با همه بیگانگی ها که حکومت دینی میان مردم و دین و باورهای دینی افکنده است، عاشورا هنوز بدون تغییری در بنیان های خود مردم ما را عمیقا به خود مشغول می دارد. آیا چیزی در عاشورا هست که فراتر از دست اندازی حکومت است و خواست و ناخواست او؟ هست. حکومت ها در برابر باورهای عمیق و ریشه دار مردم هیچکاره می شوند. تسلط قدرت قاهره بودن دولت به معنای قرن بیستمی آن -که قرن دولت بود و اقتدار آن- در اذهان، این تصور را ایجاد می کند که آنها باید توانسته باشند بر بسیاری از این باورها تاثیر بگذارند ولی آنچه در عمل می بینیم با حکومت و بی حکومت به راه خود ادامه می دهد چون حکومت را در آن راهی نیست. عاشورا مظهر محدود بودن قدرت دولت است در فرهنگ. نوروز هم چنین است. من کمی بعد به رابطه عاشورا و نوروز بازمی گردم.
عاشورا صحنه کاملی از فرهنگ ایرانی است. رمز تداوم آن هم همین است. می کوشم فهرست وار نکاتی را که در یک بررسی اجمالی به نظر می رسد برشمرم تا معنای این گزاره را روشن کرده باشم. در این نکات نه تقدم و تاخر خاصی را الزاما رعایت می کنم و نه طبعا همه نکات را جمع می کنم بلکه مسیر ایرانی عاشورا را ترسیم می کنم باقی را خواننده به فراست می تواند دریابد و بیفزاید.
الف: عاشورا برای من پیوندی با مرگ ایرج دارد در داستان پسران فریدون. ناخودآگاه جمعی ایرانی هرگز ایرج را فراموش نکرده است. سویه روشن تر این یادکرد دایمی در مرگ سیاوش دیده می شود. سوگ سیاوش تاریخی به کهنسالی قوم ایرانی دارد. عاشورا داستان تازه یک تاریخ اساطیری کهن است.
ب: در صحنه عاشورا جدال خیر و شر به روشن ترین شکل جلوه می کند. کمتر کسی در این صحنه جای خیر و شر را اشتباه می کند. تکلیف معلوم است: خیر مطلق در یک سو و شر مطلق در سوی دیگر. این آرمانی ترین صحنه جدال دوگانه باستانی ایران است. و این خود جذاب است. برای ما مردم اگر تشخیص خیر و شر آمیخته همیشه دشوار است در عوض در تعیین موضع مان در قبال اردوی خیر مطلق در برابر شر مطلق تردید نمی کنیم. ما همیشه طرفدار ایرج ایم و سیاوش و حسین بن علی. شکل دیگری قابل بحث نیست. بزرگداشت آنها بزرگداشت خیر مطلق است هرچند که بدون گناهی مظلوم کشته شده باشند. ما آنها را در یاد خود و یادکرد خود زنده می داریم تا خیر را زنده داشته باشیم. این کمترین تعهد ما به جانب خیر است.
پ: عاشورا جلوه گاه انسان کامل است. انسان کامل صدها سال است که در فرهنگ ایرانی ستوده شده و آرمانی شده است. کهن الگوی آن کیخسرو است. هیچ صحنه ای که در آن انسان کاملی ظهور کرده باشد در فرهنگ ما فراموش نشده است. احترام ما به مشایخ و عارفان و کملین و اولیاء الله نمونه های احترام به انسان کامل است. حسین بن علی از برترین نمونه ها در چنین فرهنگی است.
ث: عاشورا صحنه انتخاب مرگ است. این قهرمانانه ترین کار در فرهنگ ایرانی و هم فرهنگ شرقی است. مرد بزرگ و انسان کامل آن است که به سوی مرگ می رود و از آن نمی هراسد. چه کیخسرو باشد که به سوی جاودانگی در برف گم می شود چه سنت عرفانی که بر مرگ پیش از مرگ بنیان دارد و چه سنت پهلوانی که پیداست مرگ در آن تا چه اندازه بازیچه مردان میدان است.
ج: عاشورا صحنه بزرگی از نمایش جوانمردی و دلاوری است. روابط میان آدمهای این صحنه تا عمق جان مبتنی بر پشتیبانی و از خود گذشتگی و اعتماد کامل است. مردم ما همیشه سرسپرده جوانمردی بوده اند هر جا در کار آمده است.
چ: عاشورا دست کم دو عشق بزرگ را نمایش می دهد: عشق برادر به برادر و عشق خواهر به برادر. قصه ها و افسانه ها و اساطیر ما پر است از این دو عشق بزرگ. عاشورا به این ترتیب مثل اعلای “برادری” است و وفاداری به برادر.
ح: عاشورا صحنه ای کامل از خانواده آرمانی و به-هم-بسته است. مظهر اعلای فرهنگی است که خانواده را می ستاید و بر آن محوریت دارد. پیشتر دیگران و از جمله در بهترین بیان شریعتی این موضوع را بازگشوده است. در عاشورا همه اعضای خانواده نماینده ای دارند. پس همه می توانند با آن همذات پنداری کنند و آن را “بفهمند”.
خ: عاشورا مظهر فرهنگ اقلیت است. هم در خود صحنه که نهایتا ۷۲ نفر باقی مانده اند تا با سپاهی مقابله کنند و هم در بازتاب تاریخی آن در فرهنگ شیعه که اقلیت بوده است و هم امروز که همچنان شیعه در جمع اهل قبله اقلیت محسوب می شود. رفتار ایرانیان در بزرگداشت عاشورا رفتار اقلیت است. اقلیتی که به نمادهای هویت بخشی خود آگاه است و از آن در هر حال و زمان و حکومتی دفاع می کند.
د: تنها مراسم دیگری که در سنجیدن با عاشورا و هموزن آن برای ما اعتبار و گستردگی دارد نوروز است. البته نوروز انحصار به ایرانیان ندارد اما مانعی هم نیست که به آن در اینجا از منظری صرفا ایرانی بنگریم. به نظر من ما ایرانیان یک عزای ملی داریم و آن عاشوراست و یک عید ملی داریم و آن نوروز است. رابطه این دو روز رابطه غریبی است که شرح آن را به وقتی دیگر می گذارم. ولی عبرت آموز است که هیچ روز دیگری در تقویم ما به پای آندو نمی رسد. نه دست کم گرفتن عاشورا به بهانه های مربوط به پس-از-انقلاب می تواند عاشورا را از چشم کسی بیندازد و نه تمسخر نوروز و ضدتبلیغ برای آن به عنوان عید آتش پرستان می تواند نوروز را از میان ما برچیند.
این دو روز چنان در باورها و فرهنگ و تاریخ ما ریشه دارند که این گفت و گو ها و بل بگو-مگوها در آن تاثیری ندارد. این روزها نشانه های هویت مایند. و هرچه با آنها تا امروز باقی مانده چیزی از این هویت را برملا می کند. اینها سنگ بناهای فرهنگ ما و مظهر پیکرینه شده آموخته های ناخودآگاه جمعی ماست. نه شاه به نوروز اعتبار داده است و نه جمهوری اسلامی به عاشورا. بلکه شاه و جمهوری اسلامی هم اعتبار از این روزها گرفته اند. شناسه های یک فرهنگ خواه نوروز باشد و عاشورا یا شاهنامه باشد و قرآن یا علی باشد و رستم اعتبار بخش و تاج بخش اند. آنها به خود ایستاده اند تا دیگران به آنها تکیه کنند. تکیه و تعزیه ما نیست که به آنها اعتبار می دهد. ما از آنها اعتبار می گیریم. و در این نکته هاست صاحبان خرد را.
در وب:
بازخوانی این مقاله قدیمی از سعید حنایی کاشانی را توصیه می کنم که نگاهی یونانی ولی معتبر به عاشورا دارد و از بهترین مقالات فارسی در سالهای اخیر است: عاشورا و موقعیت تراژیک، فل سفه
من فقط میخوام یادآوری کنم که آشورا هم فقط مال ایرانی ها نیست. و همچنین، نوروز انقدری که در ایران اعتبار دارد در هیچ جای دنیا ندارد، حتی تاجیکستان یا آذربایجان(در افغانستان که اصلا اعتبار ندارد!)
به نظر من عاشورا برای اکثر مردم حکم کارناوال و سرگرمی را داره ( بیشتر برای جوانتر ها که اصطلاح حسین پارتی را بکار میبرند) عده ای هم همانطور که خمس و ذکات میدهند در این ده روز میخواهند گناهان یکساله را با گریه کردن پاک کنند.خیلی های دیگه هم به اسم محرم و امام حسین برای بدبختیها و غصه های دل خودشون گریه میکنند! یه عده هم دوست دارن که در کارهای اجتماعی شرکت کنند ، مثلاَ بچه محلهای قدیمی را ببینند و یا با همسایه ها اختلاط کنند، نذری پخش کنند و … خیلی هام که منفعتی دارند، مدحی میخوانند یا سهمیه روغن و برنج و از این چیز ها، وضعیت حکومت و حمایت های دولتی هم که مشخصه، جالبتر اینکه بعد از عاشورا و سربریدن امام حسین و شکنجه و قتل و اسارت خانوادش بطرز فجیع، همه آبها از آسیاب می افتد و ماجرا تا سال دیگه به خوبی و خوشی تموم میشه!!!
گاهی اوقات به اینجا می آمدم و بدون گفتن حرفی می رفتم. ولی امروز واقعاً نمی توانم تحمل کنم و چیزی نگویم. جناب جامی، لطف کنید برای تئوریزه کردن احمقانه ترین مسائل اسلامی از هر چه می خواهید مایه بگذارید به جز ایران و ایران باستان. ایران چه ربطی به این همه مسخره بازی دارد آقای محترم؟ در ایران باستان گریه کردن از بدترین گناهان به شمار می آمد و تنها پس از حمله ی عرب های سوسمار خور بود که رسم گریه کردن و شیون کردن به ایران آمد و از طریق همین عاشورا خود را جا انداخت. هر چند می دانم که اصولاً بحث کردن با انسانهایی مذهبی و به شدت اسلام گرا مانند شما فایده اس ندارد و هیچ معلوم نیست که همین نوشته های من تا چند ساعت بعد اینجا بمانند ولی واقعاً نمی توان در مقابل افرادی مثل شما ساکت ماند. آقا جان نوروز چه ربطی به عاشورا دارد؟
یک چیزی را هم بگویم: خطر امثال شما بسیار بیشتر است تا خطر آخوندها. چرا که دست آنها برای مردم رو شده و آنها امتحان خود را پس داده اند ولی شما با نقاب روشنفکر با گفتن یک مشت حرف های کت و کلفت که خودتان هم به زور آنها را درک می کنید سعی دارید چهره ای قشنگ از کثیف ترین دین روی زمین به مردم نشان دهید.امثال شما خطرناک ترین انسانهایی هستند که روی زمین زندگی می کنند چرا که هر کثافت کاری و هر جنایتی را با دلایل دینی موجه می سازید(هنوز مساله ی قتل ونگوک را یادمان نرفته جناب جامی!) شاید ۲۵ سال دیگر زمان لازم باشد تا چهره ی واقعی شما هم برای مردم آشکار شود. شما را به همان اما حسین تان قسم، لطف کنید و دست از سر ایران باستان و ربط آن به دین یک مشت عرب پابرهنه بردارید. انصاف هم بد چیزی نیست. هر چه می خواهید به سینه ی خود بکوبید امروز و سر خود را شکاف دهید و خون از سر فرزندانتان جاری کنید ولی این همه حماقت را به ایران و ایرانیان ربط ندهید. ایرانیان واقعی هیچگاه تا به این اندازه حماقت نمی کردند. خواهش می کنم برای تئوریزه کردن این همه مزخرفاتتان از چیز دیگری مایه بگذارید.
من درست متوجه مطلب نشدم…
یعنی میگوئی این لاتها که در خیابانها زنجیر و قمه می زنند و در بهترین حالتشان به خاطر نهار ظهر عاشورا می آیند و یا برای دختر های محل ا می آیند شاهنامه خوانها و شاهنامه دانهای حرفه ای هستند.
لطفا در پاسخت به ضمیر نا خود آگاه اشاره نکن که آن یک تعریف مشخص علمی دارد و ما ناسلامتی خودمان اینکاره ایم !!
می توان هر حرکت نیمه خرافاتی و غیر منطقی را با کلمات زیبا و گفتار دلنشین به تمجید نشست …ولی لطفا آنرا همان گونه که هست اول تعریف و بعد تحسین کنید.
چیزی را که شما تحسین می کنید در دنیای واقعی موجود نیست!
اقای امیر
مگر این شما نیستید که در وبلاگ خود نوشته اید : « (…) البته از این قرار است که حسین درخشان اعضای کانون را به (…) و پیروی از یک سری اعتقادات خاص متهم میکند و (…) کسانی هستند که تصمیم میگیرند به بازداشت یک نویسنده تنها به جرم ابراز عقایدش اعتراض کنند ؛ کسی مطمئناً یقهی شما را نچسبیده که حتماً باید حرف ما را تایید کنی پس این همه داد و قال برای چیست؟ من البته نه عضو کانون هستم ، نه مدیار را میشناسم، نه وبلاگش را خواندهام و نه پدرکشتگی با درخشان دارم (…) ولی به آزادی بیان و عقیده احترام میگذارم و دفاع از این آزادی را واجب و محترم میدانم نه درخور نوشتهی عصبی شما.!!!! » (سایت www.20six.co.uk/amir78 تاریخّ Tuesday, 15 February 2005.
و اما پاسخ غیر علمی و عصبی و عاری از متانت شما نیز به قول خودتون : «بسیار جای تامل دارد البته! ».
آقای جامی به عنوان فردی از این جامعه نیز برداشت خود را از «تراژدی» تاریخی عاشورا بیان میکنند ، هر ه باشد، و من همانطور که خود می گویید : (…) به آزادی بیان و عقیده احترام میگذارم و دفاع از این آزادی را واجب و محترم میدانم نه درخور نوشتهی عصبی شما.!!!!
امروز ما فهمیدهام که خطر «ابراز عقیده» نیست خطر فنایسم و فحاشی و سرکوب عقیده دیگریست در هر کسوتی با هر اندیشه ای ! حتی «شما».
و اما بقول بودلر (Beaudlaire) اقای امیر :
«در تمامی خطه ها ،
در هر فردی گلی مقدس وجود دارد ،
رحم کنید
هرگز آن را نا محترم دست نزنید !
هرگز .»
من خیلی تعجب میکنم از این نوشته .
رها جان اگر به آزادی عقیده و بیان اعتقاد نداری که هیچ، ولی اگر داری باید به من هم این اجازه را بدهی که حرفم را بزنم.غیر از این است؟ من تنها تقاضایم از نویسنده ی این بلاگ این است که سعی در تخریب چهره ی واقعی ایران و ایرانی نداشته باشند. این که شما جمله هایی را از جاهای مختلف کپی و پیست کنید چیزی را اثبات نمی کند. عقیده ی من این است که امثال جامی خیلی خطرناک تر از آخوندهایی هستند که می شناسیم چرا که امثال جامی تمامی زشتی های اعتقادات خودشان را زیبا نشان می دهند و برای این منظور از هیچ چیز دریغ نمی کنند و حتا خشونت و جنایت را هم اگر در دفاع از مرامشان باشد تحسین می کنند. شما معتقدید که من حق ندارم همچین چیزی را بیان کنم؟ کجای این حرف من سرکوب و فحاشی است؟ غیر از این است که جناب جامی و یار عزیزشان جناب داریوش محمدپور سنگ آن قاتل را به سینه می زدند؟ آیا امثال ایشان نبودند که سعی در سرکوب کردن یک دید متفاوت با دید خودشان را داشتند؟(قضیه ی قتل ونگوک را عرض می کنم) حال شما برآشفته شده اید از اینکه من قصد سرکوب ایشان را دارم؟ کدام سرکوب؟ هر چند وقت یک بار از اینجا گذر می کردم و حرفی هم نمی زدم چرا که معتقدم به اعتقادات هر فردی اگر مخالف با اعتقات من است باید احترام گذاشت ولی امروز نتوانستم تحمل کنم. آیا این مساله در نظر شما تا این حد غیر قابل گذشت است؟ این که من مخالف عقیده ی نویسنده ی این وبلاگ باشم و آن را بیان کنم خیلی حرکت زشتی است؟ این که چون ایشان، به قول شما البته، برداشت خودشان را از تراژدی(کدام تراژدی؟!!!) عاشورا بیان کرده اند و من بی دانش، بدون استفاده از زبان علمی به خودم اجازه داده ام که حرفی بزنم و عاجزانه تقاضا کنم با فرهنگ ایران باستان کاری نداشته باشند گناهی است تا این حد غیر قابل گذشت؟! نه رها جان. این من نیستم که قصد سرکوب و فحاشی دارم. این شما و امثال آقای جامی هستند که صدای مخالف خود را به نام توهین به مقدسات می بندند آن هم به هر وسیله ای. چه در نوع اینترنتی اش(مانند خوابگرد بزرگ و سانسورچی عزیز!) چه در نوع جنایتکارانه اش مانند آن “عرب جاهل”. لطفاً کمی از این دایره ی بسته ی ذهنی تان که زنجیری به نام مذهب آن را احاطه کرده بیرون بیایید و سعی کنید کمی هم انصاف داشته باشید.
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2004/11/041127_la-pj-vangog.shtml
برای شناخت ونگوگ بد نیست سری به بی بی سی و بقیه سایت ها و ارشیو های دیگر بزنیم.قضاوت «ترور اندیشه» نیز با خواندن سر مقاله صاحب سیبستان و پاسخ شما به عهده خوانندگان هر دو سایت می گذاریم.
شاید داشتن یک بینش تیز از اعتقادات «مذهبی مردم » و در نتیجه «محترم شمردن اعتقادات قلبی»آنها ، چه با آن موافق باشیم یا نباشیم ، مستحق این همه خشم نباشد.
حرکت سکتاریستی و بریده از جامعه گروه چریکی مجاهدین خلق باعث شد که هم خود آنها به پایانی اینچنین تراژدیک برسند و هم حرکت اجتماعی و سیاسی مردم ما اینجنین اسیب بپذیرد که شاهدیم .
من عکسهای بسیار متأثر کننده از صحنه های عاشورا را نیز بر سایت شما دیدم. تکان دهنده بودند و گویا … اما پس از خصوصأ ۳۰ سال تجربه شخصی از مبارزه برای آزای و … در یافته ام که اگر تحمل اندیشه مخالف را هنوز نداریم پس تا رسیدن به صبح آزادی راه بسیار است و … و نا محترم شمردن مقدسات هر جامعه ای و هر قومی بسیار مردود و نابود کننده است. از مردم نباید خیلی فاصله گرفت ، نه باید نیز خیلی بهشون چسبید تنها باید با محترم شمردن آن «گل مقدسی» که دارند کمکشون کرد که در یابند که همه چیز از زمین است و هیچ چیز گناه نیست و زیباتر از زمین هیچ آسمانی نیست و این زمان می خواهد و زبان خود را. برای هر تغییر فازی از مدار تکامل دستاورد مشخصی «جمعأ» و نه «فردأ» لازم است به« دست خود پای خود و تجربه جمعی». اگر اعتراض شما و عکس العمل من نبود چه بی روح بود امروز و بی فایه این مقاله و عقیم بوداین سایت. حضور «شما» و«من» ضامن رشد «ماست». زنده باشیم .
رهای عزیز، با جملات آخرت بسیار موافقم. این که نوشتی “اگر اعتراض شما و عکس العمل من نبود چه بی روح بود امروز و بی فایه این مقاله و عقیم بوداین سایت. حضور «شما» و«من» ضامن رشد «ماست». زنده باشیم” واقعاً زیبا بود طوری که…بگذریم. رهای گرامی، من به هر اعتقادی، مذهبی و دینی احترام می گذارم ولی تنها چیزی را که تحت هیچ شرایطی نمی توانم بپذیرم موجه کردن جنایت و قتل و اعمالی از این دست(بریدن دست و سنگسار و ..) است. به هر شکلی که باشد. منشا بحث های من با داریوش محمدپور و اکنون با صاحب سیبستان نیز همین است. وگرنه اگر ایشان دوست دارند برای مراسم عاشورا به سر و سینه ی خود بزنند به من ربطی ندارد. چیزی که امروز مرا تا این حد برانگیخت که مجبور به نوشتن آن نوشته ها شدم ربط عاشورا به نوروز بود که از دید من ِ دانشجو واقعاً بی ربط است.گذشته از آن برای من فرهنگ کشورم بسیار با ارزش است و با خواندن همچین نوشته ای حس می کنم که توهینی به آن صورت گرفته است در لباسی زیبا که جناب جامی در این کار استادند. از دید شخصی خودم نسبت به عاشورا و قضیه ی امام حسین حرفی نمی زنم چون نمی خواهم که به اعتقادات کسی در ملک شخصی اش توهین کرده باشم(مطمئناً نظرات من از دیدگاه ایشان توهین تلقی خواهند شد). ولی خوشحالم که من و شما می توانیم بدون دلگیری از یکدیگر در زمینه ای که تا این حد حساس و بحث برانگیز بوده و هست با هم بحث کنیم و به یکدیگر این اجازه را هم بدهیم تا نظری مخالف داشته باشند. برایت روزی خوش و شاد سرشار از زیایی و نور آرزو می کنم. با احترام،امیر
ممنون بخاطر امید ! من با احساساتم زنده هستم و «امید وار » : به فردایی که همگی ما در «کنار هم» و نه بر «علیه هم» بسیار «متفاوت» اما پر مهر به سرزمین «آزادی» دیرینه برای جهان و تازه برای ما به رغم «همه چیز» و «هر چیز» گام خواهیم نهاد . ساخته به دست خود ، رسید ه با پای خود و این آزادی … مال ماست ….
سر فراز باشیم ، همگی …
و بعد
تاسوعا و عاشورا برای من هرکجا که باشم عزیز است.
در ایران در دسته ها– در جنوب آسیا در بین مردم عزادار و در اروپا هم در خانه و اداره هم حال کردن با کویتی پور یا در سی دی و یا در طربستان صاحب عزیز ملکوت ارض خاکی.
تا بعد
صاحب هیچستان
واقعآ برای آقای امیر متاسفم! داداش! پیاده شو باهم بریم!
آقای جامی عزیز امروز یکی از درخشانترین مقالات شما را خواندم .پای میز کامپیوتر چند دقیقه ای سکوت کردم و به ظرائف این نوشته اندیشیدم.دوباره به اینترنت آمدم و سری به کامنتها زدم مطالب مشمئز کننده امیر حلاوت گفته های شما را به کامم تلخ نمود.سراسر اهانت بود و تمسخر و بعد هم با پرروئی دم از آزادی عقیده و اندیشه می زند.کم نیستند در عرصه اینترنت از این امیرصفتان که آبرویی برای ساحت آزادی نگذاشته اند:
۱)عربهای سوسمار خور:چرا دین اسلام خوب نیست؟جواب:چون عربها ملخ خور بودند.این عبارت را به کرات از دهان این امیر صفتان شنیده ایم.نهایت سبک مغزیشان را با این استدلال سخیف به اثبات می رسانند.لابد امام حسین برای این قیام کرده تا نشان دهد که ملخ خور نیست.
۲)ایران باستان:قبل از اسلام ایران تکه ای از بهشت بوده.همه جا عدل و داد برقرار حق پابرجا رقص و پایکوبی هم گسترده و مردم ایران باستان دیگر از این همه شور و شادی به ستوه آمده بودند.و منتظر لشکر اسلام بودند تا از این خوان نعمت رهایی یابند.
۳)جناب امیر دلیل دیگر بر بی مغزیتان به کار بردن استدلالات دون و کوچه بازاری است که مرا کاملا از وجود عقل سلیم در شما ناامید کرد.اینکه کوچه بازاریها چگونه عاشورا را برگزار می کنند و بر آن استناد کنید چیزی از عظمت عاشورا نمی کاهد که تاریخ هم نشان داده است.
۴)سعی دارید چهره ای قشنگ از کثیفترین دین روی زمین به مردم نشان دهید:آقای مدافع آزادی این چه طرز حرف زدن است؟ چه دلیلی اقامه می کنید تا من هم به کثیف بودن اسلام پی ببرم؟مطمئن باشیداین طرز حرف زدن به پای فرهنگ ایران باستان نوشته می شود آقای بافرهنگ ایرانی
۵)خوب شد که انسان ضد مذهبی مانند ونگوک ترور شد تا شما اسلام ستیزان تا مدتها از ریسمان مظلوم نمایی آن بالا روید.ولی من حسین را دارم که می گوید : اگر دین ندارید لااقل در دنیا آزاده باشید.علی را دارم که برای قاتلش خواهان مداراست و محمد را که در فتح مکه ابوسفیان را می بخشد.وشما صم بکم ها مدام نیمه خالی لیوان را ببینید.
۶)من مذهبی افراطی نیستم و با خیلی از مظاهر به ظاهر دینی مخالفم ولی این دلیل نمی شود تیشه بردارم و بر ریشه هر آنچه که تقویت کننده نظم و وفاق اجتماعی است فرود آورم.و یکی از قویترین ابزار این نظم و وفاق همین آیینهای دینی است.به گفته آقای جامی اروپای لاییک هنوز هم از این وفاقها سود می برد و مثلا از پذیرفتن ترکیه مسلمان در اتحادیه اروپا اکراه می ورزد.
۷) مذهب کماکان عامه پسند و گرمی بخش است چنانکه صنعتگران و کشاورزان ایالتهای مرکزی که در انتزاعات روشنفکری سیر نمی کنند و در عالم واقع و ملموس گام بر می دارند فارغ از گفته های روشنفکران و تحصیلکردگان ایالتهای غربی و شرقی امریکا در خیال خوش مذهب به مذهبیها رای دادند.
گفتید که تابحال اینجا می آمدید و نظر نمی دادید .با این هتاکیها ی امروز همین رویه را ادامه دهید بهتر است لااقل برای من.
سیبستان عزیز
در نوشته ات چند نکته هست که جا دارد بیشتر به آن پرداخت و سئوالهایی را هم برمی انگیزد. اما در این کامنت ها به مواردی برخورد کردم که اشارتا دو مورد را بیان می کنم. دوستانی که دم از ایران باستان می زنند، تصورم بر آن است که اطلاعات کافی از ایران پیش از اسلام ندارند.
۱-اگر به تاریخ نگاه کنیم، جا به جای آن آثاری از رفتارهای اجتماعی ایرانیان را برای یاد آوری سیاووش و از آن مهمتر کشتار مزدکیان در دوره ساسانی را خواهیم یافت.(که در تمامی آن مراسم، مردم ایران برای سوگ آنها تعزیتی می گرفته اند.(سووشون در نزد عشایر و ایلات هنوزه یادگاری از همان تعزیت هاست.)
به سادگی، گفته باشم که تعزیه و گریه در فرهنگ ایران باستان بوده است و از همان جاست که این نوحه خواندن ها و مویه کردن ها در حافظه تاریخی ما مانده است.
۲- منابع تاریخی مختلفی هست که نشان می دهد بزرگداشت خاطره ای کربلا، بیشتر شکل ایرانی شده همان به خاطر آوردن سیاووش و مزدک و کشتارهای اجتماعی دیگر بوده است و چون ایرانیان آن را عزیز می دانسته اند، شکلی جدید از مراسم خود ایجاد کرده اند و لباس حسین بن علی را در بر سیاووش نموده اند.(همانگونه که بسیاری از آتشکده های خود را امام زاده نمودند و …) و همان طور که در بالا گفتم این بصورت کدهایی است که در حافظه تاریخی اجتماعی باقی مانده و نیاز ندارد تا که به گفته آن عزیزی که پرسیده بود زنجیر زنها همگی شاهنامه خوان بوده باشند؟
۳- البته از دید اجتماعی و تاریخی به موارد دیگری هم می توان اشاره نمود که بسیار مفصل می گردد
دوست عزیز با احترام و ادب . خودمانیم آیا امروزه دفاع کردن از مفهوم و علیّت عاشورا و توجیه کردن فلسفی و عقیدتی آن کمی عقب مانده و ضد انسانی نیست ؟ یک نگاه به این مراسم در عراق و فیلیپین و ایران و غالب کشورهای شیعه مذهب ، نشان دهنده خشونت و بربریت این ایده و این مراسم می باشد .طبیعی است . از زمان شریعتی به بعد مسلمان ها عادت کرده اند همیشه میان اسلام راستین و آن چهره وحشی و بربر آن حدّ و فاصله یی بگذارند . اما به قول معروف : کدام قلّه کدام اوج ؟ چرا باید در تمام مذاهب و آئین ها و ایدئولوژی های بشری همه چیز به آرامش و صفا و صلح جشن گرفته شود و در اسلام تمام مراسم با گریه و خشونت و بربریت و عقب افتادگی ؟ من غلط کنم بر ضّد یاد آوری خاطره عاشورا باشم . اما چرا این قدر وحشیانه و عقب افتاده . سپاس به خاطر سایت جالب شما . سوسن
Dear Sibestan Salam
I was watching CNN when thousands mourners in Ashura with sowrds
or machete (Ghammeh!!) and hundereds bloody heads!!even once showed how one struke other with mechetti few times!!!in head,and those who
had completly torn backs by chains!!! …..
I wonder what would American and Bush adminstrations think about Shiaes ?While in Iran
you don,t see this kind of mourning not this much
uncivilized.
سلیمان عزیز، از یادآوری تان سپاسگزارم و از آشنایی با شما خوشحالم.از دوستان بی نشان دیگر( نیما و احسان) هم سپاسگزارم که رسم ادب را به من عاری از ادب و مغز آموختند. البته این آخرین باری است که با این دوستان هم سخن می شوم چرا که ترجیح می دهم با کسانی سخن بگویم که نشانی واقعی و در دسترس از خود به جا بگذارند نه افرادی که از آدرس های جعلی پست الکترونیکی استفاده می کنند. در ضمن برای وقت خود و اعتقاداتم ارزشی بیش از این قائلم که بخواهم صرف چک و چانه زدن با افراد خشکه مذهب بکنم. جناب جامی، امیدوارم شما هم روزهای شاد و سبزی داشته باشید و این مزاحمت یک روزه را بر من ببخشایید. دیگر مزاحمتان نخواهم شد.
سلیمان عزیز
متشکرم از راهنمائیتان ولی یک سوال دارم و آن اینکه مردمی که اشارات مستقیم و واضح را درک نمی کنند چگونه ممکن است کدهائی چنین مبهم را کشف کنند.
دیگر آنکه زنده نگه دارندگان این مراسم عوام به معنی فرهنگی کلمه اند.
اگر سر خیابان از صد نفر آنان بپرسی که سیاوش که بود یکی هم پاسخ را نمی داند.
مشکل این است که شرکت کنندگان این مراسم با دست خود تداوم وضع موجود را رقم می زنند که بیشتر از همه برای خودشان غم افزاست.
دوست ارجمند آقای جامی!
برخورد شما با موضوع عاشورا در امروز ایران، غیر واقعیست و به عبارتی “موضوعیت ندارد”. شما در این نوشته فرض را بر این گذاشتهاید که مردم ایران همه استاد تاریخ باستان هستند و به همین خاطر امروز از عاشورا خوششان میآید و از این طریق، کوشیدهاید خودآزاریها و دیگرآزاریهای “عاشورایی” را -که نشأت گرفته از فرهنگ خون و شهادت دوران بدویت است- توجیه کنید. ما برای اینکه بفهمیم بعضی از جوانان ایرانی چرا دنبال دستهی سینهزنی راه میافتند نیازی نداریم که از دو-سه هزار سال پیش فاکت تاریخی-اساطیری بیآوریم؛ مردم تفریح ندارند به همین خاطر هر تغییری را غنیمت میشمرند. ضمناً ملّتی سرکوبشده طبیعی است که به سمت خودآزاری برود. وقتی ملّتی امیدش از زمین قطع شد، به آسمان و خودزنی رو میآورد.
به هر روی، از این دست استدلالهای شبه علمی و زبانی برای توجیه فرآوردههای فرهنگی عقبمانده و بدوی به نام فرهنگ عاشورایی، کارکردی نداشته و نخواهد داشت، چه زمان بر ضد آن حرکت میکند.
موفق باشید.
رهای عزیز!
راستش من زیاد به آدمهایی که با اسم مستعار و غیر واقعی اینطرف و آنطرف دُرافشانی میکنند اهمیتی نمیدهم، امّا اینبار، از آنجایی که به دوستی صریح و باصداقت به نام امیر پریدهاید و ظاهری حقبهجانب به خود گرفتهاید، لازم میدانم چند نکته را به عرضتان برسانم. نوشتهاید:
« امروز ما فهمیدهام (؟!) که خطر «ابراز عقیده» نیست خطر فنایسم و فحاشی و سرکوب عقیده دیگریست در هر کسوتی با هر اندیشه ای ! حتی «شما».»
راستش بهنظرم اشتباه به عرضتان رساندهاند! در واقع خطری که سالهاست جامعهی ما در خود فروبلعیده و کماکان آن را “رها” نمیکند، بیمسئولیتی عدهایست که میشود اسماش را عدم صداقت و صراحت گذاشت. بهعبارتی، فرق کسی با اسم مستعار رها -که فردا ممکن است به حسن یا حسین یا مهدی تبدیل شود- با انسانی صریحالهجه به نام امیر ملوکپور -که با هویت واقعی خودش اظهار نظر میکند- این است که رها نمیخواهد مسئولیت آنچه میگوید را بهعهده بگیرد امّا امیر پای هرچه میگوید میایستد. به همین خاطر، اگر مخالف عقیدتی انسان فردی با مسئولیت و هویت باشد، هزاران بار بر طرفداری که هویت و لاجرم مسئولیت ندارد ترجیح دارد.
موفق باشید و رها.
مطالب شما در مورد عاشورا مثل نظرات توریستی است که در این ایام از ایران گذر کرده باشد و تحت تاثیر این مراسم قرار گرفته است و ناتوان از تحلیل درست این سنت است.
کاش به جای شریعتی اندیشه اش می مرد و دست از سر ایرانی بر میداشت. مبالغه و توجیه های احمقانه و آسمون و ریسمون را به هم بافتن !
کاش به جای شریعتی اندیشه اش می مرد و دست از سر ایرانی بر میداشت. مبالغه و توجیه های احمقانه و آسمون و ریسمون را به هم بافتن !
خب ببینید .. نه آقای جامی دیندار, خائن است و نه ما بی دین ها بی سواد و متعصب. بعضی ها اینجوری می شوند و بعضی ها آنجوری! نمی دانم به چه ربط دارد؟ خانواده, دوران کودکی و جوانی یا اجتماع. اما به هر حال عده ای در مقابل تبلیغات دینی مقاومت می کنند و عده ای دیگر آنها را برآمده از ندای دلشان قلمداد می کنند. احتمالا هم من و هم آقای جامی کتاب های راسل را خوانده ایم. هم من و هم آقای جامی کتاب های شریعتی را خوانده ایم. اما من به هر دلیلی راسل را ترجیح داده ام و آقای جامی “نوعی” شریعتی را. نه کسی در فلسفه دانی و آزادی خواهی آقای جامی باید شک کند و نه آقایان باید آن جمله معروف را به من بی دین بگویند: آقا جان بیشتر که مطالعه کنی دیندار خواهی شد. اینها یک چیز شخصی است. آقای جامی می تواند از فلسفه عاشورا بگوید و من هم می توانم به کل ماجرا یک جور دیگر نگاه کنم و همه ماجرا را یک جنگ قبیله ای کم اهمیت ببینم. قبل تر ها به خودم می گفتم این دین دار ها چقدر بی سواد هستند. مگر کتاب های ولتر یا راسل را نخوانده اند؟ حالا دیگر آنقدرها خشک مغز نیستم. حالا آدمها را به دیندار و بیدین تقصیم نمی کنم. حالا نمی گویم هر کس که منطق داشته باشد و مطالعه کند مثل من فکر می کند. حالا معتقدم که این عقیده من است. وحی منزل نیست. اما شاید نتوانم تغییرش دهم. ولی می دانم اگر در جای دیگری متولد شده بودم جور دیگری فکر می کردم. به این موضوع اعتقاد دارم. می بخشید از پرگویی.
مهدی جان مثل همیشه از خواندن نوشته زیبایت حض فراوان بردم. البته مجموعه کامنت هایی که این جا بود و پرده دری ها و درشت گویی ها این قدر فضا را تلخ کرده بود که تا مدتی شیرینی نوشته ات را از یادم برد. ولی از این که بگذریم ماجرای عاشورا برای کسانی چون ما که هم دل در گرو ارزش های مذهبی داریم و هم تحت تاثیر آموزه های مدرن قرار گرفته ایم صورتی دو وجهی دارد. تعارضی بین روایتی سرشار از عمق و خرافه هایی تا به نهایت غیرعقلانی. تعارضی بین خود انسانی کمیاب و دیگری که در جایگاه برتر است. تعارضی بین زیستنی انسانی و صلح آمیز در این جهان و مرگی قهرمان وار و اسطوره ای. در هر زمانی وجهی از این تعارض برای ما برجسته است و ما در پی سوالی جدید.
منظری که شما به عاشورا از آن منظور نگاه کرده بودی برای من تازگی بسیار داشت. می توانم بگویم از سخنت این گونه می فهمم که حتی می توانیم صحت و کذب اصل ماجرا را فراموش کنیم ولی نمی توانیم این را منکر باشیم که واقعیتی به نام روزهای عاشورا و تاسوعا در سنت ایرانیان هست که ریشه دار است و به نظر هم نمی رسد تا سال ها دیگر هم از بین برود. این سنت کارکردی دارد که نظر من ارزشمند است. این که انسان ایرانی خسته و گرفتار دو روزی را فرصت می یابد تا خودش را در یک موقعیت متفاوت تجربه کند و روایتی هر چند افسانه وار از یک حماسه را مرور کند کارکرد فردی مهمی دارد. مگر نه این که حماسه و قهرمان جزیی مهم از ادبیات هر قومی است و مگر نه این داستان ها سرشار از معانی عمیقی درباره نسبت انسان و هستی هستند. چیزی که من از نوشته ات فهمیدم و بسیار بر دلم نشست این بود که به جای تیشه برداشتن روشنفکرانه و رادیکال بر علیه چنین سنتی کمی هم در باب کارکرد هایش بیندیشیم. برای من که این روزها یکی از مساله هایم فکر کردن به عواقب تخریب سریع سنت ها است نوشته ات ایده های بسیار بخشید. آرزوی توفیق دارم.
ببخشید آدرس وبلاگ من در کامنت دوم اشتباه وارد شده است. وبلاگ من همان چای است که در این کامنت و کامنت اول به آن آدرس داده ام.
در پاسخ به سوسن عزیز عرض می کنم: این چند تا لینک را بروید ملاحظه بفرمایید تا ببینید که مردم مسیحی (آیین دوستی و مدارا و صلح و صفا) در فیلیپین چطور سالگرد مسلوب شدن مسیح را جشن می گیرند:
http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/asia-pacific/1901095.stm
http://pages.zdnet.com/AsiaBill/id11.html
http://www.travelnotes.org/Travel/easter.htm
اگر خبرگزاریها چنین وقایعی را معمولآ گزارش نمی کنند (مگر البته در مواردی که به مسلمانان مربوط می شود) دلیلش این نیست که وجود ندارند. این هم نیست که در غیر اسلام چنین رفتارهایی به ندرت یآفت می شود (چون اتفاقآ خیلی هم فراوان هستند. نمونه های دیگرش را هم سراغ دارم – از جمله در آمریکای خودمان – که اگر خواستید عرض می کنم). صرفآ به نظر من دلیلش این است که خبرگزاریها علاقه ی خاصی به مسلمانان دارند. دلیل این علاقه هم فکر می کنم تقریبآ آشکار باشد که چیست!
سیبستان عزیز نمی دانم این بار پنجم یا ششم است که وبلاگ محقری می سازم و هر بار بنا به دلیلی از نوشتن سرباز می زدم.اما این بار بنا را بر بقا گذاشته ام وبه الطاف دوستان امیدوار .مرا از راهنماییتان بی نصیب نگذارید.با پوزش و احترام
درود
مطلبی را که من میدانم این است که تشیع و منجمله همین ماجرای عاشورا ورژن و نسخه ضد عرب اسلام است ، عرب وحشی و غارتگر در حمله های خود به نقاط آباد و متمدن آنچنان خشونتی از خود نشان میداد که حتی گاهاً کشورهائی را تغییر ملیت داده و به عرب تبدیل مینمود (مانند مصر) قطعاً شما باور ندارید که فراعنه عرب بوده باشند!! اما در حال حاضر آنها خود را از اعراب میشناسند. آنها همین برنامه را در ایران اجرا نمودند و سید های کنونی همان عرب زاده های واقعی هستند. اما حکومتگران که بهترین روش حکومت را استفاده از برنامه دین میدانستند این برنامه را به چهره ای بدل نمودند که موجه تر و پارسی پسندتر باشد( همانطور که رومیان با آنکه خود عیسی را کشتند از مسیحیت برای حکومت استفاده نمودند)، همانطور که حسین را که به دست یزید حاکم عرب کشته شده بود امام و مقدس نمودند، فراموش نکنید که سنت فحاشی بر عمر که ایران به دست او فتح شد هنوز ادامه دارد و سه خلیفه اول که در زمان آنها بدترین، وحشی ترین ونا بخشودنی ترین اعمال نسبت به ایرانیان انجام شده بود همواره مغضوب و ملعون این ورژن اسلام ( شیعه) بوده و حتی فحاشی به آنان نیز مباح و جایز میباشد. علی نیز به واسطه دوره کوتاه حکومت و کشته شدن خود و فرزندانش بدست اعراب بهترین گزینه برای تقدیس و امامت ( و نان دانی جدید حکمرانان و روحانیون ) این قسمت از متصرفات عربی- اسلامی گردید و بدینوسیله در زمان صفویه این چهره جدید اسلام رخ نمود و به تکامل بیشتر و بیشتر رسید. لازم بذکراست تاریخ سیصد سال اول بعد از حمله اعراب به ایران و وحشیگری آنان توسط خالقان تشیع از تاریخ ایران حذف و به جای آن خدمات مسلمین به ایرانیان ( منظور همان سید پروریست!) جایگزین شد.
بدرود…
درودی دوباره
راستی فراموشم شد که بگویم روحانیت اسلامی و موبدان زردشتی و رهبران مسیحی و همه این جماعت نان دین خور نیز همگی نسخه های متفاوت یک تفکر است، حکومت بر اساس تعالیم اعتقادی. به قولی:
هر لحظه به شکلی بت عیار در آ ید!
بدرود…
جناب ثقت السلام و المسلمین حضرت سید مهدی الجامی (دامت تحیاته):
بدینوسیله تغییر مذهب آنجناب را از انسانیت به روحانیت شیعی بواسطه مقایسه ایرج و سیاوش را با حسین بن علی به شما و پیروان وفادارتان مخلوط ( تبریک و تسلیت) گفته و برائت خود را از چنین اندیشه سستی اعلام مینمائیم. امید است در آتیه حداقل شاهد مقایسه و ربط و بست سودابه و تهمینه با فاطمه و زینب نباشیم.
انشا الله
والسلام علی من التبع الهدی
آیت الله العظمی علی السیستانی العراقی القمی المشهدی
Agha Amir,
Ba Salam,
Raha hastam. Adresse email mara tas-hih shodeh zilan ersal midaram :
من مهم ترین دلیلی ماندگاری این سنت را پیچیدگی آن با حکومت می دانم عاشورا و فرهنگ آن ذره بینی است بر تمام آنچه در طول سال به عمق ذهن های تاریک مردمان دیار ما فرو می کنند و بیشتر کسانی که ادعای روشنفکری و تنور دارند در قبال این سنت کم می آورند و سینه زنان و فریاد زنان خواهان خون خواهی از حسین می شوند ..در عاشورا اوامری همچون ولایت فقیه خونخواهی شیعه مظلومیت بیش از حد ائمه و معصومیت بخشیدن به انسانی خاکی همه و همه تحت اشعاع شور این دوره ده روزه زمانی قرار می گیرند و همچون راحت الحلقومی در جان مردم جا می گیرد .
جالبه. ناسزاگویان از هر دو گروه هستند. هم از مذهبیون و هم از ضد مذهب ها. چه خبره آقایون و خانمها! چرا طاقت هیچ حرفی را ندارید؟ دوست ندارید؟ نخوانید.اینهمه هیاهو برای چیست. خوب اگر مخالفید بگویید با عقاید شما مخالفم. دوست داشتید دلیل هم بیاورید. دیگه چرا بدو بیراه می گویید.اما عقیده من. مطلب خواندنی و قابل تعمقی بود. چرا باور نمی کنیم بسیاری از مراسم دینی ما تاثیر گرفته از سنت های کهن ایرانی ماست که قابل انکار نیست. ملتی که ۲۵۰۰ سال قدمت دارد مسلم است که آئین و مراسم بسیاری باید داشته باشد که بعضی تا کنون مانده. مثل عید نوروز.مثلا می دانید که همین روز ولنتاین که غربی ها راه انداخته اند ریشه ایرانی دارد. یا مثلا جشن هالووین در واقع برای مقابله با چهارشنبه سوری ایرانی ها علم شده. حالا ما مراسم خودمان را فراموش کرده ایم و ولنتاین غربی ها را می گیریم. بحث در این مورد بسیار است و من در حال تحقیق هستم و اگر نتایج مستدلی گرفتم حتما اعلام می کنم. فقط تو رو خدا فحش ندهید. خوب خوشتان نمی آید.نخوانید. اینکه دعوا ندارد
چه بنویسیم که هم خدا را خوش بیاد و هم خلق خدا را؟ اگر خدا را هم خوش بیاد فکر نکنم همه خلق خدا راضی بشند …خلاصه میشه حکایت ملا و خرش که چه سوار شدو چه پیاده خلق الله یه چیزیو پیدا کردن که بار ملا کنند. عاشورای امسال توفیق اجباری برای گرفتن چند عکس منباب ذوق دل رفتیم بازار… راسته بازار کفاشا. یه آقایی بود که می گفت از اون قرتی بازی و بعضا دختر بازیهای بعضی از دستجات اینجا خبری نیست بعبارتی از جماعت نسوان کسی حاضر نبود.. دسته ها یکی یکی می امدند و سینه می زدند و می رفتند و چه اشکی می ریختند …چه چهره هایی که ندیدم با چه هیبتهای مردانه که زار زار اشک می ریختند…راستش فکر کنم اشک ریختن مرد اون هم در این وانفسای دنیا که دل همه را چون سنگ خارا کرده خودش هنریه… نوحه هارا که گوش می دادی ستایش حریت بود و انسانیت انسان ….جوانمردی و مردانگی … خلاصه یه کم ته دلم قلی ولی رفت که از جماعت بلاگ نویس آیا می شود پیدا کسی؟! ا یا هم اکنون که در هر گوشه ای از این شهر تجربیاتی از این دست در جریان است شاید از پشت پنجره نیشخندی بر لب با نگاه عاقل اندر سفیه به نظاره نشسته اند و یا حداکثر از منظر سی ان ان و بی بی سی به تماشا نشسته اند که از کل این spectacle یه نماهای درشت افراد بد هیبتی می پردازد که قمه بدست خود را جر وا جر می کنند. خواستم بگویم مشاهده مشارکتجو PARTICIPATING OBSERVATION به جان من نباشه به جان عزیز شما بدچیزی نیست..میگی نه امتخان کنید….
من گمان نمی کنم که انسان مطلق در فرهنگ ما وجود داشته باشد. حتی رستم با دستان خود پسرش سهراب را هلاک کرد.
و به گمانم خلق انسان کامل تنها توسط ادیان صورت می گیرد و حتی در اسطوره ها نیز انسان کامل وجود ندارد.
با درود! نوشتار بسیار جالبی بود. روشن است که در بحث اسطوره شناسی کار کرده اید و البته روی حالات تراژیک تعزیه هم زیاد پافشاری کرده اید. اگر وقت نمودید خاهش دارم به نارنجستان نارس ما هم سری بزنید!
دوست عزیز sunluminance
کسی شکی در پاکی مردم ایران و خیر خواهی آنان و حریت و گریستن بر مظلوم که خود نیز بنوعی دچار همین ظلم هستند ندارد سن و هیبت مردانه هم مشکلی برای گریستن نیست، رستم نیز بر مرگ سهراب گریست اما آ نچه که مورد نقد و نه توهین است حقیقت تحریف گشته و واقعیت قلب شده در ماجرای عاشورا ست و استفاده از آن و هدایت اذهان مردم به خواسته هائی مشخص که مورد علاقه کسانی است که خواهان ماه خون و قیامند، و می دانند که انقلاب دائمی آنان به همین محرم ها بسته است.
آقای جامی
دقت کنید بیشتر کسانی که به موافقت نوشته اند در حقیقت از شما طرفداری کرده اند و همگی تقریباَ به نوعی به نقد از عاشورا به موازات طرفداری از مطالب شما بر آمده اند، مطلب خوبی برای بحث انتخاب کردید، عاشورا بنوعی ملا حسنی ارومیه و یا خزعلی و یا مصباح همراه با جماعت بازار و عسگر اولادی و خلاصه جمعیت سنتی مذهبی را تداعی میکند، لطفاَ به نوشتن در این موارد ادامه دهید اما یک نکته کوچک و آنکه در زمان فردوسی حداقل عاشورائی وجود نداشت و این ماجرا بعدا پا گرفت، آیا حداقل از لحاظ تاریخی با این مطلب موافق نیستید؟ البته من کاملا با برخورداری عاشورا از محتوای اساطیر باستانی و سعی در اقتباس از آن موافقم.
ضمناَ این آقای قدوسی در راه انتقاد همان راهی رفته است که آقای امیر .
با تشکر حمید
آقای جامی
دقت کنید بیشتر کسانی که به موافقت نوشته اند در حقیقت از شما طرفداری کرده اند و همگی تقریباَ به نوعی به نقد از عاشورا به موازات طرفداری از مطالب شما بر آمده اند، مطلب خوبی برای بحث انتخاب کردید، عاشورا بنوعی ملا حسنی ارومیه و یا خزعلی و یا مصباح همراه با جماعت بازار و عسگر اولادی و خلاصه جمعیت سنتی مذهبی را تداعی میکند، لطفاَ به نوشتن در این موارد ادامه دهید اما یک نکته کوچک و آنکه در زمان فردوسی حداقل عاشورائی وجود نداشت و این ماجرا بعدا پا گرفت، آیا حداقل از لحاظ تاریخی با این مطلب موافق نیستید؟ البته من کاملا با برخورداری عاشورا از محتوای اساطیر باستانی و سعی در اقتباس از آن موافقم.
ضمناَ این آقای قدوسی در راه انتقاد همان راهی رفته است که آقای امیر .
با تشکر حمید
با تشکر از مهدی جامی به خاطر این بحث جالب و چالشگرانه. متاسفانه بیشتر کسانی که با نوشته مهدی از در مخالفت برآمدند، فارغ از لحن عصبی و پرخاشگرانه شان که راه را بر هر دیالوگ سالم و روشنگرانه ای می بندد، در ضدیت با آئین ها و مراسم مذهبی یک ملت تا آنجا پیش رفتند که حرفهایشان لحن شوونیستی، باستانگرایانه و نژادپرستانه گرفت. من نیز همراه با فرنوش و سلیمان معتقدم برای درک درست این آئین ها و رسم ها باید به ریشه های تاریخی- اسطوره ای آنها توجه کرد و روند شکل گیری و یا تغییر شکل تدریجی آنها را در بستر تحولات تاریخی و بر اساس ضرورت های زمان مورد مطالعه قرار داد. تنها در این صورت است که می توان راه را بر استفاده ابزاری و ریاکارانه از آنها بست. به همه کسانی که علاقمند جدی اینگونه مباحث اند و می خواهند به درک روشنی از آئین های مذهبی و سیر تحول آن برسند، مطالعه اثر ارزنده و شاخص بهرام بیضائی با عنوان « نمایش در ایران» را توصیه می کنم:
« … در سرزمین هائی مثل کشور ما تا وقتی که مذهب قویتر از دولت باشد مردم به حمایت از نمایش مذهبی می پردازند و تا وقتی که استبداد حاکم باشد نمایش غیر مذهبی را با تردید می نگرند، زیرا اگر نمایش مذهبی شامل برخی تصورات علوی آنانست نمایش غیر مذهبی تا به آن اندازه نماینده زندگی دنیائی آنها نیست. دستگاه حاکمه انعکاس آمال و نمایش کمبودها را مانع می شود و انتقاد را نمی پسندد و هر صدائی جز صدای دستگاه خود را خفه می کند…»
من ابولقاسم فردوسی طوسی این کامنت نامه را برای نورالدین عبد الرحمان جامی مینویسم تا دیگر اسطوره های کتاب مرا با اعراب مقایسه نکند و بداند که آن امام همام بخاطر شاهزاده بی بی شهر بانو ی ایرانی ما با آن یزید عرق خور در افتاد، و آن جناب بعد از این خود را با گنج نامه و سیب نامه مشغول سازد و دست از شاهنامه ما بدارد.
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیده است کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون ، تفو
ضمناَ این را هم یک شاعر با ذوق بعد از من بدون قصد توهین به کسی و فقط بر اساس یک سوال ساده که برایش پیش آمده بود سروده است:
حسین جان!
تو که لشکر نداشتی
چیکار به دعوا داشتی؟
قربون شما، مرحوم فردوسی
ببخشید آقای حمید کامنت شما را که دیدم اولش شک کردم. نوشته خودم را دوباره خواندم و هر چه گشتم انتقادی به کسی یا چیزی در آن نیافتم. بیشتر مطلب من تکرار چیزهایی بود که از مطلب مهدی آموخته بودم. حالا چطور شما من را با آقای امیر مقایسه کرده اید کمی عجیب است. نمی خواهم بر روی مطلب ایشان ارزش گذاری کنم ولی شباهتی بین دو مطلب نمی بینم.
اعتقاد به اسطوره ها بهانه است. مسئله این “من” آزار دیده, محروم و سرکوب شده است که در گذر قرن ها به خودزنی پرداخته. تفسیر تاریخی برای این دردٍ مسلم مثل این می ماند بیاییم ریشه های تاریخی مجازات سنگسار راکه با مشارکت مردم صورت می گیرد, پیدا کنیم و به آن لباس فرهنگ و خیرو شر بپوشانیم . یعنی بیاییم از یک مازوخیسم محض که نمونه ی آن را در خودزنی های عاشورا می بینیم به سادیسم محض که در سنگسار وجود دارد بپردازیم و آن را توجیه کنیم. توجیهی که هرچند درست و مستند باشد اما واقعی نیست.
پوزش از آقای قدوسی
من اشتباهاَ نام آقای حامد را با شما نوشتم و صد البته که هیچ مقایسه ای بین شما و اقای امیر منظور نبوده است، قصد انتقاد از لحن محاوره ای آقای امیر به آقای جامی و بهمین ترتیب آقای حامد به اقای امیر که بیشتر به دشنام شباهت داشت تا نظر.
با عذر خواهی مجدد از آقای قدوسی عزیز – حمید
دست شما درد نکند،
شاید با نگاهی پیشرو بتوانیم بگوییم عاشورا با این مشخصه ها و … بتواند حیات سکولار پیدا کند.
نگرشی سطحی به حادثه ای عمیق!!این حداکثر چیزی است که میتوانم بگویم .ظاهرا عوامزدگی در قشر روشنفکر بیش از عوام ریشه دارد.نهضت حسین که الگوی امثال گاندی برای ازادی هند است به یک قتل مظلومانه تنزل پیدا میکند .و اما نسبت به بعضی از کامنت گزاران که اینجا را برای خالی کردن عقده های خود مناسب دیده اند باید بگویم استفاده غلط از موضوعی باعث تغییر ماهیت ان موضوع نمیشود و مخصوصا کسانی که ادعای روشنفکری دارند نباید اینقدر سطحی نگر باشند که سو’ استفاده عده ای جاهل یا مغرض را به حساب اصل حماسه عاشورا بگذارند
سلام به همگی شما فارسی زبانان
شادم که هنوز زبانی برای ارتباط با هم داریم. به پاس این شادی از مرحوم فردوسی سپاسگزارم.
قصد نقد نوشته های شما را ندارم زیرا فرضم آنست که همگی خیر خواهیم.
اما برای اینکه زمینه ای برای ادامه باشد موردهایی را می نویسم.
۱- فرهنگ ایران فرهنگی بر اساس راستی خرد و شادی است
از بسیاری جشن ها چون نوروز , مهرگان , سده , آذرگان و … پیداست
و آنچنان که از کتاب های کهن به یادگار مانده : هر گاه انسان به غم رسد اهریمن بر او چیره شده و…
و نیز پیامبر من که در هنگام تولد خندید و …
۲- فرهنگ ایران سمبل حقوق بشر است از اولین اعلامیه حقوق بشر کوروش
که در سازمان ملل ثبت شده , و نیز زمانی که بر نیمی از دنیا حکم می راند به زور کسی را به دین خود وادار ننمود و این برخلاف آیین های اسلام و مسیح است که چنان ادعاهایی و چنین اعمالی دارند
و البته نتیجه چنین کرداری اینست که تعداد زرتشتیانی که می دانید
۳- از هموطنان عزیزم می خواهم برای شناخت بیشتر به تاریخ اسلام که منظور همان تاریخ جنگ های اسلام است مراجعه کنند البته نه بدر و احد و …
بلکه جنگ های قادسیه و نهاوند و … که در ایران رخ داد
به این جواب دهید که چگونه عمر کشته شد ؟ بدست ایرانی به نام پیروز !
و آنهم در کجا و چرا؟
آنگاه شاید بر کرده هایی بیشتر بگریید که پیشنهاد نمی کنم
بگویید که گردن زدن یهودیان اسیر بدست علی (ع) چه معنا داشت
۴- و ایرانی بودن نشان پارسی بودن نیست آنچنان که در سنگ نوشته های داریوش می خوانیم و آنکه اعراب در حکومت ایرانی به مقام شاهی توسط پادشاه ایران منسوب می شدند (در حیره) و ….
و خیلی مطالب دیگر که چون برای برخی دوستان ناراحت کننده است ذکر نمی کنم
اما همواره شادی شما را آرزومندم
من از برای کشورم می گویم که در مویه مرده است
اگر پرسی ز کیش پور داود جوان پارسی ایران پرستد
با سپاس
با