعیت کنونی جان شان به لب رسیده، با توجه به ساختار استصوابی حکومت که جلوی هرگونه پیشرفت دموکراتیک را می گیرد، اگر معین به این وعده هایش عمل نکند، به احتمال زیاد بایستی فاتحه اصلاحات از درون را خواند. شاید معین هم با دادن تمام این وعده و وعیدها می خواهد زور آخرش را بزند که ته مانده دموکراسی را در این سیستم حکومتی نجات دهد. اگر هم نشد که ماشالله دست به استعفا دادنش خوبست.
میخواستم مطلبی در وبلاگام بنویسم، حال و حوصلهاش را نداشتم. همین جا دو سه تا سئوال را میپرسم دربارهی یادداشتی که نوشتهای. گرفتیم که تمام آنچه میگویی درست باشد، حالا چه باید کرد؟ تا اینجا که شده همهاش نفی و رد، پس بعد اثباتی ماجرا کجاست؟ اگر معین نمیتواند این کارها را بکند و نباید به او رأی داد، باید چه کار کرد؟ به یکی دیگر از این کاندیداها باید رأی داد؟ چرا؟ نباید به هیچ کس رأى داد؟ چرا؟ باید تحریم کرد انتخابات را؟ به چه دلیل محکم و عقلانی و پراگماتیکی؟
خلاصه بگویم که هیچ دلیل محکم و برهان قدرتمندی نمیبینم که با گرایشات و مطالبات فعلی نسل جوان کسی به معین رأی ندهد. جوانها که دنبال سهم گرفتن از قدرت نیستند. حرف اول و آخرشان این است که راحت بتوانند زندگیشان را بکنند. گزینههای دیگر بجز معین، بسی دل آزار و تندخو مینمایند. شاید من با هزار قید و شرط و اگر و اما به معین رأی بدهم. اما دوست دارم بدانم این همه پرسش و چالشگری تو با برخورد و بیان معینیان چه جایگزین و آلترناتیو عملی و مطرح شدنی را میتواند داشته باشد؟
گزینهی رفراندوم شصت میلیونی سازگارا به نظر من دیگر گزینهای شده است سست و بیرمق با حواشی و زوایدی که از من یکی شدیداً سلب اعتماد کرده است. پس تو در مقام کسی که دلاش برای ایران میتپد، چه جایگزینی را ارایه میکنی؟
با مهر،
داریوش