همیشه فکر کرده ام بسیاری از ما زندگی مان حاصل خطاهای دیگران است. از پدر و مادرمان گرفته تا دیگران و دیگرانی که بر زندگی ما تاثیر گذاشته اند. ممکن است پدرمان در انتخاب مادرمان خطا کرده باشد یا بالعکس اما حاصل آن خطا ماییم. یا اگر این یا آن سیاستمدار کمی زودتر به سر عقل آمده بود زندگی مان را آنقدر تلخ نمی کرد که مهاجرت کنیم. یا اگر آن راننده آن روز در اتوبان تند نمی رفت تا به ماشین مادر دوست من بکوبد و او را بکشد پدر دوست من زن دومش را نمی گرفت. زنی که زندگیش را در واقع از خطای راننده ای در اتوبان ساخته بود. اصل تصادف! امشب که این عکس های نادر و عجیب را دیدم فکر کردم مرگ ما هم می تواند نتیجه خطای دیگران باشد. چرا تا به حال فکر نکرده بودم؟
سربازان آمریکایی در عراق به روی اتوموبیلی که به اخطار آنها توجه نکرده (؟) تیراندازی می کنند. راننده و مسافر صندلی بغل او کشته می شوند. نزدیک تر که می رسند می بینند پدر و مادر یک خانواده هفت نفره را کشته اند. پنج بچه را به همین راحتی با یک خطای ساده از پدر و مادر محروم کرده اند. حدس می زنید که بر بچه ها چه گذشته است. و چه خواهد گذشت. دوباره چرخه خطا.
برای دیدن مجموعه عکس ها اینجا را ببینید.
پ.ن بستن راه سوء تفاهم غیر ممکن است. توضیح همه جنبه های یک انتخاب نیز مقاله ای مفصل می شود. بسی چیزها هست که وا می گذاری به هوش و دریافت خواننده. خوب هم نیست که همه چیز را توضیح دهیم. قدرت تخیل و قدرت استنباط خواننده را نباید دست کم گرفت. دوستی نوشته است که برخورد من با این عکس ها سرد بوده است. البته به آن گرمی هم که شرح جگرسوز باشد نبوده اما این تصویرها خواب شب را از من ربود و تا صبح با من بود تا بتدریج در غفلت روز یادش سبک تر شد از آن سنگینی دوشین. پیداست که من عمدا از شرح های معمول بر این نوع وقایع تن زدم. حادثه به اندازه خود گویاست. من کوشیدم به جنبه های پنهان تر حادثه توجه دهم. حتی این که عکاسی از این ماجرا واقعا خود حادثه نادری است. چه بسیار رنجها هست که نمی بینیم. در جهان تصویری شده و تصویرطلب امروز اما این تصویرها ست که به ما می گوید در عراق چه می گذرد. یا به ما مجال می دهد بیندیشیم که چگونه خطی از حوادث به آنجا ختم می شود که کودکان هولناک ترین تجربه ممکن را از سر می گذرانند: قتل مادر و پدر در یک زمان در برابر چشم. از دست رفتن همه امیدی که کودکی دارد به غیرقابل باورترین شکل. شما را به خدا وقتی به سیبستان سر می زنید کمی مهربان تر باشید. اینکه از غم آدمی به آن شکل که عادتتان هست نمی گویم به این معنا نیست که غم ام نیست. اما اگر رنج ما و دیگران اسباب تاملی نباشد باور کن دوست من که رنج بیهوده ای است. رنج تلخ ترین و پرهزینه ترین تجربه آدمی است. اگر از این تلخ ترین که از جان ما سرمایه می کند چیزی نیاموزیم از چه خواهیم آموخت؟
تمام زندگی همه ما نه بخشی نه بعضی…
اگر بخواهی در یکی از دو دسته جایم دهی قطعا اشعری ام…قطعا جبری ام…
البته نه جبر الهی
اما مگر فرقی هم می کند ؟ من می گویم جبر هستی…
از تصویرها چندشم شد…این حالت هر روزه من است…بسیاری چیزها چندش آور است… اما ما تحت لوای حضرت اسمش چه بود کمی دنده مان پهن تر شده…اما به هر حال هنوز نه به اندازه کافی…
می شود جوری باشیم که خطا نکنیم یا کمتر خطا کنیم؟ می شود مسئولیت خطایمان را بدانیم و جلویش را بگیریم؟ یا چون انسانیم، خطا می کنیم و می گذریم؟
دلم گرفت…
شاید هم زندگی دیگران حاصل خطای ما باشد …
آقای جامی از کجا معلوم که خطا باشد؟ حدود یکسال پیش عکسی از اعمال وحشیانه سربازان آمریکایی بر صفحه وبلاگم آوردم. همان عکسی که امروز آقای علامه زاده بر صفحه وبلاگشان دارند. کمتر ایرانی آن روز آن عکس را باور کرد چرا چون خیال می کر ده و می کنند که ناجی شان آمریکاست. باری من نام این اعمال را خطا نمی گذارم . این خطاها خطاهای عمدی است.
پیروز باشید.
سلام. از اینکه یک چنین حادثه مرگباری در نوشته شما به یک «مثال» برای ادعایی تئوریک تبدیل شده است، احساس سرما کردم.
پیر ما گفت :
خطــــــــــــا
بر قلـــــــم صـــــــنع
نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوش اش باد!
ندیده بودمت اینگونه که در مطلب قبل نوشتی و این یعنی همه ما هم… و همه ما هم دوباره می ایستیم و دوباره از نو. تا چیزی حس ما را برانگیزد. چیزی مثل این تصویر ها یا چرائی خطاها. و یا حس چندش آوری که ازدیدن و شنیدن و خواندن گاهی به آدم دست میدهد که دوباره برویم توی لاک سکوت.دوباره و دوباره … زندگی عجیب نیست ساده است مثل گذر راحت زمان و چشم میگذاری و تمام به همین سادگی و چرا اینهمه چرا دنبال ما میآید و میرود وقتی به چشم بر هم زدنی تمام است؟
سرخ
رنگ گلهای نیمه جان
روی پیراهنت
فریادت
صورتت
دستانت
آخرین بوسه
روی گونه های مادرت
اشکت
زمین
زیر پاهای کوچکت
سیاه
رنگ سرنوشتت
سرزمینت
چشمانت
لوله های تفنگ
بالای سر عروسکت
جنگ
شلیک فشنگ
میان قلب پدرت
مرگ
و تو می مانی
خاکستری
رنگ نگاه خدا
زندگیت!
سلام
مهدی تازه این خبر در میان هزاران اتفاقی که در عراق و یا از سر اشتباه رخ می دهد خیلی کم است. این چرخه باطل هم حالا حالاها و تاز مانی که این جانور دو پا بر روی زمین است ادامه دارد.
از هر طرف که گوش کردم آواز سوال حیرت آمد/خیلی فجیع و دردناکه
حالا میدانی
که چرا غمناکم
حالا میدانی
که چرا دستانم
نمیرسد تا چراغ سعادترا
بر خانه ای تو
روشن کنم