به بهانه اخراج مسیح علی نژاد از مجلس هفتم
چه چیزی بهتر از گل سرخ برای توصیف انقلاب زنان ایرانی؟ تمام ادبیات ایران زن را با گل برابر کرده و وصف کرده است. به نظرم چنین می رسد که هر تحول مهم در آینده نزدیک ایران که معادل یک انقلاب باشد انقلاب زنان خواهد بود – انقلاب گل سرخ. دلایل ام را بدون آنکه همه آنها را بخواهم ردیف کنم می توانم چنین یاد کنم:
زنان ایران به همراه جوانان بزرگترین حرکت اجتماعی ایران پس از انقلاب را در سال ۱۳۷۶ در روی کار آوردن محمد خاتمی سازمان دادند و هستی بخشیدند. این نیروی عظیم اجتماعی بر خلاف آنچه بدبینان می گویند یا مخالفانی که دوست دارند چنین چیزی را در افکار بدمند به هیچ وجه از دست نرفته و زوال نیافته است بلکه روز به روز قوی تر می شود. حرکتهای اجتماعی وقتی آغاز شدند متوقف نمی شوند تا زمانی که به نتیجه برسند. نمونه مسیح علی نژاد تنها یکی از امکانات بی شمار زنان ایرانی در رهبری اجتماعی است. این را ساده نگیریم که امروز زنی تنها در مقابل تمام مجلس هفتم و نیروی محرکه آن ایستاده است. حمایت گسترده از او در میان زنان و روزنامه نگاران و محافل سیاسی نیز بسیار با معنا ست. (فقط مقایسه کنید که اگر مرد خبرنگاری از مجلس اخراج شده بود همین موقعیت تکرار می شد؟)
زنان ایران با وجود همه فشارهایی که در طول عمر انقلاب متحمل شده اند و به دلیل همه این فشارها امروز نیمه ی سیاسی تر جامعه هستند. فشار مداوم به آنها موجب شده است که آنها به موقعیت اجتماعی خود بشدت آگاه باشند و نسبت به تمام جنبه های حقوق خود حساس شوند. در مقابل از دست دادن حقوق، آگاهی به آن و میل به دست آوردن آن به طور طبیعی افزایش می یابد. این حقوق طلبی امروز در بالاترین حد خود قرار دارد. رفتار مسیح علی نژاد در پیگیری مصرانه اش برای ورود به مجلس (نگاه کنید به آخرین یادداشت او در وبلاگ تازه گشوده اش با نامی پر مسما: پویان) رفتار عمومی زنان ایرانی است و یا دقیق تر: روانشناسی عموم زنان شهری ایرانی. این موضوع با توجه به غلبه جمعیتی جوانان شهری در ایران با خصلت های آزادی خواهی این سنین جمع می شود و تصاعد هندسی می یابد.
حضور جمعیت بزرگی از زنان در دانشگاهها و روزنامه ها و نهادهای اجتماعی و فعالیت های ادبی و سینمایی و تولیدی امروز غیر قابل انکار است. درواقع چنین کثرتی در تاریخ ایران بی نظیر است. این موضوع بدون پیامدهای اجتماعی انقلاب گونه نمی ماند.
مقاومت زنان تا امروز که به طور وسیعی انجام شده با معیارهای مقاومت منفی سنجیدنی است. کافی است به تحرک مهار نشدنی دختران جوان فکر کنیم که از دهه ۷۰ به این طرف مرتبا با هر گونه فشار اجتماعی مقابله کرده و سنگر به سنگر این فشار ها را دفع یا خنثی کرده است. این مقاومت امروز به صورت تفریحی عمومی در آمده است و کم هزینه ترین راه یک انقلاب اجتماعی را طی می کند که به دلیل همین کم هزینگی و پیوندی که با غریزه اجتماعی آنها دارد آحاد بسیاری از زنان را به خود جلب می کند.
تبدیل این مقاومت منفی به یک مقاومت فعال و پر سر و صدای اجتماعی هر لحظه ممکن است. معلوم نیست بهانه را سرانجام چه کسی به دست زنان خواهد داد ولی اتفاقاتی مانند اخراج یک زن خبرنگار از مجلس نمونه ای غیرقابل پیش بینی است که ممکن است باز هم رخ دهد. حضور رهبران همسو با فشارهای اجتماعی بر زنان در مجلس چه بسا این مجلس را به آشوب دهنده لانه زنبور تبدیل کند. در واقع مجلس هفتم با اخراج یک زن خبرنگار بزرگترین خطای محاسبه خود را انجام داده است. تا اینجا هم این مجلس یکی از پر سر و صداترین مجالس انقلاب در باره زنان بوده است حتی اگر بدترین قوانین را هم برای زنان مجالس قبلی تصویب کرده باشند. اینطور بگویم: امروز حساسیت زنان آنقدر بالا ست که هر حرکت علیه حقوق آنان، مثلا در مجلس، با جنجال و واکنش شدید آنها روبرو می شود.
مردان ایرانی بزرگترین قربانیان انقلاب بوده اند قربانی به معنی فیزیکی کلمه: آنها در جنگ کشته شده اند، در زندانها اعدام شده اند و در عرصه اجتماعی تحت سنگین ترین فشارهای اداری و آموزشی و سیاسی قرار داشته اند. می دانم که زنان هم قربانیان زیادی مثلا در زندانها داشته اند – از نمونه های اوایل انقلاب تا زهرا کاظمی- اما به نسبت که نگاه کنیم بزرگترین جمعیت زندانیان سیاسی ایران همواره مردان بوده اند و هستند. در واقع فشار سیاسی برای سیاست زدایی کردن عمدتا بر مردان متمرکز بوده است. به همین دلیل زنان آزادتر بوده اند تا به عناصر جدید سیاسی تبدیل شوند و شده اند.
ناتوانی ذاتی روحانیون و دستگاههای پلیسی امنیتی حکومت دینی در مقابل زنان که از محدودیت های شرعی و نوع تربیت سنتی برمی خیزد برای زنان آزادی ها و گستاخی هایی را ممکن کرده است که برای مردان اصلا ممکن نبوده است. اینکه سالها پس از انقلاب تازه ما به پلیس زن رسیده ایم خود حکایت از مشکلات و موانع ذهنی و اجتماعی مدیران ما دارد که پشت سر گذاشتن آنها برای ایشان نزدیک به عمر یک نسل را نیاز داشته است. در عین حال حضور پلیس زن خود نشانه ای از آگاهی به مشکل روزافزونی است که زنان ایرانی برای این مدیران درست کرده اند. در این معنا، پلیس زن در اصلی ترین کاربرد خود مهار زنان را هدف گرفته است. هرچند که به نحوی طعنه آمیز خود نشان از ادامه تحول اجتماعی در میان زنان است (زنان محجبه ای که همیشه خانه نشین و منفعل بوده ا
ند حال پلیس می شوند: عنصر فعال اجتماعی).
تا به امروز حرفهایی زده شده است مثلا در عرصه انتخابات که باید به زنان و جوانان به عنوان برگ برنده توجه کرد اما مساله بالاتر و بزرگتر از آن است. رای زنان امروز تنها یک رای تزیینی نیست و به هر کسی هم که قصد دلبری از آنها داشته باشد داده نمی شود. زنان امروز به دلیل تمام حساسیت هایی که به موقعیت خود و حقوق خود پیدا کرده اند به چیزی کمتر از امید به تحقق خواست هاشان رای نمی دهند. چنین اتفاقی به معنای “معنادار شدن رای” است. این تحول خود بزرگترین تحول سیاسی در جامعه زنان ایرانی است.
سخن کوتاه، زنان ایرانی امروز پرتکاپوترین اقشار اجتماعی جامعه ما شده اند. آنها می دانند چه می خواهند و چه نمی خواهند. این خواست روشن و اصرار آنها بر به دست آوردن آن آنها را به اصلی ترین مرکز هر نوع تحول عمیق اجتماعی تبدیل کرده است. تحولی که من آن را انقلاب گل سرخ می نامم.
خدایی که انسان را ویران می کند خدای ما نیست
اتین ژیلسون (۱۹۷۸–۱۸۸۴)، فیلسوف توماسی و مورخ برجستۀ فلسفه قرون وسطی، کتابی دارد به نام تحقیقی در نقش تفکر قرون وسطی در شکلگیری نظام دکارتی (۱۹۳۰) که ترجمۀ فارسی آن با عنوان نقد تفکر فلسفی غرب (ترجمۀ احمد احمدی، تهران: حکمت، ۱۳۶۰) منتشر شده است و به چاپهای متعدد نیز رسیده است. این کتاب تحلیل درخشانی است از الهیات و فلسفۀ قرون وسطی که فلسفۀ دکارت از آن بیرون آمد. این کتاب را در هنگام دانشجویی بسیار دوست داشتم و چندبار خواندم، تا جایی که تأثیری بسیار ماندگار در ذهنم گذاشت.
تا جایی که به خاطر دارم (اکنون کتاب را در پیش رو ندارم) یکی از نکتههای آموزندهای که ژیلسون در آنجا مطرح میکند این است که تحقیر عقل و دستاوردهای انسانی (از جمله فلسفه و دیگر علوم عقلی و انسانی در قرون وسطی) به نام «الهیات» و «علوم دینی» و برتری دادن آنچه به اصطلاح «الهی» است بر آنچه «انسانی» است تا بدانجا پیش رفت که دست آخر نه تنها خود «انسان» بلکه تمامی آفرینش خدا، یعنی طبیعت، هم خوار و ذلیل شد.
بدین ترتیب، به گفتۀ ژیلسون، جهان به ویرانهای تبدیل شد که «خدا» یگانه موجود آن بود و البته موجودی ناشناختنی و بسیار پرهیبت. اما پرسشی که بعد پیش آمد این بود، این خدای ویرانهها و موجودات حقیر و زبون دیگر چه جای پرستیدن داشت؟ مگر نه اینکه خدا را باید برای آفرینش زیباییها و دانشها و تواناییها ستود و نه زشتیها و جهالتها و ناتوانیها؟ کدام انسان است که بتواند چنین جهانی را تحمل کند؟ و کدام بشری است که بتواند خدایی را بپرستد که چنین آفریدههای بیارزشی دارد؟
اینجاست که ژیلسون هم مانند مارکس و نیچه مدعی میشود که میباید بذر بسیاری از شورشها علیه اندیشۀ دینی را در میان برخی «اصحاب کلیسا» جست که با نگرشهای احمقانهشان به جای بالا بردن خدا او را پایین آوردند (و البته او مدعی است که برخی از آنان زیر تأثیر محمد غزالی مسلمان بودند)، چون بر این گمان بودند که برای «بالا بردن» او باید «مخلوقاتش» را پایین آورد.
اما چگونه میتوان خدا را با پایین آوردن آفریدههایش «بالا» برد، اگر خدایی خداست باید آفریدههایش هم همانقدر ارزشمند باشند، چه چیزی جز عظمت جهان و مخلوقاتی که گویای قدرت خدا در آفرینش است میتواند ما را به پرستش و ستایش او وادارد؟ پس باید به خاطر خداهم که شده به مخلوقاتش احترام بگذاریم. بنابراین، همانطور که مایستر اکهارت یا آکوئیناس گفت: «هر آنچه انسانی است خدایی است و هر آنچه خدایی است انسانی است»، یا به تعبیر شیخ محمود شبستری خودمان در گلشن راز: «جهان انسان شد و انسان جهانی/ از این پاکیزهتر نبود بیانی».
برگرفته از: فل سفه؛ برای خواندن متن کامل کلیک کنید
نمی دانم چرا هر وقت از زنان مینویسید کام من اینقدر تلخ میشود.
” مردان ایرانی بزرگترین قربانیان انقلاب بوده اند قربانی به معنی فیزیکی ” !!!! …. “در عرصه اجتماعی تحت سنگین ترین فشارهای اداری و آموزشی و سیاسی قرار داشته اند”
پس این وسط تکلیف تن و بدن زن ایرانی که بعد از انقلاب به طور کلی پاک شد چه؟
چطور میتوان از کسی که حضور فیزیکی اش ناگهان از جامعه پاک شد انتظار در جنگ کشته شدن و زندانی شدن را داشت؟
“خنده دار ترین” بخش این نوشته مقایسه رای زنان و با رای جوانان است!!!
به قرون وسطی که برنگشتیم که از زنان و کودکان در یک ردیف نام میبردند.
“رای زنان امروز تنها یک رای تزیینی نیست و به هر کسی هم که قصد دلبری از آنها داشته باشد داده نمی شود” شما خیلی زنان را بی عقل تصور کردید. کمی بیشتر حواستان باشد 🙂
بی شک شما فقط و فقط به مردان فکر میکنید هنگامی که مطلبی را مینویسید. “زنان را هم لطفاً داخل جماعت کنید.”
به نظر من زنان ایرانی هنوز از نقشی که می تونن در پیشبرد جنبش آزادی خواهانه داشته باشند به خوبی مطلع و آگاه نیستند .. پاشنه آشیل حکومت ضعفش در مورد آزادی های زنان است .. که جنبش زنان خیلی مؤثر در می تونه در این زمینه عمل کنه .. به شرطی که حاضر به پرداخت هزینه هم باشه.
ای بنده خدای عزیز،
وقتی می گویم “قربانی به معنی فیزیکی” یعنی کشته شدن و به قتل رسیدن و حذف از صحنه عمل سیاسی. این را نمی توان با کاربرد استعاری شما یکی دانست که نوشته اید “پس این وسط تکلیف تن و بدن زن ایرانی که بعد از انقلاب به طور کلی پاک شد چه؟” در واقع حضور فیزیکی زن پس از انقلاب هرگز آنطور که شما مدعی هستید “ناگهان از جامعه پاک” نشد. این نوعی ادعای افراطی است که طبعا از روش کار کسی که به واقعیت ها نظر دارد دور می شود. برای اثبات حقوق زنان اصلا لازم نیست ذره ای هم در آنچه واقعیت هست اغراق کنیم چون واقعیت به اندازه کافی بر جنبش اجتماعی زنان صحه می گذارد اگر هم نمی گذاشت با اغراق وضع بهتری “دیده” نمی شد. ضمنا هیچ کس از زنان “انتظار در جنگ کشته شدن و زندانی شدن را” ندارد. این چیزها امتیازی برای مردان هم نیست اجباری است که بنا به نقش اجتماعی آنها در هر جامعه ای پیش می آید. در هر جنگی مردان قربانی می شوند و زنان نقش های پیچیده تری را پس از جنگ بر عهده می گیرند. آنچه گفتم توصیف بود نه کمبود عمل انقلابی زنان!
عبارتی را هم که “خنده دار ترین” بخش این نوشته توصیف کرده اید البته اختراع من نیست و گویا هزاران بار پس از روی کار آمدن خاتمی به کار رفته است. البته
به قرون وسطی برنگشته ایم چون هر گونه همراه به کار بردن “زنان و جوانان” به معنی همراه کردن آنها با کودکان نیست. ضمن اینکه اصولا جوانانی هم که من مثل دیگران به آنها اشاره کرده ام کودک نیستند به سن رای دهی رسیده اند و نیمی شان هم دخترند!
نفهمیدم منظور شما از اینکه گفته اید با اظهار این مطلب که “رای زنان امروز تنها یک رای تزیینی نیست و به هر کسی هم که قصد دلبری از آنها داشته باشد داده نمی شود” من زنان را بی عقل تصور کرده ام. دلبری کردن انتخاباتی منحصر به زنان نیست و فقط در ایران هم اتفاق نمی افتد و یک واقعیت سیاسی است. و منظور هر سیاستمداری است که به رای دهندگان حرفی می زند مطابق خواست آنها تا رای شان را بگیرد ولی خود بدان معتقد نیست.
این هم که حکم حاکم کرده اید که: “بی شک شما فقط و فقط به مردان فکر میکنید” اگر بر پایه همین مقدمات است که گفته اید البته پیداست که حکم نادرستی است. اگر هم فکر کرده اید که من با نوشته خود دارم می گویم به قول شما “زنان را هم لطفاً داخل جماعت کنید.” سخت در اشتباه اید. من هیچ نوصیه ای نمی کنم و کاری به این بکن و آن نکن هم ندارم و اصولا تحولات اجتماعی با توصیه پیش نمی رود. من نشان داده ام که به دلایل اجتماعی روشن نیروی بزرگی از زنان در ایران در کار متحول کردن خود و جامعه است. ممکن است شما با این مخالف باشید یا به ذهنی گرایی ایدئولوژیک در شناخت مسائل زنان علاقه مند باشید. اما این دید و روش من نیست.
سلام
ممنون برای خبر “شکوه تخت جمشید” کاری کا شمابرای بالا بردن سطح اندیشه “ما” میکنید مایه افتخار و بسیار ارزشمنداست . حوش به حالتون !
ارادت و سباس.