مسعود بهنود را دیدم. می پرسید که در باره بستن بخش نظرات وبلاگش چه فکر می کنم. بخش نظرات وبلاگ او همیشه از دیدگاههای مخالف و موافق پر بود. حالا آن را بسته است. می گفت که به اکراه این گزینه را انتخاب کرده است. از تعدد کسانی که در چهار خطی که می نویسند چهل تا ناسزا به این و آن و زمین و زمان نثار می کنند.
شیوا راه دیگری انتخاب کرده و آن فیلتر کردن نظرها ست. می گوید برنامه ای نوشته که روی کلمات معینی حساس است و پیام حاوی آن را به محض وصول پاک می کند چنانکه آی پی های خاص را که مرتب از آنها برای ارسال فحش نامه استفاده می شود نیز. تا این بلا ها به سر خود آدم نیاید آن را حس نمی کند.
پای آخرین مطلب درخشان راجع به وبلاگ های حلقه ملکوت و نظراتی که برانگیخته دیدم یکی با لحن تحقیر آمیز نوشته که بابا اینا کی ین که تو با ارجاع به اونا می خوای واسه شون چار تا خواننده دست و پا کنی! فکر کردم خیلی بی انصاف است طرف. ولی چه عیبی دارد. در بحث وبلاگی به روی همه باز است و هر کس از میانه بحث هم آمد داخل می تواند چیزی بگوید برود یا اصلا از اول هم باشد و نفهمد بحث از چیست و یا بفهمد و حوصله اش را نداشته باشد و خلاصه به هر دلیلی دلش بخواهد به جای حرف نیشی بزند یا سنگی بیندازد و برود یا نرود و همان کنار به نظاره بایستد و خلاصه انواع حالات ممکن انسانی.
فکر کردم نوشتن در وبلاگ مصداق آرامش در حضور دیگران است. یا اگر آرامش در نوشتن است و هیجان در دیدن واکنش ها به هر تقدیر عرضه اندیشه است به عموم. اندیشه ای که علی الاصول اگر در چارچوب منطق رسانه ای ماقبل اینترنت طرح می شد بین دوستان همدل و علاقه مندان بحث باید می ماند اما حالا گرچه هنوز مخاطبان اصلی اش همان گروه یاد شده است اما باب بحث باز است. انگار در رواق مدرسه ای یا زیارتگاهی یا کافه دانشکده ای بحث می کنیم و افراد در گذر هم سخنان ما می شنوند و آزادند ان قلتی بگویند و بروند یا تا ان قلت دیگری بایستند و نظاره کنند.
پس وبلاگ سگالش است در حضور دیگران. مثل عشقباری بر کنار ساحل است یا بر نیمکت پارکی یا در اتاق خوابی شیشه ای. وبلاگ دموکراتیزه کردن زبان است و رابطه و اندیشه. و در آن جریان دارد شط سرکش سرکشندگان. وبلاگ همان باغ بهشت صفتی است که تا دست فواره خواهش شد به میوه سخن دیگری می رسد. تنها کلیک باید کرد. همین.
وبلاگ: سگالش در حضور دیگران
نوشته شده در 8 آگوست 2003
دستهبندیها: مانيفست ايرانی وبلاگ، مفهومها
درود مهدی !
مهدی عزیز سلام
با بسیاری از گفته هایت همراهم. راستی آن فیلم هم رسید و ممنون. درباره اش با هم حتما سخن خواهیم گفت و آن را به دست دوستان خواهم رساند.
راستی می دانی که بچه ها نزد ما هستند؟ جایتان خالی است و قولتان در بین ماست.
روز و روزگارت خوش.
اِاِاِ …. اون من بودم که اون کامنت رو نوشته بودم … وووو … چه باحال …. کلی حال کردم دیدم درباره من نوشته شده… راستی شما ها چرا اینطوری حرف میزنید مثلا : “قولتان در بین ماست” یا “ان قلتی بگویند”
آدم یاد فیلمهای ناصرالدین شاه میوفته 🙂 گیردادما…
راستی بابت اون کامنت هم شرمنده، آخه میدونی حودر چندتا مقوله (مقاله) نوشته که من کلی طرفدار ۲ آتیشش شدم… بعد شماها هم بدجوری دربارش نوشته بودید… خلاصه که حلال کنید 🙂
ما هم به سبک همونا که گفتین: ((حالا می مردی به جای چگالش یه کلمه دیگه می گفتی؟!)) شرمنده ها. خواستم مثال بزنم! حمل بر بی ادبی نباشه.
هنوز خیلی ها وبلاگستان را آنچنان محلی نیافته اند که مجالی باشد برای عرصه’ اندیشه … هنوز آن را با چت روم ها اشتباه گرفته اند!!!
نظرتان را در مورد وبلاگ در هودر خواندم . برایم جالب . بر آن شدم باقی مطلب را بخوانم که دیدم همان است که بود . تمایل داشتم آرشیوتان را میخواندم اما جائی برای آرشیو نیافتم .