به نظر من همان اشتباه دوره انتخاب خاتمی دارد تکرار می شود. بار دیگر بارهای بزرگی را داریم روی شانه های کوچک رئیس جمهور آینده می گذاریم. هر نوع فعالیت سیاسی حداکثرطلب در واقع “غیر سیاسی” است. مگر آنکه طرحی ساختار شکن تلقی شود. اما حتی در آن صورت هم نمی توان مشکلات بزرگ ایران را که طی دست کم ۴ دهه گذشته شکل گرفته در چهار سال حل کرد. هیچ رئیس جمهور قدرتمندی هم قادر به حل همه این مسائل نیست چه رسد به رئیس جمهوری که می دانیم قدرت اصلی نیست و همیشه تحت الشعاع دولت سایه قرار دارد. پس چگونه می توان معیار انتخاب را رفع این مشکلات قرار داد تا مردم “از کاندیداها تضمین قاطعی برای رفع آن بخواهند.” نقطه ته خط می گوید: “ما میگوییم هر کس اینها را مد نظر داشته و بتواند تضمین حل آن را بدهد قابل رای دادن است و لاغیر!” و این است آن مشکلات:
■ بحران جمعیت و تولید مثل بیرویه
■ گرانی، تورم و بحران اقتصادی
■ بیکاری و فقر
■ فساد اداری و دیوانسالاری
■ فرار مغزها
■ اعتیاد
■ فحشا و مشکلات جنسی
■ تبعیض و مشکلات قومی
■ بحرانهای سیاسی خارجی و داخلی
■ عوامل مزمن دیگر:
“اشاعهی تزویر و ریاکاری با ظاهرسازیهای مذهبی، گسترش فرهنگ خرافه و بدعتهای دینی، آمار بالای طلاق، آمار بالای تصادفات و سوانح، آلودگی شدید هوا در شهرهای بزرگ، گسترش بیماریهای روانی و عصبی در شهرهای بزرگ، اشاعه ایدز و هپاتیت و بیماریهای مقاربتی ناشی از اعتیاد و فحشا، گسترش بزهکاریها و افزایش آمار سرقت و قتل، گسترش فرهنگ پوچی، خودکشی و خودسوزی، قرائتهای شخصی از قانون، گسترش روحیهی پولدوستی و طمع در میان اکثر مردم، ازدیاد کلاهبرداری و جرائم مالی، شکاف عقیدتی میان نسلها، گسترش فرهنگ لمپنیسم و مردمآزاری و تجاوز به حریم شخصی و نوامیس مردم و بسیاری عوامل دیگر که اگر چه در سابقه یا اشتراک آن با دیگر کشورها مشترک است اما در ایران به دلایلی که یاد شد، تشدید شدهاند.”
به نظر شما مشکل دیگری هست که در فهرست بالا از قلم افتاده باشد؟ آیا تعیین هدف برای یک رئیس جمهور با قدرت قانونی معین بر اساس همه این مشکلات عملی است؟ البته فکر نمی کنم کسی بتواند “اینها را از سر تعصب و جهل و جمود فکری، غیرواقعی” بداند ولی برای مسائل واقعی راه حل های واقعی و واقعبینانه نیز در کار است و گرنه به همان نتیجه می رسیم که نقطه ته خط رسیده است: “آیندهی دیگری جز ویرانی برای ایران نمیتوان متصور شد.”
به هر حال من گرچه با چنین تعیین دستور کاری نمی توانم موافق باشم ولی این گرایش “حل کردن همه مشکلات در یک دوره کوتاه” را یک گرایش قابل تامل برای همه اهل سیاست و روزنامه نگاران می دانم. به این معنا که چنین گرایشی خود یکی از گره های اصلی در توسعه سیاسی ایران است و باید برای آن فکر جدی کرد. ما از دوره رضاشاه تا کنون همواره خواسته ایم مسائل خود را سریع و همه جانبه حل کنیم. گرایشی که در نظر و عمل ما را از حل مشکل دور کرده و هزینه های سنگینی را بر ما تحمیل کرده است. به نظرم امروز این گرایش فقط در عرصه سیاسی هم نمانده و بسیاری از جنبه های زندگی اقتصادی و اجتماعی ما را در بر گرفته است و می توان گفت که به “اخلاق ایرانی” تبدیل شده است. نوعی روانشناسی اجتماعی مبتنی بر تمام خواهی و شتابزدگی. پیداست که این نیز به نوبه خود مشکل بزرگی است که هرچند یکشبه حل نمی شود اما هر اهل سیاستی باید به آن توجه تام داشته باشد.
خدایی که انسان را ویران می کند خدای ما نیست
اتین ژیلسون (۱۹۷۸–۱۸۸۴)، فیلسوف توماسی و مورخ برجستۀ فلسفه قرون وسطی، کتابی دارد به نام تحقیقی در نقش تفکر قرون وسطی در شکلگیری نظام دکارتی (۱۹۳۰) که ترجمۀ فارسی آن با عنوان نقد تفکر فلسفی غرب (ترجمۀ احمد احمدی، تهران: حکمت، ۱۳۶۰) منتشر شده است و به چاپهای متعدد نیز رسیده است. این کتاب تحلیل درخشانی است از الهیات و فلسفۀ قرون وسطی که فلسفۀ دکارت از آن بیرون آمد. این کتاب را در هنگام دانشجویی بسیار دوست داشتم و چندبار خواندم، تا جایی که تأثیری بسیار ماندگار در ذهنم گذاشت.
تا جایی که به خاطر دارم (اکنون کتاب را در پیش رو ندارم) یکی از نکتههای آموزندهای که ژیلسون در آنجا مطرح میکند این است که تحقیر عقل و دستاوردهای انسانی (از جمله فلسفه و دیگر علوم عقلی و انسانی در قرون وسطی) به نام «الهیات» و «علوم دینی» و برتری دادن آنچه به اصطلاح «الهی» است بر آنچه «انسانی» است تا بدانجا پیش رفت که دست آخر نه تنها خود «انسان» بلکه تمامی آفرینش خدا، یعنی طبیعت، هم خوار و ذلیل شد.
بدین ترتیب، به گفتۀ ژیلسون، جهان به ویرانهای تبدیل شد که «خدا» یگانه موجود آن بود و البته موجودی ناشناختنی و بسیار پرهیبت. اما پرسشی که بعد پیش آمد این بود، این خدای ویرانهها و موجودات حقیر و زبون دیگر چه جای پرستیدن داشت؟ مگر نه اینکه خدا را باید برای آفرینش زیباییها و دانشها و تواناییها ستود و نه زشتیها و جهالتها و ناتوانیها؟ کدام انسان است که بتواند چنین جهانی را تحمل کند؟ و کدام بشری است که بتواند خدایی را بپرستد که چنین آفریدههای بیارزشی دارد؟
اینجاست که ژیلسون هم مانند مارکس و نیچه مدعی میشود که میباید بذر بسیاری از شورشها علیه اندیشۀ دینی را در میان برخی «اصحاب کلیسا» جست که با نگرشهای احمقانهشان به جای بالا بردن خدا او را پایین آوردند (و البته او مدعی است که برخی از آنان زیر تأثیر محمد غزالی مسلمان بودند)، چون بر این گمان بودند که برای «بالا بردن» او باید «مخلوقاتش» را پایین آورد.
اما چگونه میتوان خدا را با پایین آوردن آفریدههایش «بالا» برد، اگر خدایی خداست باید آفریدههایش هم همانقدر ارزشمند باشند، چه چیزی جز عظمت جهان و مخلوقاتی که گویای قدرت خدا در آفرینش است میتواند ما را به پرستش و ستایش او وادارد؟ پس باید به خاطر خداهم که شده به مخلوقاتش احترام بگذاریم. بنابراین، همانطور که مایستر اکهارت یا آکوئیناس گفت: «هر آنچه انسانی است خدایی است و هر آنچه خدایی است انسانی است»، یا به تعبیر شیخ محمود شبستری خودمان در گلشن راز: «جهان انسان شد و انسان جهانی/ از این پاکیزهتر نبود بیانی».
برگرفته از: فل سفه؛ برای خواندن متن کامل کلیک کنید
عزیزم، کسی انتظار نداره رییس جمهور یک شبه کاری کنه کارستان، ولی می تونه قدم های مؤثری برداره در مورد این مسایل، می تونه از روش های علمی استفاده کنه به جای روش های بازاری… و می تونه عوامل واقعی بحران ها رو به مردم بشناسونه… وقت کم است قربان.. جهان به سرعت در حال دگرگونیه… باید هم عجله داشت…
به نظر من یکی از مشکلات اصلاح طلبان این بود که انتظاراتی که در جامعه ایجاد شد با توان آنها انطباق نداشت. امروز همه می گویند ظرف هشت سال هیچ کاری نشد – که البته درست نیست. ولی اساسا ظرف هشت سال با پیچیدگی وضعیت جامعه ایران چه می شود کرد؟ این شکل انتظارات غیرواقعی از رییس جمهور یعنی خواستن یک دولت حد اکثری. یعنی این که ما هنوز دولت را حلال همه مشکلات می دانیم.
سلام. کسی که میخواهد بایک ضرب همه مشکلات را حل کند، در واقع خواهان حل مشکلات نیست. عدم علاقه به «قدم های کوچک و صبورانه به سوی هدف» در ذهنیت بخش بزرگی از «اهل فکر» جامعه ما جای محکم خود را دارد.
خواندمش
اگر هزینه های نظامی رژیم به یک چهارم برسه، و دزدیها و کمک به خارجیها قطع بشه ایران با این قیمت نفت به طرز سرسام آوری رشد اقتصادی خواهد کرد. طی یک دوره هشت ساله میتوان بیکاری را به بیست و پنج درصد میزان فعلی رساند. یعنی از هر چهار نفر، سه نفر شاغل شوند.
کسانیکه بعد از انقلاب بدنیا آمده اند و یا سنشان بحدی نیست که اوضاع قبل از انقلاب را به یاد بیاورند، شاید فکر کنند که این مشکلاتی که شما متذکر شدید ویا آنهایی را که نقطه بهشان اشاره کرده بود زاییده انقلاب اسلامی بوده است. ولی بیشتر این مشکلات قبل از انقلاب هم وجود داشته، بعضی هایشان بدتر شده و بعضی دیگر بهبود پیدا کرده اند. بعقیده من مشکل اصلی که در حال حاضر وجود دارد و در زمان قبل از انقلاب کمتر به چشم می خورد، نومیدی در بین قشر جوان است. البته دلیل اصلی آنهم نومیدی به شخصی بنام خاتمی است که هشت سال پیش نسل جوان به او دلبسته بود ولی اکنون کاملاً از او و دیگر سران قوم دلزده شده است. اگر این مشکل حل شود آنوقت می توان امید داشت که مشکل های دیگر هم حل شوند.
سیبستان عزیز! با نظر شما در خصوص کوچکی شانه های رئیس جمهور موافقم و توقع هم نیست که همه خواسته های انباشت شده مان در عرض ۴ سال حل شود. اما به نظر شما اگر فردی مثل سحابی سال ۷۶ و ۸۰ رئیس جمهور شده بود اوضاع ؛ امروز؛ همین بود؟
در مورد دکتر سروش هم باید بگویم هنوز از ایشان می آموزم و شاید به جرات بگویم دیندار بودنم را مدیون اوهستم. هر چند که در برخی موارد مثل دموکراسی مینی مال با او تفاوت نظر دارم. من به خاطر دکتر سروش چنان بلایی بر سرم آمده که تا آخر عمر اثرش محو نمی شود.
نکته دیگر آن که من از کد بلاگ رولینگ شما استفاده می کنم. امکانش هست نام وبلاگ مرا نیز در آن لیست بگنجانید؟ ممنون می شوم.
به نام حضرت دوست
سلام جناب آقای جامی:
این که از یک انسان با محدودیت های بیشمارش انتظار داشته باشیم در کسوت یک قهرمان ظاهر شود عادت دیرینه ماست.
در این مدت ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز مشکلاتی بود که نمی توان نادیده گرفت وگاه بسیار آزاردهنده بود کتمان نمی توان کرد. ولی آیا همانقدر که به تحلیل ناملایمات و کاستی های این دوران پرداخته ایم خوبی ها و تغییرات مثبت به وجودآمده را نیز بررسی کرده ایم ؟
آیا این جو سیاسی بوجودآمده و این حجم از آگاهی های سیاسی و تغییر سطح فکری جامعه و روند رو به جلو اما فرسایشی اصلاحات ماحصل این دوران نبوده است؟!
انکار نمی توان کرد که بیشمار آزارها روا داشته اند و جریان های نابهنجار بسیاری را شاهد بوده ایم.
انتظار آن را داشتیم که جاهایی برخوردهایی جسورانه تر را شاهد باشیم ولی آنچه طلب می کردیم را در عمل ندیدیم .
باید دانست پروسه اصلاحات و مساعد شدن شرایط جهت انجام بهتر و قانون مدارانه تر امور یک شبه میسر نخواهد شد.
راه طولانی است و آرزوها بسیار .انسان آگاه به خوبی می داند که یک زمین بایر به سرعت تبدیل به گلستان نخواهد شد ولی می توان شرایط را بهین نمود تا این طریق پرآشوب صبورانه به سرمنزل مقصود برسد.
سبز باشید و مهرتان پایدار
خیلی از وبلاگتون لذت بردم
دست خدا به همراهت .
آقای سیبستان عزیز:
شما اینگونه نگاشته اید: “رئیس جمهوری که می دانیم قدرت اصلی نیست و همیشه تحت الشعاع دولت سایه قرار دارد.”
اما به گمان من این رئیس جمهور است که در حقیقت دولت سایه است و دولت واقعی، آن رئیس هزار دستانی است که پیدا و پنهان صحنه گردان و حاکمی مادام العمر است. به دیگر کلام در ایران امروز این دولت است که نهادی موازی با ارکان قدرت محسوب میگردد و با آنان میسازد.
من نمی دانم که در چنین دستگاهی بواقع باید رای داد و باری به هر جهت مشارکتی مدنی داشت؟ ( دست کم با این توجیه که انتخاب بد- از بدتر ها گزینه ای بهتر است ) و یا با سکوت و رای ندادن و یا رای سفید ( بقول آقای سحر خیز ) خاموشی معترض بود.
آقای جامی گرامی چون همیشه از مطالب پر مغز شما بهره ها و نکته های فراوان آموختم.
باغ جانتان بهاری باد