خب به لطف داریوش و زحمت چند ساعته او، نظر نویسی بدون تایید هم در ادیتور جدید ممکن شد. بعضی سوالات دیگر من هم در باره قلم نگارش پاسخ گرفت و امیدوارم که دوباره با خیال راحت بدون تغییر در اصول و خط سیبستان خواهم نوشت. اما این ماجرا مساله ای را که از تورنتو در ذهن من نشسته بود زنده کرد: آیا من مخالف تغییر ام و بنابرین به روایت نیک آهنگ در پوسته محافظه کاری قرار دارم یا به قول داریوش آدم انعطاف ناپذیری هستم؟
تکلیف من در اینجا پاسخ دادن به دوست نازنین نیک آهنگ نیست وگرنه آسان است که متقابلا به او انتقاد کنم که آدمها را نمی توان به دو اردوی محافظه کار و اصلاح طلب یا هر صفت همردیف آن تقسیم کرد (و نمی توان مثل او گفت هر کسی در بریتانیا زندگی کند لزوما محافظه کار می شود!). این نوع تقسیم بندی ها از سر ناچاری است و بسیار مبهم است و اگر به درد آسان سازی بحث سیاسی بخورد به درد تقسیم اخلاقی و وجودی آدمها نمی خورد. برچسب محافظه کار بودن یا انعطاف ناپذیر نبودن بخودی خود عیبی ندارد خاصه اگر آدم واقعا خود را با چنین برچسب هایی بازشناسد و قبول داشته باشد. اما مساله این است که من خود را چنین (یکطرفه) نمی بینم. پس مشکل کجاست؟ در غلط انداز بودن رفتار و سمت گیری و قضاوت من یا در اندازه نبودن این برچسب ها برای شناخت و قضاوت در باره رفتار یک آدم؟
مساله تغییر مساله و بلکه وسوسه انسان قرون معاصر خاصه قرن اخیر است. این وسوسه، یک نوع معرفت یا شناسایی خاصی را ایجاب می کند. تغییر اصل است و هر کس با تغییر مخالف باشد بر اساس این مخالفت طبقه بندی می شود. من فعلا وارد اصل این دعوای تغییر نمی شوم و یا اینکه اصلا چه درصدی از آدمها واقعا خواستار تغییر اند و مفهوم درست تغییر یعنی چه، ولی به این نکته توجه می دهم که تغییر یک امر همه جانبه نیست. به زبان دیگر، نمی توان در همه امور و در همه سطوح و در همه عمر خواستار تغییر بود. تغییر آبتنی در رودخانه است. تازه شدن است. پیدا کردن است. سفر کردن است. فارغ التحصیل شدن است. از کودکی به نوجوانی رفتن و از جوانی به میانسالی رسیدن است. نقد کردن است. رفض کردن است. انقلاب کردن است. حزبی را به رای به قدرت رساندن و با رای از قدرت فروکشیدن است. اما تغییر نسبت به چیزی و خواسته ای و انتظاری و گمشده ای است (و انتظار و خواسته و انتظار و گمشده آدمها “یکی” نیست). آبتنی ساحل می خواهد. تازه شدن کار و عشق را به دنبال می کشد. سفر با حضر معنا دارد. بعد از فراغت از تحصیل نمی توان باز هم و بازهم تحصیل کرد. زمانی باید بهره داد. تغییر جبری عمر را با ثبات نسبی در رای و منش و شخصیت و دید همراه باید کرد. نقد و رفض هم برای اثبات چیزی مغفول است. انقلاب هم باید به صلح و آرامش و رفاه و نوعی ثبات در نهادهای اقتصادی و اجتماعی برسد. همیشه نمی توان عاشق آدمی تازه شد. یکبار هم باید همخانه شد با یاری و سالیانی یا عمری با او دم زد و آرام گرفت و تغییری (دقیقا از همان جهت و سمت و سو) نخواست.
نمونه ها بسیارند. تغییر و ثبات دست در آغوش هم اند. گرایش نسبی به ثبات از پس انتخاب و گزینش آگاهانه محافظه کاری نیست. اتکا به پرنسیب است. هر آدمی اصول خود را دارد یا پیدا می کند. وقتی پیدا کرد دیگر خواهان تغییر نیست. مشکل محافظه کاری به معنایی که می شناسیم مشکل انتخابی است که دردسر ساز است. یا اصولی که دیگر گرهی باز نمی کند که هیچ گره بر گره می افزاید.
آدمها از نگاه من به اعتباری محافظه کارند و به اعتباری همچنان خواهان تغییر اند. من فردا که روز انتخابات است به محافظه کاران رای نمی دهم اما به اصلاح طلبان حزب کارگر هم رای نمی دهم. من در جدول انتخاب سه گانه انتخابات بریتانیایی بدون اینکه هیچکدام از احزاب را نماینده اندیشه خود بدانم رای به حزب کوچکتر می دهم نه به خاطر آنکه لیبرال دموکرات ها را لیبرال دموکرات تر از بقیه می بینم بلکه تا مخالفان حزب حاکم را تقویت کنم و امکان گرایش به قدرت مطلق را محدودتر کنم. پس کسی مانند من و کسان بسیاری چون من در کدام طبقه بندی سیاسی جای می گیرند؟
اگر بازگردیم به مساله کامنت ها و همسایگان خود در حلقه ملکوت، ممکن است من در اقلیت باشم که نمی خواهم نقد و نظر را به تایید خود محدود کنم. اما حتی اگر در اقلیت باشم حق اقلیت بودن من همچنان به اندازه حق اکثریت حق است. پرنسیب گردش جمعی کار احترام به حق اقلیت به اندازه حق اکثریت است. برای من در اقلیت بودن یا نبودن مهم نیست. رعایت شدن مهم است. بر سر آنچه می خواهم انعطاف پذیر نیستم ولی بر سر آنچه دیگران می خواهند کاملا انعطاف پذیر ام. من و نیک آهنگ و داریوش ممکن است از جهاتی انقلابی باشیم و از جهاتی دیگر محافظه کار. ممکن است در جهتی که من محافظه کارم نیک آهنگ انقلابی باشد و در جهتی که او یا داریوش محافظه کاری را می پسندند انقلابیگری را بپسندم. ساده است. زیرا ما هر یک نیازهای دیگر و بازیگوشی های دیگر و منش ها و تجربه های دیگری داریم. من از گفتگوی روشن و بی پروا استقبال می کنم اما از برچسب خوردن و ساده کردن رفتار آدمی و خاصه ارسطویی دیدن و دو-انگاری تن می زنم. و همچنان به گردش کار جمعی معتقدم. برای همین است که در حلقه قرار گرفته می نویسم. فرد شدن را زیاد تجربه کرده ایم. یا به اندازه ای تجربه کرده ایم که بتوانیم و بخواهیم اکنون میدانی به کار جمعی فردها دهیم. من به این دموکراسی می گویم. یا تمرین دموکراسی.
رسیدن بخیر. مهدی جان محافظه کار بودن که بد نیست، بنظرم اکسترمیست بودنه که مشکل سازه. اگه تقسیم بندی نیک آهنگ با تصور به شرایط روز ایران باشه بنظرم اصلا جناح اقتدارگرا در رسته محافظه کاری قرار نمی گیره. اما اینکه تو رو به محافظه کاری محکوم کرده جای کمی تامل داره، چون تا اوجایی که من می دونم و وبلاگت رو می خونم کمتر متوجه مسئله مورد نظر نیک آهنگ شدم، هر چند که با توجه با اصل تعریف و ترجمه صحیح کانسرواتیو، جزو عیوب محسوب نمی شه.
من نکته دیگری می خواهم بگویم که بی ربط با مطلبت نیست و آن این که غالبا ما فراموش می کنیم شباهت آدم ها به هم بیش از آنکه شباهت فکری و عقیدتی باشد شباهت روانی و رفتاری است.
محافظه کاری یک خصیصه رفتاری است که ممکن است در هر طیف عقیدتی یافت شود.
ضمنا چون این روزها باب شده که دعوت از سایرین را برای بازدید از وبلاگشان مصداق بارز “هرز افشانی” می دانند خواستم به اطلاع برسانم که خوشحال می شوم مطلب مرا تحت عنوان زن من دشمن شماست بخوانی
به آدرس ای میل شما نیاز مبرم است.
بااحترام پیام
این هم نشانی ایمیل من: mehdijami@hotmail.com
با این حال من آن همه پافشاری تو را دربارهی موضوع کامنتهایات نمیپسندم. اختیار با خود توست که هر گونه میخواهی بخش نظرهای وبلاگات را مدیریت کنی و البته میکنی. اینکه من اعتقاد دارم تو نباید این همه یک موضوع ساده را جدی بگیری به این معنا نیست که تو حقی نداری. حق تو هم حق است مانند حق بقیه. اما این حق در بستر شرایط تعریفها و خصوصیاتاش تغییر میکند و آدم باید با همین تغییرها هماهنگ باشد تا محافظهکار تلقی نشود. مثالی میزنم تا شاید ماجرا – از دید من – روشنتر شود. وقتی مایکروسافت ویندوز اکسپی را به بازار آورد، کسانی که با ویندوز ۹۸ کار میکردند ناچار بودند خود را با آن هماهنگ کنند و الآن به ندرت کسی با ویندوز ۹۸ کار میکند. حال شما در نظر بگیرید که کسی این وسط اصلاً عادت کرده است با ویندوز ۳.۱ تحت داس کار کند! این کاربر حق عادت کردن به ویندوزش را دارد، اما نمیتواند توقع داشته باشد کامپیوترهای عالم دیگر ویندوز بالاتر از ۳.۱ نداشته باشند! مسألهی ملکوت چیزی شبیه به این است. وقتی در سیستم سراسری و گلوبال ملکوت تغییری به وجود میآید که در راستای بهبود کلی مجموعه است، محافظهکاری یعنی اینکه شما بخواهی نظر تک تک اعضا را جویا شوی که آیا دوست دارید مووبل تایپی بهتر داشته باشیم یا نه؟ من این کار را نمیکنم. این کار از نظر من نه استبداد است نه ضایع کردن حق بقیه – اتفاقاً به نحوی احترام گذاشتن به بقیه است. با تغییر سیستم کماکان همه میتوانند عیناً مانند قبل بنویسند و هیچ چیزی از نوشتنشان، از حقشان، از آزادیشان در بیان سخنشان سلب نشود. پراکندگی ملکوت البته دسترسی مدام به همه را در همهی امور سخت میکند. شاید در آیندهی نزدیک صفحهای به اسم خبرنامه برای اطلاعرسانی دربارهی مسایل فنی ملکوت بر پا کردهام – اگر موضوعیتی جدی پیدا کند. دربارهی محافظهکاری، شاید چیزی جداگانه در وبلاگام نوشتم و توضیح دادم مقصودم را.
با مهر و دوستی،
داریوش
سلام
تازه با سایت شما آشنا شدم از مطلب شما در باره پور پیرار خوشم آمد واقعا او یک شیاد به تمام معنا است کتاب اوپر از شبهات وتناقضات می باشد طرفداران او هم یک عده مغرض اند که افکار او به نفعشان تمام می شود.او حتی تحمل استدلالات علمی خوانندگان خود را ندارد وبلافاصله آنها را از سایت خود پاک می کند.
و حالا نمونه ای از ایمیل من به او:
با سلام
اقای پور پیرار جواب شما به این سوالها چیست؟
۱-بلاخره کوروش ترک خزر یهودی است یا اسلاو ؟
۲-شما در کتاب خود می گویید نامه پیامبر به خسرو پرویز پیدا شده وبعد در این سایت کل قضیه ساسانیان را زیر سوال میبرید.
۳-با وجود سوره روم وتفاسیر آن در تایید جنگهای ایران وروم می گویید روایت سند تاریخی نیست اما بعد از تورات به عنوان سند استفاده می کنید وتازه آن را تحریف شده هم میدانید.
۴- شما که هخامنشیان را از خزران ترک می دانید پس چرا مدام به فارس وفارسی حمله
می کنید و توضیح نمی دهید که چرا آنها خود را فارس جا زده اند؟
? ۵-می گویید از زرتشت تمثالی نمانده یا یهودیان در تورات از دو کوروش اسم برده اندو حالا خود مانده اند چه کنند حال این یهودیانی که شما از جهت تقلب وتوطئه وجعل و…به اوج آسمان می بریدشان آیا نمی توانسته اند در این۲۵۰۰ سال این قضایا را هم ماست مالی کنند.
۶ – این هم دلیل ومدرک برای کسانی که دلیل می خواهند امیدوارم شما به این سوالات در اولین فرصت ودر همین صفحه پاسخ منطقی دهید وگرنه بیکار نخواهم نشست وهمین مطالب را به صورتی مفصل تر ومدلل تر به سایت های مخالف شما خواهم داد.
استاد گرامی اقای مهدی جامی با عرض سلام: امیدوارم که همیشه موفق باشید.اقای جامی بعنوان یکی از شگردان شما در دانشگاه معتقدم که اقای جامی کنونی تنهاسایه ای ازاقای جامی محقق و مدرس دانشگاه هست.امیدوارم که مثل خانم ماه منیر رحیمی واقای مهدی خلجی از پیله بی بی سی وبی بی سیان خارج شوید و همان مهدی جامی مدرس ومحقق ومستقل شوید. به امید ان روز. با احترام وارادت “قنبری”
علی قنبری عزیز،
از اینکه یاد من کرده ای ممنون ولی نفهمیدم چرا فکر کردی مستقل نیستم. فکر می کنی در شرایطی که در آن سالها در ایران داشتیم می شد مستقل بود و حالا نمی شود؟ استقلال مرا اگر جمهوری عزیزمان مخدوش نکرد زندگی در این طرف آب هم نمی کند. من فکر می کردم نوشته های من در سیبستان بخوبی نشان می دهد که من آدم مستقلی هستم اما ظاهرا باورهای کلیشه های ما ایرانی ها استقلال را طور دیگری معنی می کند. برادر روزنامه نگاری بهترین گزینه مطلوب من نیست ولی بهترین گزینه موجود است. به جای کلی گویی و اتهام بستن به هر کسی که برای رسانه ای کار می کند بهتر است خطاهای نگرشی و تحلیلی او را نشان دهیم. کار در رسانه جرم نیست.