در چند سایت، خبری دیدم به نقل از سید علی صالحی که گفته است شمس مولانا زن بوده است. متن کامل آن را در ایران امروز سرانجام خواندم. از ایلنا نقل کرده است ولی در خود ایلنا آن را نیافتم. سایت خود صالحی هم باز نشد. بنابرین اصل را بر صحت می گذارم و فرض می کنم این حرفها را سید علی صالحی در گفتگویی با پوریا گلمحمدی برای ایلنا زده است.
من به اینکه شمس مرد بوده بر اساس سنتی که تا امروز پذیرفته بوده است یا زن بر اساس فرضیه جدید کاری ندارم. اما در روش بحث ایرادهایی اساسی می بینم.
او می گوید: “دلایل بسیاری مرا به تردید افکنده که شمس میتوانسته به مفهوم جنسیتی و بطور کامل “زن” باشد و نسبت همجنس بازی دادن به او دروغی عظیم است.” اولا چه کسی گفته است که مولانا همجنسگرا بوده است؟ ( مگر آنکه اینهمه مرشد و مرید در فرهنگ تاریخی و همین امروزمان را بر پایه همجنسگرایی تفسیر کنیم!) ثانیا اگر هم گفته باشند اختراع فرضی که بر اساس آن شمس را تغییر جنسیت دهیم توجیه نمی شود. فرض پایه های خود را می طلبد و نمی توان با “نیت خیر” یک فرض بی پایه ایجاد کرد.
صالحی می گوید: “نثر شمس تبریزی، نگاهش به جهان، روحیه و (و)اژگانش، شوخ طبعیهای درونی و درایتهای زیر کانه او و همچنین بیخبری از شجره روشن او و دلایل دیگری، مرا به تردید افکنده که این انسان شگفت انگیز میتوانسته حتی به مفهوم جنسیتی و به طور کامل”زن” باشد که به علت محدودیتهای سنتی و دینی و جایگاه پرده نشینی زن در جامعه، ملبس به لباس مردان شد و حتی در نوشتارهای آشکار از زبان مردان سخن بگوید. اما ذهن او ذهن یک زن است. تظاهر عمیق او به”مرد” بودن درعصر سلطه تاریخ مذکر بعید نیست.” این ظاهرا تمام استدلال و پایه های فرض زن بودن شمس است. طبیعی است که هیچ یک از این حرفها بروشنی ما را به زن بودن شمس راهنمایی نمی کند. صالحی ادعا می کند که ذهن شمس ذهن یک زن است اما نمی گوید چرا. نثرش و نگاهش و روحیه اش و شوخ طبعی هایش هم همینطور گتره ای زنانه دانسته می شود. ولی به ما گفته نمی شود چرا.
او که خود حرفهایش را “با قید تردید عرض میکنم” مقید می کند می افزاید: “در این میان ممکن است و حتما و فقط مولوی از راز او با خبر بوده است”! من نفهمیدم این چه جور فرضی است که صحت آن را فقط باید از مولانا سراغ کرد. هزار فرض دیگر هم می شود به این ترتیب به مولانا نسبت داد و صحت آن را از خود او خواست و گفت البته خود او از راز آن آگاه بوده نه ما!
دوست شاعر ما که ظاهرا در تحقیق ادبی تازه کار است یا متون دیگر را نخوانده، ملموس ترین استدلالی که برای فرض خارق عادت خود می آورد این است که: “مولوی وقتی که در شور و جنون سرودن فرو میرفته او را “یار” که لقبی عاشقانه برای زن است مثل”دلدار” و”هند جگرخوار” خوانده است.” منظور صاحب فرضیه ما این است که ملقب شدن شمس به یار و دلدار و هند جگرخوار یعنی اینکه شمس زن بوده است! واقعا اگر همه محققان جدید به اندازه دوست شاعر ما استدلال بلد باشند باید فاتحه ادبیات و تاریخ ادب و ادب شناسی و ادب شناسان را خواند و این باب را برای مدتی بسته و قفل زده اعلام کرد تا زمانی که نسلی بیاید که وقتی حرف می زند و آن را با جرات و جسارت هم می زند اقلا استدلال کافی و قانع کننده و در یک کلمه سواد ادبی و تاریخی هم داشته باشد. متون ادب فارسی پر است از هزاران تشبیه و استعاره و کنایه در باره معشوق. اگر بر اساس استدلال ساده انگارانه ولو با نیت خیر صالحی حرکت کنیم باید هر جا که دلدار شاعر با صفات مردانه و لوازم سپاهیگری از کمان و کمند و نیزه و خنجر و تیر و شکار و چه و چه یاد شده مدعی شویم که با معشوق مرد روبروییم نه زن. و البته چون این نوع صفات مردانه بر ادب فارسی غلبه دارد نیت خیر صالحی هم وارونه می شود؛ چون گرچه شمس را زن کرده ایم تا مولانا را از اتهام همجنسگرایی وارهیم در عوض همه شاعران دیگرمان را یکباره همجنسگرا اعلام کرده ایم!
باقی استدلال ها هم از همین دست است. مثلا اینکه زنان جنگاوری بوده اند که در تاریخ و ادب ما یاد شده اند کمکی به فرض زن بودن شمس نمی کند. همینطور اینکه “وقتی که بستگان مولوی، به سحرگاه شمس را میکشند، بی هوش میشوند” لابد به این خاطر که به ادعای صالحی “دریافتهاند که زنی را کشته و خون زن براین خاک خسته، کفر بود(!) و خروج علیه سنت عمیق شان”. جالب است که صالحی با معصومیت تمام می گوید: “تحقیق در این تدبیر تازه و باز جست چنین نکتهای به عهده محققین است”. عجبا! آدم مسئول حرف خودش است. هر صاحب فرضی هم خودش باید فرضش را دنبال کند و این وظیفه دیگران نیست که ادعاهای نسنجیده شاعران خوب و محققان بد را تعقیب کنند و به نتیجه برسانند.
صالحی این حرفها را در جامعه ای می زند که به گفته خودش: “جز در سطوح دانشگاهی آن هم در حد آشنایی با این (لابد: متن) شریف خبر چندانی ندارم که کسی را در این روزگار یارای هم زانو نشستن با دواوین این دریا باشد. حافظ کم حجم کهکشانی را هم به زور میخوانند. این آثار از آن خاصان است. خاصه به این چند دهه که ترجمههای کابارهای جای آیات ملی را غصب کرده است.متاسفم!” اما تاسف حقیقی آن است که صالحی حرفی را در دهانها می اندازد که به گفته خودش می داند کمتر کسی ممکن است یا توانایی آن را دارد که به دنبال صحت و سقم آن برود. این کمال بی مسئولیتی است. من هم مثل او ناچارم بگویم: “کجاست نسل خانلریها، محیط طباطباییها، زریابها، زرین کوبها.” که اگر آنها بودند نوبت به کسانی مثل دوست شاعر ما نمی رسید که تخیلات خود را به جای تحقیق و فرضیه علمی مطرح کند.
سرانجام مصاحبه کننده می پرسد: “به گفته مولانا «هرکسی از ذن خود شد یار من» ( کذا در اصل و منظور: ظن.) آنچه شما را بیشتر مجذوب مولانا کرده چیست؟” و صالحی می گوید: “نمیتوانستم باور کنم که انسانی خاکی با همه غرایز معمولیاش به چنین جادوی حیرتآوری در کلمه رسیده باشد. مولوی سرتا پا یک چیز بود:”لغت برگزیده”!”
رساندن شعر و کلام مولانا به پایه “آیات” –که صالحی بر آن اصرار دارد- دردی را دوا نمی کند (گرچه کلام او را پیش از این قرآن عجم خوانده اند) کاش کمی از آن “لغت برگزیده” بودن سرمشق صالحی می شد.
انتشار نخست در: کارگاه
مهدی عزیز!
میبینم که در این روزگار بیاینترنتی ما و پر اینترنتی شما، به جد در کار نوشتن بودهای و یادداشتهایی بلند و درخشان نوشتهای. دست مریزاد برادر!
اما دربارهی صالحی، سوای اینکه عمیقاً مایهی تأسف است که نسل امروز با چنین دیدگاههایی به سرمایهی گذشتهی خود مینگرند، چند نکتهی مهم در خور تأمل است.
نخست اینکه من اعتقاد عمیق دارم که در ولایت ما (همان مملکت سابق، که ملک داشت و اکنون ولی دارد) علم و معرفت و پژوهش رو به افول است در میان جمعی فراوان. سخنان پوپر دربارهی جامعهی باز در مورد جامعهی ما نیز در بسیاری جاها صادق است. مشی ایدئولوژیک حکومت علاوه بر اینکه پشتوانهی نگاشتن مطالبی با حمایت دولتی است، از سوی دیگر مایهی تولید انبوهی مهملات هم هست که این کار یک نمونهی آن است. من واقعاً نمیدانم که مثلاً در بریتانیا آیا کسی به خود جرأت میدهد با شکسپیر چنین رفتاری بکند؟ آیا معیارهای آکادمیک چنان متلون و مذبذب شدهاند که هر کس از راه رسید و به عبارتی با مادرش قهر کرد، هر چه خواست بر زبان بیاورد. سخنان شاملو را در نقد فردوسی و موسیقی ایران هنوز از یاد نبردهایم، اما این را فراموش نکنیم که سخنانی با همین مضمون را زمانی رضا براهنی بافته بود! تو هیچ سنخیتی میان این گروه از به اصطلاح روشنفکران نمیبینی؟ نمیخواهم همه را در یک طبقه و گروه قرار دهم اما زیربنای تفکر همان است که نزد امثال براهنی میتوان دید. نمونهی نوظهور دیگر آن هم این آقای دکتر عباس احمدی است که در شعر حافظ و خیام و مولوی در پی عقدههای روانی و گرایشات سرکوفتهی جنسی میگردد! طبیعی است که نباید از این جماعت توقع داشت امثال زرین کوب، فروزانفر، محیط طباطبایی و زریاب تولید کنند.
تنها میتوان به حال این نسل سر در گم تأسف خورد و در روشنگری چیزکی نوشت. من به این باور رسیدهام و تا زمانی که بینهای دال بر خلاف آن نیابم این باور را فرو نخواهم هشت که: نسلی پدید آمده است که خود را به خواب زده است. این نسل در توهم و خیالبافی گم شده است. نمونهی دیگر میخواهی نسل به اصطلاح شاعرانی است که شعر را به سوی ابتذال محض کشاندهاند و به قول سایه الگو و شعار متعالی اینها این است که شعر، شعری است که اصلاً معنا نداشته باشد!!
این نسل در پی کشف حقیقت و متحقق ساختن آرمانی معرفتی نیست. این طایفه در پی اثبات وسوسههای نفس و تمایلات درونی خود هستند. من چیز دیگری نمیبینم. و الا چرا باید بدون اینکه حتی یک بار آثار مولوی و مقالات شمس را بخواننند و با زمینهی تاریخی و فرهنگی اینها آشنا باشند، هوسبازانه دست به قلم میبرند و اظهار فضل میکنند؟!
اما واپسین نکته اینکه دلیل آشکار فروانی متاع قلب در این بازار این است که کالای راستین یا کمیاب است یا نایاب! به اعتقاد تو در روزگار ما چند نفر حوصله به خرج میدهند تا مثلاً یادداشتی مانند همین یادداشت تو بنویسند؟ اولویتهای یک وبلاگنویس مثلاً چیست؟ جز سیاستبازی و کسب نام و نان؟! اینکه روبهان بیشه را قرق کردهاند، از غیبت شیران است، نه از شجاعت و دلاوری روبهمزاجان!
ایشان هم وقتی گذاشتند تا زن بودن معشوقه مولانا را بیابد!!!!!!!!!!!!!! اصلا معلوم نیست چرا وقتی اندیشه فردی انقدر بزرگ است بی خود بدنبال حاشیه باشیم؟ معمولا این رفتار را در میان عوام مشاهده باید بکنیم نه فردی شاعر /
well i gotta say that I agree with Mr. Darius however you can’t say that mr.Saleh was totally wrong
email me if you have any questions about me and my work…
One thing that i don’t understand is that who really cares about what he was in his life all we know is that he was one of the uniqest person in iran’s time so we shouldn’t really bouther our self about him being a woman or a man ha Thank you ali
Dear Dariush: I f you had not put your name under this comment, most people would think that, it is written by an old fashioned, conservative from Victorian era. What surprised me is not the article itself but your response to it. The article by itself was useless anyhow. It seems to me you were dissatisfied by even raising any question, on figures like Molavi, Ferdosi and others. Also there is some evidence that Molavi might had sort of sensual feeling toward Shams, but it really matter if he was even open homosexual like Oscar Wilde? Why we are not so surprised when we read Foucault, Roland Barthes, Alan Turing, Janet, Gide, Leonardo da Vinci, Wittgenstein, Sappho and hundreds of openly homosexuals?
You have raised the question whether the Britons would have treated Shakespeare like that? Mr. Dariush: I am not sure whether or not there is any Shopkeeper’s biography, but I am sure if the Westerns have any knowledge of his “ dark “ side, they would not hesitate mentioning it. As a matter of fact there is speculation that there were no such person named Shakespeare and Francis Bacon is the real author of all which is known as work of Shakespeare. The Westerner goes even so far that John W. Miller— professor Emeritus of Religion Studies at Conrad Grebel College, University of Waterloo, Ontario— in his book “ Jesus at Thirty: A psychological and Historical Portrait” says that “ Jesus may have been a homosexual and if we really look deep into Jesus’ life style, his speculation becomes more real.
It seems to me we Iranian would love only talk on “enlightenment” but not to apply it in our daily life. We would not care if Foucault was a homosexual but “ rage ghardane moun mizane biroun, if some body says hey, Molavi may have been homosexual. Imagine an Iranian man, which just was told that his sister is not virgin anymore. We all may not agree with Freud’s book on Leonardo da Vinci but this book is a real on the sources of intellectual activity.
Have we ever asked ourselves, why there is a close connection between being a genius and having some dosage of madness? Have we thought about why Picasso was misogynist? Have we ever asked why Nietzsche became insane? Why Louis Althusser killed his wife and was pronounced insane? Why Charles Bukowaski, Hemingway and thousands of other artists, writers, and poets were alcoholic? And why the suicide rate is much higher within artist than say scientists? All these go back to unconscious, which is repository of all artistic, and scientific and other intellectual activity. If we believe in unconscious and it’s being the “ master of the house” we need to answer, what is the content of it? What is made of from? According to Freud (discoverer of unconscious) and psychoanalysis, the content of unconscious is all sexual (not sex, sexuality means libido, the life’s sustaining energy “ Life is nothing but desire to find the lost object (object petit a, as Lacan calls it) In artists this libido (mental world) is not as organized as say in scientist, so the mental life is more fluid. How many homosexual scientists do we know? Not too many. How many homosexual artists, painter, fashion designer, poet, and musician do we know? A lot.
Any how I would recommend reading a very well written book by Parveen Adams titled “ Art, Sublimation or Symptom”. She is director of postgraduate psychoanalysis Studies program at Brunel University in UK.
I am not even going to reply to your criticism of Shamlu, Barahani etc, because your defending of the past without a critical thinking remind me of Einstein which said “ the breaking of the tradition is harder than the splitting of the atom.” The Turkish director, screenwriter Yilmaz Guney in the interview for his film “YOL” said, “ People are prisoner, some locked up behind bars and some inside their mind.” No wonder why we all complain about why we the Iranian have not progressed too much, we read Kant’s article on “ enlightenment” just for intellectual curiosity but deep down we mostly are traditional, some with bow ties, and some with out.
salam
salam hameed wafa
این ها تمام چرت و پرت هایی ست که در رابطه با این مراد و مرید گفته میشه…شمس یک درویش ریشویی بوده که تا زیر چانه هم ریش داشته و انقدر به خدا نزدیک بوده که در ذهن ما نمی گمجه…اینم که میگن همجنس باز بودن مسخرست….به روایتی شمس و مولانا سی روز و به عبارتی چهل روز در یک اتاق با یکدیگر به بحثای فلسفی و دینی و عرفانی میپرداختن…با تشکر…پایا…
سلام
شمس مردی با خدا بوده است که سبب گرایش و علاقه بی حد و حصر مولانا نیز به او همین است. مشهور است که بکی از اولین ملاقاتهای شمس با مولانا بدین ترتیب بوده است: مولانا در غرور و خودبینی در کنج مدرسه گرفتار بوده است. روزی شمس از حجره مولانا گذر می کند با مولانا به مجادله می پردازد سپس شمس تعدادی از کتب وی را درون حوض مدرسه می اندازد. کتابهای بسبب اینکه با جوهر نوشته شده بودند همگی از بین می روند و چیزی بر روی ورقهای آن نمی ماند. مولانا به او پرخاش می کند سپس شمس دست درون اب برده کتاب ها را یکی یکی بیرون می آورد وقتی مولانا کتاب ها را باز میکند همگی را سالم می یابد و یعد شمس بدون هیچ گفتگویی از او جدا می شود.
(البته بنده از صحت این مطلب آگهی کاملی ندارم ) برای یافتن پاسخ پرسشهایتان در این باره می توانید به آثار دکتر زرین کوب و دکتر عبدالکریم سروش مراجعه کنید.
واقعا جای تاسف است که چنین حرفهای کج اندیشانه ای در مورد عارف بزرگ جهان مولوی زده می شود. نظر من در مورد حرفهای اقای صالحی اینستکه ایشان عالم عرفان را با عالم سکس اشتباه گرفته اند.
Dear Sadegh: your comment is more degrading than even labeling Molavi as a homosexual and Shams as women. Dr. Zarrin kob have reduced these both men to the level of charlatan magician. Dr. Zarrin kob would be better off planting vegetable and sowing wheat so that at least some hungry people would be benefited from than broadcasting superstition. I wonder where Dr. Zarrin kob had purchased his doctorate degree? From KMART or WALLMART?
لطفا با الماسهای منور گذشته پر از افتخار ما کاری نداشته باشید .ما عادت کرده ایم به هر چیزی شک کنیم حتی در ذات خداوند. رابطه شمس و مولانا ربطی به جنسیت ندارد. بعد معنوی را گذارده و به مسایل هجو پرداخته اید. جای بسی تاسف .
سلام من از لطف شما بسیار سپاسگزارم.اگر عکس با حال دارید برایم بفرستید.فدا داداش.