۱ این تلویزیون ها هیچ پیشرفتی را در ذهنیت ایرانی نشان نمی دهد. بر خلاف تصور اولیه زندگی در خارج چیز زیادی را عوض نمی کند. نمونه اعلای آن هموطنان آمریکایی شده ما هستند که مثال کامل در جا زدن، نیاموختن از جامعه میزبان و فریز شدن فرهنگی در عصری هستند که وطن را ترک کرده اند. این طبعا آنها را به عتیقه تبدیل می کند. تماشای تلویزیونهای آنها تنها به کار باستانشناسی هویت طبقه متوسط ایرانی می آید.
۲ تلویزیون های ایرانی ملغمه عجیبی از عقب ماندگی زیباشناختی، ناتوانی در ایجاد ارتباط، نادانی در شیوه استفاده از رسانه های تصویری اند همراه با مقدار زیادی چاشنی تلخ و تند و مزه های نامتناسب از فیلم های هندی و عربی و کلیپ های درجه سه تلویزیونهای کابلی آمریکا.
۳ یکی از عناصر اصلی برای جلب مخاطب در این تلویزیونها تکیه بر رقص های نوع کاباره ای و بلکه کافه های میدان گمرک قدیم تهران است که به نحو متاثر کننده ای اغراق آمیز و غیر حرفه ای اجرا می شوند و عناصر تحریک جنسی در آنها به شکلی رو و از طریق کلیشه های چشم و ابرو آمدن و کش و قوس رفتن و لب و دندان نمودن سعی بر جلب “مشتری” دارند.
۴ یکی از بخش های مکرر این تلویزیونها که گویا از منابع مهم درآمدی آنهاست تبلیغات بازرگانی است. این تبلیغ ها همسو با زیباشناسی این تلویزیونها سرشار از ترفند ها ی نمایشی دهه ۴۰ شمسی است که به هدف جلب روستائیان به شهر آمده آنزمانها تنظیم می شد و آگاهانه یا از روی غریزه بازار شناسی از نمادها و رفتارشناسی آنها الگو برداری می کرد. تنظیم کنندگان آگهی های جدید هنوز فکر می کنند با جامعه ایرانی دهه ۴۰ طرف هستند یا خودشان در همان فضا رشد کرده و در آن فریز شده اند.
۵ اجرا در این تلویزیونها یا مجری گری به اصطلاح، یکی از جلوه های اصلی تصویر آنها را می سازد. در حالی که مجریگری در تلویزیون غرب تا حدود زیادی از بین رفته است و شماری از مهمترین کانالهای غربی اصولا از صدا بین دو برنامه برای اعلام برنامه یا دادن آگاهی استفاده می کنند، مجری در تلویزیونهای فارسی زبان پرتکرارترین چهره ای است که دیده می شود. به این ترتیب این تلویزیونها مجری محورند تا مخاطب محور. اما همین اجرا هم به شکل بسیار ابتدایی سرهم بندی می شود. تلویزیون ملی ایران در زمان خود شماری ار بهترین مجریان را داشت. این تلویزیونها از رسانه های غربی که نیاموخته اند هیچ از تکرار تجربه آن تلویزیون سی سال پیش هم عاجزند.
۶ به طورکلی، سرهم بندی کردن اصل اساسی در اداره این تلویزیونهای عجیب الخلقه است. نه در خبر رسانی دقتی دارند نه در برنامه سازی هنری به خرج می دهند نه در اجرا ظرافتی. اداره آنها بیشتر به دست کسانی صورت می گیرد که هیچگاه اینکاره نبوده اند. آنها نمونه کراواتی موجودات شبیه خودشان در داخل اند که سالهاست در تلویزیون کار می کنند اما کار نمی آموزند. آنها و اینها نمونه های اعلای مقاومت در مقابل یادگیری اند حتی وقتی امکاناتش را دارند و از آن بالاتر وقتی در جایی قرار گرفته اند که از آنها انتظار می رود کاردان و کار-شناس و کارآموخته باشند. آنها نهایت آسانگیری و ساده انگاری اند.
۷ انشابافی و پرگویی ویژگی مسلط زبان و بیان آنهاست. مایه این انشاها نیز یا ادبیات رمانتیک و بشدت دستمالی شده و سنگوارگی یافته است، یا اندیشه های رقیق و آبکی بازمانده از تعلیمات ناسیونالیستی عهد پهلوی که مدام همه خوبی ها را در یک تاریخ خیالی تجسم می کرد، و یا خرافه های مذهبی روضه خوانی و سفره ابوالفضل های عهد مادربزرگ من، و یا البته تقلیدی رنگ و رورفته از آداب و افکار رایج در غرب از یک نگاه توریستی.
… … حال اگر این همه انرژی که از روی ناشایستگی صرف می شود را ضربدر تعداد بینندگان و علاقه مندان آنها در داخل و خارج کشور کنید اندازه بی سلیقگی و بی خبری ما ایرانیان را و پایین بودن سطح دانایی و توقع ما را از هنرهای رسانه ای اندازه خواهید گرفت. آنوقت درک ظهور موجوداتی مانند هخا آسان خواهد شد.
درود،
یکی از عالی ترین و مهم ترین نقدهایی است که تا کنون در خصوص تلویزیونهای هولناک ایرانی خارج از کشور خواندم.
دست مریزاد!
حامد
دقیقا همینطوره.
با سلام
بی شک آنچه که گفته اید درست است اما بنظر می رسد علاوه بر بی ذوقی یا بقول شما فریز شدن این حضرات در محدوده تاریخی خاص عامل ریشه ای دیگری دست اندر کار است که باعث این قضایا شده است و آن چیزی نیست جز کمبود سرمایه وپول. ساختن یک برنامه تلوزیونی با استانداردهای خاص خود محتاج هزینه های گزاف است مواردی چون استفاده از تجهیزات Broadcast دکور و نورپردازی مناسب و در کنار همه اینها استفاده از نیروی متخصص و کارآمد محتاج هزینه ای گزافی است که در توان هیچ یک از این شبکه ها نمی باشد . آنچه یک شبکه تلوزیونی را شبکه می کند بخش Production است که این شبکه ها هرگز توان ایجاد آنرا ندارند.
اما شگفت انگیز تر از تر از بى مایه بودن این دسته از رسانه ها کرختى وبى تفاوتى ناقدان اجتماعى نسبت به انحطاط فرهنگى مزمن است. این گونه رسانه ها تنها بازتابى از آن است.
دوست عزیز،
اتفاقا پول کمترین مساله است از نظر خلاقیت. وگرنه بجرات می توان گفت که بسیاری از این تلویزیونها از کمک های آشکار و پنهان برخوردارند و یا به بوی جذب بخشی از آن کمک ها وارد میدان شده اند. ولی حرف شما باعث می شود پیشنهاد کنم روی نقش پول در کار بدیع تامل کنیم. تا کجا پول مهم است و کجاست که پول هیچ نقشی ندارد؟ بارها دیده ایم که پروژه های بزرگ با پول هنگفت آغاز شده اند ولی به دلایل غیرپولی به شکست انجامیده اند. و بارها هنرمندی آفرینشگر از مواد ظاهرا دور ریختنی اثر هنری آفریده است. پول هرگز کسی را که بازی بلد نیست بازیگر نمی کند و کسی را که قدرت گویندگی ندارد گوینده نمی کند یا مدیر عقبمانده ذهنی را به هوش سرشار نمی رساند. پول مهم است وقتی هنری در کار است اما پول بی هنران را مردم هنری نمی کند.
دوستار،
سیبستان
سلام عزیز، به شدت حرفهاتون رو قبول دارم و واقعا برام خیلی جای تعجبه که چرا اینطوریه . ولی تعجب برانگیز تر شما و وبلاگ شماست چرا که به قول معروف دیگ به دیگ میگه روت سیاه . البته خیلی عذر میخوام که اینطوری صحبت میکنم ولی خداوکیلی به وبلاگ و طراحی اون نگاه کنید دقیقا برای سالهای دهه چهل هستش . و اصلا هم تمایلی به تغییر و پیشرفت نداره . من خیلی وقت پیش ها که اصلا نمیدونستم وبلاگ چیه به ملکوت سر میزدم و الان هم که مجددا نگاه میکنم با کمال تاسف میبینم که ابدا فرقی نکرده و اصلا وبلاگهای جدیدی هم که اضافه شده هم دقیقا همون طراحی … رو داره . اگر ان شاءالله وقت بشه کل مجموعه ملکوت را تو وبلاگم نقد میکنم . تا اگر خدا بخواد از این رکود در بیاد . امیدوارم همیشه ملکوتی و موفق باقی بمانید . ارادتمند