از سمرقند بازگشته ام. هنوز آفتابش تنم را گرم می کند در این لندن بی آفتاب. میان نوشتن هایم سخت فاصله افتاد اما از آن چاره نبود. یافتن حروف فارسی ناممکن بود گو اینکه زبان فارسی را همه جا می شنوی اما خط دیگر است. یادداشتهایم را قرار دارم برای دهباشی بفرستم. که خواسته بود. اینجا هم پاره هایی خواهم آورد.
از دوشنبه که برمی گشتم باز به خجند رفتم. مهمان دوستی از مسچا بودم. که در نزدیکی خجند است. کنار سیحون مقدس ساعتی درنگ داشتیم. در رستورانی کنار آب. خاکستردان آوردند برای سیگار. دستمال خیس کاغذی در آن باعث شد دلیل بپرسم. گفتند اینجا کسی خاکستر سیگار در آب نمی تکاند. خاکستر دان خیس است تا مبادا باد خاکستر را به آب بریزد.
شهزاده گفت وقت بچگی او آب رودهای سمرقند هم آنقدر تمیز بوده است و تحت رعایت مردم که بچه ها تفریحشان این بوده که گرده نان به آب اندازند و سپس به دنبال آن که با موج می رفته بدوند و دوباره آنرا از آب بگیرند و گاز زنند.
آب ها اینجا مقدس اند. مثل کوهها. از هزاران سال پیش چنین بوده است. مردم آسیای میانه با هرچه باستانی است هنوز در پیوندند.
و چقدر پرستو دور و بر ما و روی رودخانه چرخ می زد. من سبک شده بودم از هرچه بار و از هرچه لگدکوب روزانه خیال است. کاغذهام در ماشین بود. در دسترس فقط دستمال های کاغذی رستوران. روی یکی از آنها نوشتم:
سبک
مثل پرستوها
که سینه بر سیردریا گشاده اند
آب با حرمت می گذرد
زلال
که در آن می توان نان را
خیس کرد و
گاز زد
کاش این حریم مقدس را نمى شکستیم
با دستانى که دیگر سبکبال بودن را از یاد برده اند!
….
سلام وبلاگ من هم سر بزنین ممنون
سلام اگر میخواهی سری به آسیای میانه بزنی و از طراوت بهاری سمرقند و تاجیک دماغ تر کنی با من بیا به این سایت برادر تاجیک http://www.samangerd.persianblog.com
پارسی گو آن بود کو پارساست
پارسی بی پارسایی نارساست
پارسی با پارسایی پردلی است
عاری از آن شیر نقش بوریاست
پارسی با پارسایی پوریا
پارسی بی پارسایی بوریاست
پارسی با پارسایی بوعلی
پارسی بی پارسایی بوالعلاست
پارسی بی پارسایی بولهوس
پارسی با پارسایی بوالوفاست
پارسی تن پارسایی جان آن
کالبد بی جان چرا گوئ رواست
پارسایی حلقهء باب بهشت
پارسی فردوس مردان خداست
حرمت آب حرمت اشک است، کدامیک را نگهداشته اند؟